672.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت حضرت زینب کبری (س)
و روز پرستار مبارک باد
🆔 : 👉 @sardarr_soleimani
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تعریف معنای «پرستار» در کلام رهبر انقلاب
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی زنده تلویزیونی:
🔹پرستار فرشته رحمت بیمار است، این یک تعبیر واقعی است و به هیچ وقت مبالغه آمیز نیست
🔹هم با جسم بیمار سر و کار دارد هم با روح بیمار.
@sardarr_soleimani
19.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ واکنش حجت الاسلام سیدحسین مومن به اظهارات موهن امجد
@sardarr_soleimani
▪️سردار ابوحمزه دارفانی را وداع گفت
🔹سردار غلامعلی ابوحمزه مشاور رئیس سازمان بسیج مستضعفین و فرمانده سابق سپاه ثارالله استان کرمان به همرزمان شهیدش پیوست.
🆔 @sardarr_soleimani
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جملهای که باعث شد اشکهای حاج قاسم جاری شود.
🔹روایت جالب رزمنده فاطمیون از برخورد حاج قاسم با یکی از نیروهای تازه وارد
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
@sardarr_soleimani
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️روحانی:من از این ۲۰۳۰ نخواهم گذاشت...
@sardarr_soleimani
•••
از قدیم مےگفتند:
انار یڪ دانہے بهشتےدارد!
حالا من، درآستانہ #شب_یلدا ،
بہ تڪ حبهۍبهشتی انارم فڪر میکنم
و با خود مےگویم:
توهم تڪی، هم بهشتی!
اما بین دانہهاے دیگر گمات ڪردهایم.
میبینیمت اما نمیشناسیمت.💔🌿
•••
#اللهمأرنیالطلعةالرشیدة 🌙
@sardarr_soleimani
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
? #قسمت_سی_هفتم ?
عادت کرده بودم به دعا و نذر. هنوز یک هفته هم از ساکن شدنمان در طبقه بالای خانه پدر سیدمهدی نگذشته بود که رفت. به دلم هول افتاده بود، مثل همیشه نبودم. صدقه گذاشتم، آرام نشدم. آیت الکرسی خواندم، خدا را به هرکه توانستم قسم دادم سالم برگردد، آرام نشدم. نماز ظهر را خواندم، فکر و ذکرم شده بود سیدمهدی. در قنوت نماز گفتم: “خدایا به حق سیده زینب(علیها السلام) سالم برگرده…”
نزدیک عصر یکی از دوستانش زنگ زد و گفت : سیدمهدی زخمی شده؛ تشریف بیارید بیمارستان صدوقی تا ببینیدش.
سراز پا نمی شناختم، نفهمیدم چطور خودم را رساندم به بیمارستان. برادر سیدمهدی و دوستانش جلوی در منتظرم بودند. وقتی مرا دیدند سرشان را پایین انداختند. نرسیده گفتم : سیدمهدی کجاست؟ حالش خوبه؟
یکی شان کمی من من کرد و برای بقیه چشم و ابرو آمد اما هیچکدام به کمکش نیامدند. آخر خودش گفت: راستش… آقاسید مجروح نشده! … یه شهید آوردن که هویتش مشخص نیست… یعنی ما نتونستیم مطمئن بشیم آقاسیده یا نه؟… ولی خیلی شبیه آقاسیده…
احساس کردم یک سطل آب یخ روی سرم خالی شد! بارها این صحنه را در ذهنم ساخته بودم ولی در یک لحظه مغزم از هرچه فکر بود خالی شد. نفسی که در سینه حبس کرده بودم را بیرون دادم و گفتم : پس… خود… سیدمهدی کجاست؟
– درواقع… از وقتی این شهید رو پیدا کردیم… سید گم شده!
پوزخندی عصبی زدم و گفتم : یعنی چی که گم شده؟!
نفس عمیقی کشید و گفت : به آقاسید خبر میدن که یه تعدادی از بچه های فاطمیون بخاطر آتش شدید دشمن نمیتونن بیان عقب و اکثرا زخمی اند. سید یه نفربر برمیداره و میره طرف خط، ولی از اون به بعد خبری ازش نشده. ما اون طرف ها شهیدی پیدا کردیم که پیکرش سوخته بود و پلاک نداشت، ولی مشخصاتش تقریبا شبیه آقاسید بود… حالا میخوایم… قبل از آزمایشDNA شما شهید رو ببینید، شاید نیاز به آزمایش نشه. ناباورانه سرم را تکان دادم: این امکان نداره!
