~🕊
مگـہ نمیگـن وقتے بـہ عڪس ڪسے
ڪہ داره مےخنده نگاه بنـدازے،
خـودت هـمخـندهات میگـیره... :')
پـس چـرا ایـن اینجـورے نیـست...
چـرا وقتے نـگاه بہ خـندههاش
مـیندازم گـریهام میگیره؟! ::)💔🍂
#سـردار_دلها♥️🕊
#حاج_قاسم💔
|°•°↓
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۷ روز مانده...
به دست بر زمین افتاده سوگند
شهـادت آیهای کم داشت بیتو
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
🆔 @sardarr_soleimani
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز و هشدار نیروهای مقاومت به تروریستهای آمریکایی
@sardarr_soleimani
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصویر حاج قاسم در بهشت
🔹 روایت متفاوت دختربچه رشتی از شهادت سردار قاسم سلیمانی
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
@sardarr_soleimani
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تمام کوچهها را به نام و یاد سردار مجاهد و محبوبمان حجله میزنیم
این روزها کرمان حال هوایی دیگر دارد، روزهای سختی است نزدیک شدن به سالگرد شهادت بزرگ مرد ایران اسلامی ، سردار مقاومت و مرد میدان نبرد علیه دشمنان ، هنوز هم غم از دست دادن سردار سلیمانی را می توان در چهره مردم دیار کریمان دید.
#سردار_دلها
#مرد_میدان
🆔 @sardarr_soleimani
4_5969530746417711286.mp3
4.77M
🎧روزی انتقام تورا خواهیم گرفت. محمد حسین پویانفر #فاطمیه
@sardarr_soleimani
#ابوحلما 💔
قسمت پنجم: تصمیم
حلما نگاهش را روی زمین چرخاند و بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد.
امتداد چشم های سیاهش به نگاه عمیقِ محمد که رسید، آیینه درخشان نگاهشان به هم برخورد کرد و انگار قامت قلبهایشان به یکباره فروریخت که چشم هایشان دوباره مبهوت زمین شد.
حاج حسین بشقاب میوه را روی میز گذاشت و رو به مادر و دایی حلما گفت: اگه اجازه بدید پسرم و دختر خانمتون مثل جلسه قبل یه صحبتی هم داشته باشن. دایی نگاهی به مادر انداخت و مادر رو به نگاه پر اشتیاق حلما، گفت:
مامان جان اگه موافق باشی چند دقیقه ای حرف بزنید.
حلما بعد از مکث کوتاهی گفت: چشم
و بعد از محمد بلند شد و هردو به طرف اتاق حلما رفتند. به اتاق که رسیدند، محمد ایستاد و گفت:
اول شما بفرمایید. حلما با قدم های آهسته وارد اتاق شد و روی فرش فیروزه ای اتاقش نشست. محمد هم با مقداری فاصله روبرویش نشست و سرش را پایین انداخت. بعد از چند
لحظه حلما سکوت را اینطور شکست:
+میشه یه چیزی بپرسم؟
-بله...بفرمایید
+هدف تون از ازدواج چیه؟
-جلسه پیش هم گفتم که...
+بله گفتین عمل به سنت پیامبر(ص)، درسته ولی این جواب خیلی کلیه یعنی شما جواب همه سوالامو کلی گفتین
-بسم الله الرحمن الرحیم، ساده ترین شکلی که میتونم بگم همینه که خدای بخشنده و مهربونی که الان از اول جلسه اسمشو آوردم از ما خواسته سالم و پاک زندگی کنیم، منم همینو میخوام...همینکه یه زندگی پاک و شاد داشته باشم و فکر میکنم ازدواج بزرگترین قدم برای داشتن چنین زندگی خوبیه البته اگه انتخاب آدم درست باشه
+چرا فکر کردین ...یعنی چطور شد که ...برای چی بنظرتون من میتونم کسی باشم که باهاش زندگی خوبی...
-من معیارای مختلفی داشتم اما در درجه اول در وجود خود شما دو خصوصیت بود که ... ببینید سادات خانم ...حیا و اخلاق خوب شما برای من خیلی مهمه و البته از نظر ظاهری هم... م...
+آقای رسولی
-بله
+من دختر شهیدم
-این برای من افتخاره سادات خانم
+منظورم اینه که...من... با خیلی از دخترا فرق دارم. از وقتی چشم باز کردم پدرم نبوده! نه مثل دخترای شهدای دیگه...همیشه بابام...شما میدونستید پدرم جانباز بوده...
-بله اینم می دون...
+اینم میدونستید که پدرم جانباز اعصاب و روان بود؟...بابام تا همین پنج سال پیش زنده بود ولی من فقط از پشت شیشه اجازه داشتم ببینمش. یا وقتی خواب بود...هیچ وقت نشد یه دل سیر باهاش حرف بزنم.این اواخر اونقدر حالش بد بود که کوچیکترین صدا و حتی بوی عطری باعث میشد تشنج عصبی داشته باشه مدام ... مدام یاد اتاق شکنجه بعثیا می افتاد...
-خواهش میکنم گریه نکنید من درک میکنم...من میدونستم سادات خانم ولی حرفی نزدم چون تا به امروز خودتون چیزی درموردش نگفتید
+من...روحیه حساسی دارم یه طبع لطیف و شکننده فراتر از هر دختر دیگه غصه ها و حسرتام بیشتر از هر دختر دل نازک دیگه است. پس مردی که میخوام بهش تکیه کنم باید محکم تر از خیلیای دیگه باشه
-ان شاالله همه توانمو به کار میگیرم اونی باشم که شما میخوایید
+ان شاالله...
حلما این را که گفت انگار تازه به خودش آمد. طوری که بخواهد حرف را عوض کند پرسید:
+راستی شما از کجا درمورد پدرم میدونستید؟ تحقیق ...
-بابام تو عملیات آخری که پدرتون اسیر شد شرکت داشت...جزء نیروهای اطلاعات عملیات سپاه رفته بود برای شناسایی...
+پس چرا پدرتون تا حالا چیزی نگفتن؟
-بابام اکثر اوقات از روزایی که جبهه بوده حرف نمیزنه، حتی ازم خواسته در مورد ترکشایی که تو سرشه چیزی نگم بهتون
+شماهم که نگفتین
و خنده هردوشان درهم تلفیق شد. دایی حلما ضربه ای به درِ بازِ اتاق زد و پرسید: مبارکه؟
و در مقابل سکوت آمیخته به لبخند هر دو شان، بلند گفت: مبارکه!
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین. کاف. غین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
•[😔💔]•
*میگَن فاطمیه آمده*
*از حاج قاسم میگین*
*از فاطمیه هم بگین...*
*خُب بسمالله...*
*اهالیه فُرودگاهِ بَغداد*
*و مَحل حادثه میگَن*
*خیلی هامون به بوی گوشتِ*
*سوخته تا اینجا اومدیم...*
*اینَم روضه مصور فاطمیه...😭*
#فاطمیه
#روزهاۍبےمادرۍ...
#حاج_قاسم
🇮🇷🚩@sardarr_soleimani
🖤مقام معظم رهبری:
بنده حوائج یک ساله خود و رزق سال کشور را در ایام فاطمیه می گیرم..
#فاطمیه
@sardarr_soleimani