eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 کن روان اشک غم به دامان امروز/ تسلیت دِه به شهنشاه خراسان امروز/ کشته شد موسی‌بن‌جعفر ز جفای هارون/ زیر زنجیر بلا، گوشه‌ی زندان امروز 🏴 امروز میله‌ها بیش از این طاقت شرمندگی ندارند؛ چرا که روز شهادت باب‌الحوائج، امام موسی‌بن‌جعفر(علیه السلام) است. ✨امام همامی که تبلور و مصداق عینی این شدند:  🌷«الدنیا سِجن المُؤمن» 🏴 آری، دنیا چهارده سال برای شما زندان شده‌بود؛ اما مگر می‌شود وسعت بیکرانی را در بند کشید و نور خدا را در تاریکی زندان پنهان کرد؟ ☀️خورشید هر جا که باشد، می‌تابد و هیچ مانعی نورش را تاب نمی‌آورد. ✨خداوندا! درود فرست بر محمد و اهل بیتش و درود فرست بر موسی‌بن‌جعفر جانشین نیکوکاران، پیشوای خوبان و خزانه انوار وارث آرامش و متانت و حکمت‌ها و آثار آنکه همواره شب را با بیداری تا سحر با به هم پیوستن استغفار زنده می‌داشت. هم‌پیمان سجده‌های طولانی و اشک‌های سرشار و راز و نیاز بسیار  و ناله‌های به ‌هم پیوسته و خو گرفته به بلا و صبر  🏴 شهادت این امام بزرگوار را تسلیت عرض می‌کنیم، باشد که از رهروان راستین آن امام همام باشیم. ✍محمد فتحی 🏴 🆔@sardarr_soleimani
چیست؟ 🔷مشکلات زندگی زمانی آغاز می شود که ما ازمنبع عشق الهی فاصله می گیریم و ظرف وجودمان را از عشق خالی و با نفرت، کینه، حسرت، نگرانی و غم پُر می کنیم. 🔶ما فراموش می کنیم که اگر اکنون در این جایگاه قرار داریم، اگر عزیزانمان سالم هستند، اگر این همه نعمت در زندگی داریم همه از طرف به ما داده شده است. 🔷فراموش می کنیم تنها کسی که می توانیم در اوج مشکلات به او تکیه کنیم و روی کمکش حساب کنیم .   👌 یعنی در گرفتاری ها آرام و رها هستی، تلاش می کنی و را به خدا می سپاری، نگران نیستی و ایمان داری او بهترین اتفاق را برایت در نظر خواهد گرفت. 👈انسان در سختی هاست که می تواند توکل واقعی اش را محک بزند، که چقدر خداوند را به عنوان زندگیش باور کرده است، که چقدر پذیرفته است که کسی هست که هر لحظه عاشقانه حمایش می کند. 🏴 🆔@sardarr_soleimani
39.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ | سربازوطن 🔺در رثای شهید حاج‌ قاسم‌ سلیمانی @sardarr_soleimani
🌸🍃﷽🌸🍃 📌 ✅ باید شبیه باشیم 👌گیاهان پیچک به ستونی تکیه میدن و بلند میشن. 🔷ما هم اگر می خواهیم با روبه‌رو شدن به ، پخشِ زمین نشیم و احساس عجز و ناتوانی نکنیم، باید به یک چیزی بدیم. 👇👇👇 ✅ تکیه گاه ، خداست. 👈خدا، آدمهای رو به حال خودشون رها نمی کنه.❌ 🔷 بلکه دست اونا رو می گیره 🌷 وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما ✨و خداوند یار آنها خواهد بود ☝️برای اینکه خدا دستمون رو بگیره و بلندمون کنه، فقط کافیه باشیم و بر خدا کنیم👇 🌷 وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‌ ✨ پس مؤمنان تنها به خدا توكّل كنند. 📚سوره آل عمران، آیه 122 🏴 🆔@sardarr_soleimani
🎐 l 🔸در ملکوت اعلا کسی جز شهید زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیلی شهداست
🔰 پیام رهبر انقلاب به کنگره ملی هفده هزار زن شهید، آزاده و جانباز منتشر شد؛ 📄 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی به کنگره ملی «لشکر فرشتگان تاریخ‌ساز» ویژه تجلیل از زنان شهید، جانباز و آزاده، این زنان مجاهد، شجاع و فداکار را از برترین قله‌های افتخارات انقلاب اسلامی خواندند. 