– حالا خواهشا بیاید شهید رو ببینید، حداقل مطمئن میشیم سید نیست!
تمام راه تا سردخانه، دندان هایم به هم میخورد…
?ادامه_دارد?
🍃🌹
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
? #قسمت_سی_هشتم ?
شهید را روی تختی گذاشته و با پارچه سفید او را پوشانده بودند. با برادر سیدمهدی به طرفش رفتیم، پارچه را کنار زد، چند لحظه خیره نگاه کرد و بعد شروع به گریه کرد. من اما هیچ حرکتی نمیکردم، فقط نگاه بود. شبیه بود اما سیدمهدی نبود. دلم برایش سوخت. با اطمینان گفتم: این سیدمهدی نیست! مطمئنم. وسایل شخصی شو بیارید ببینم!
یک پلاستیک دستم داد. یک ساعت و قرآن جیبی و انگشتر عقیق داخلش بود. اصلا شبیه انگشتر سیدمهدی نبود، حلقه هم نداشت. محکم گفتم: نه سیدمهدی نیست!
– اگه این شهید آقاسید نباشه پس آقاسید کجاست؟
جوابی نداشتم. چند هفته از او هیچ خبری نداشتیم، تمام خانواده در بهت فرو رفته بود. حالا مثل من، همه رو آورده بودند به نذر و نیاز. بجز من و مادرش تقریباً همه قبول کرده بودند شهید شده، اما من نه!
یکی از همان روزها تلفنم زنگ خورد. دوست سیدمهدی بود: سلام خانوم صبوری! میتونید تشریف بیارید بیمارستان صدوقی؟
صدایش گرفته نبود، برعکس نور امید را در دلم قوت بخشید. خودم را رساندم به بیمارستان، همسر دوستش هم آنجا بود، زینب. مرا در آغوش گرفت و بدون هیچ حرفی مرا برد به یکی از اتاقهای بیمارستان…
?ادامه_دارد?
🍃🌹
19.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین شب یلداست که نیستی مرتضی
🔹 شهید مدافع وطن #مرتضی_براتی
تنها۱۲روزماندهتایکسال شودکهنیستی
نبودنتوهنوزهمبرای هیچکسباورپذیرنیست
صبحجمعه۱۳ دیتبدیلبهیکیازتلخ ترینجمعه هایی شدکهدرخاطر ما ماند
همانجمعه ایکهانگار گردیتیمیبر سرخیلیها نشست
همانجمعه ایکهعده ایبااشکهایرویصورت و عده ایدیگربا بهتبههمدیگرنگاهمیکردند
همانجمعهایکهتو بهآسمانپرواز کردیو جای خالیاتبین مااحساسشد🥀
چقدرمراسم تشییعپیکرتشلوغبود
مثلشمعیشدهبودیبسیارنورانیکهمیلیون ها پروانهرا دورخودجمعکردهاست
آنروزهارا میتوانمتلخ ترینروزهاییکهتجربهکرده ام بنامم
اینروزهانبودنتبیشتر احساسمیشود
خیلیهابه خودشانمیگوینداگرحاج قاسم بود الانقطعاخوزستانبود وبهکمکسیلزدههامی رفت
اگرسرداربود...
اصلااز وقتیرفتیهمهچیزبههمریخت
داریمبهیکسالنبودنتنزدیکمیشویم
دلمانبرایتتنگشده ...
راستیسلاممارا بهحضرتارباببرسان
@sardarr_soleimani
میگفتمنقیافمخوبنیس😳
کسیبعدشهادتم😍
برامپوسترنمیزنه...😔
ولیهادیجانتاماهاهستیم🌹
یادتوزندهست...❤️
بهعشقهادیهمهاین✌️😇
عکسواستوریمیکنیم...👌😭
#استوری
#پس_زمینه_گوشی
#شهید_هادی_ذوالفقاری
@sardarr_soleimani