🔻متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز حجت‌الاسلام والمسلمین شکری نماینده ولی‌فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران آن را در محل همایش قرائت کرد، به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم شهیدان و جانبازان و آزادگان زن، نمایشگرانِ یکی از برترین قلّه‌های افتخارات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی‌اند. قدرت ایمان، راه مجاهدتهای بزرگ را به روی زنان ایرانی گشود و صحنه‌های شگفت‌انگیز و کم‌نظیری از حضور شجاعانه و فداکارانه و مبتکرانه‌ی آنان در میدانهای دشوار پدید آورد. از تظاهرات شورانگیز روزهای انقلاب تا دوران فراموش‌نشدنی دفاع مقدّس، و از قهرمانی در صفوف نبرد تا دل بریدن از فرزند و همسر و فرستادن آنان به پیشباز خطر و تا خدمات پشت جبهه، و از حضور در جبهه‌ی علم و تحقیق و فنّاوری و درخشندگی در وادی ادبیّات و هنر، تا هنرنمایی در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و مدیریّتها، و سرانجام فداکاری در میدان سلامت و خدمت به بیماران در آزمون پُرخطر اخیر، همه و همه نشانه‌های اعتلای معنوی زنِ ایرانی است که به برکت نظام اسلامی و درسها و ارزش‌گذاری‌های اسلام پدید آمده است. بی‌شک زنان شهید و جانباز و آزاده -که تعداد آنان را هفده هزار دانسته‌اند- در قلّه‌ی این افتخاراتند. زن ایرانی توانست به‌رغم فرهنگ فساد و انحطاط غربیِ تحمیل‌شده بر بسیاری از زنان در دوران نحس پهلوی، خود را به شرافت و طهارت مطلوب اسلام نزدیک کند و این افتخاری بزرگ است؛ و الحمد لله ربّ العالمین. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ 💻 @Khamenei_ir 🔷باز نشر 👆👆👆 🆔@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 |🔸سخنرانی رهبر معظم انقلاب در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی، در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثاراللّٰه @sardarr_soleimani
اونچنان رونق اقتصادی ایجاد کردم که دم عید قصابا و آجیل فروشا و لباس فروشا هم ماهی قرمز بفروشن!!😏 🍃🌸 @sardarr_soleimani💕
📝 📌 ◾️ دوران امامتت از دوران‌ها بود. دشمنانت همه را سرکوب کرده بودند و فقط تو مانده بودی. مخفی زندگی کردی، تبعید شدی، زندان رفتی اما هیچ‌کدام تو را متوقف نکرد. فقط توانست جِسمت را از مردم دریغ کند اما هنوز هم از تو یاد می‌گیرند که هرچقدر هم شرایط سخت باشد، نباید دست از کار کشید. 🤲 اللهم عجل لولیك الفرج 🤲 🆔@sardarr_soleimani
🔷شخصی از حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: 👌«تا می‌توانید » سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند. 🔅 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: 🔷«اگر احیانا گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن است نباشد.» باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: ✅«اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید ، آن را تسویه کنید و ، که آن جا مشکل است.» 📚منبع: فریادگر توحید، صفحه ٢١٨ 🆔@sardarr_soleimani
🔴 یک سفر که ایشان مشهد تشریف داشتند، خدا توفیقی به ما داد خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: آقا می شود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. من فکر کردم ایشان یک دعاهای خیلی طویل و طولانی را می فرمایند. فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما می دهم اگر تمام گنج های عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوه ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می دهم برابری نمی کند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمی کند؟ ایشان فرمودند: ▪️«استغفار، استغفار، استغفار▪️ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنج هایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ایشان فرمودند: «زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می شود، در حقیقت موانع همه بر طرف می شود و حوایج تان هم برآورده می شود. اصلاً استغفار صیقل دهنده روح است، شما را نزدیک می کند به خدا». 🔺منبع: صحبت سالها | منتخبی از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت     پ.ن : درسته اواخره هست ولی هنوز دیر نشده برای توبه @sardarr_soleimani
✍سردار رحیم نوعی اقدم: یک بار دو نفری بر سر موضوع فرماندهی سوریه صحبت می‌کردیم؛ حاج قاسم در حالی که تبسم می‌کرد فرمودند: فرمانده کل قوا در سوریه، حضرت زینب است. حاج قاسم با آن اقتدار و بزرگی، زمانی که به در آستانه حرم حضرت زینب می‌رسیدند چنان متواضعانه و متضرعانه و مؤدبانه صورت بر زمین می‌گذاشتند و گریه می‌کردند که قطرات اشک بر روی کاشی حرم سر می‌خورد. معتقدم حاج قاسم توانست قدرتمندانه در سوریه فرماندهی کند، چون به این موضوع باور داشت که فرمانده کل قوا در سوریه حضرت زینب «سلام ا...علیها»است @sardarr_soleimani
📲 زیباترین توئیت قرن با اختلاف زیاد 🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣4⃣ به سرهنگ و بقیه بالا دستیا هم دست دادم و ازشون خداحافظی کردم. راننده ماشینُ استارت زدو حرکت کرد. بقیه بچه های سپاه هم دورش با موتور و ماشین راه افتادن. تو شلوغیا چشَم خورد به بابای همون دختره. دلم نمیخواست باهم هم کلام و هم نگاه شیم. انقدر نگاش نافذ بود که حس میکردم همه ی مغزمو میخونه از یه طرفم حس میکردم دختره جریان اون شب هیئت و برا باباش تعریف کرده که اینجوری سنگینه به هر حال برای اینکه قضیه عادی جلوه کنه دستمو گذاشتم رو شونه محسن و _بح بح الان دیگه فقط منُ تو موندیم که شاعر میفرماد "لحظه به لحظه ی تو خنده به گریه ی چشمامه" حالام که "جاده خالی شهر خالی هوووووووو" محسن که دیگه روده بر شده بود از خنده گف +حاجی بابای دختره پیاده شد از ماشین هیس اومد جلو دستمو دراز کردم که سلام کنم دیدم از کنارم گذشت و رفت تو ! چقدر عصبانی یه چیزی گفت و برگشت تو ماشین که دختره هم پشتش اومد متوجه حضور ما نشد رفت تو ماشین و نشست که محسن هولم داد تو حسینیه و +یالا حاجی رف حالا تعریف کن جریانشو با دیدن ریحانه خودشو جمع کرد. _من چه میدونم قرار بود ریحانه تعریف کنه ریحانه سرشو انداخت پایینو +چیو _قضیه همین دختره +الان شما سوژش کردین یعنی؟ محسن گف +بابا خودش سوژس دیگه نیاز نداره که ما سوژش کنیم با حرفش عصبانی شدم‌ ابروهام گره خورد تو هم زدم‌پسِ گردنش _راجب یه دخترِ غریبه که شناختی ازش نداریم اینجوری حرف نزن!! +بله فرمانده! _خجالتم که نمیکشی رومو کردم سمت ریحانه و _خب دیگه بگو چرا دیر اومد؟ +اها ببینین این باباش قاضیه خیلی کله گندن. پولدارم که هستن ماشالله ولی باباش زیاد مذهبی نیست ریلکسه کلا مث اینکه از مذهبیا هم زیاد خوشش نمیاد ولی خودِ فاطمه بیشتر گرایشش به ماهاس انگار نظر من اینه ما باید رفتارمون جوری باشه که جذبِ ما شه و از ماها خوشش بیاد میگن باباهه قاضیِ خوبیه ها مرد بدی نیست ولی خب شخصیتش اینجوریه سرمو تکون دادمو _که اینطور محسنم سرشو به تبعیت از من تکون داد +میخاین عاشقِ من شه؟ نظرتون چیه؟ اینو که گفت مث فشفشه پرید و از هیئت خارج شد منم یه گوشه نشستم به ساعت نگاه کردم تقریبا ۱۰ بود همونجا دراز کشیدم و ساعدِ دستمو گذاشتم رو سرم که ریحانه مشغولِ جارو برقی شد روح الله هم از اتاقِ سیستم صوتی اومد بیرون و مستقیم رفت پیش ریحانه‌ چقد ذوق میکردم میدیدمشون. چه زوجِ خوبی بودن‌ مشغول حرف زدن شدن که داد زدم _هی دختر کارتو درست انجام بده روح الله که تازه متوجه حضور من شد خندیدو اومد سمت من که پاکت دستمال کاغذیو پرت کردم سمتشو _نیا اینجا مزاحمم نشو میخام بخوابم با این حرفم راهشو کج کرد و رفت بیرون از هیئت پیش محسن منم چشامو از خستگی رو هم گذاشتم ولی صدای جارو برقی اذیتم‌میکرد بعد چند دقیقه روح الله و محسن دوباره اومدن تو و مشغول نظافت شدن فکر این دختره از سرم نمیرفت با این اوضاعی که ریحانه تعریف کرده بود پس چه سعادتی داشت حوصلم سر رفته بود ازمحسن و روح الله و بقیه بچه ها خداحافظی کردم و تاکید کردم که درِ حسینیه رو قفل کنن از هیئت بیرون رفتمو یه راس حرکت کردم سمتِ اِل نودِ خوشگلم وضعیت مالیِ خوبی نداشتیم ولی چون همیشه تو جاده بودم تهران شمال یا شمال تهران بابا میگفت که یه ماشینِ بهتر بخرم که خدایی نکرده اتفاقی نیوفته‌ به هر حال بهتر از پراید بود دزدگیر ماشینو زدمو نشستم توش‌ ریحانه پشتم اومد نشست تو ماشین _نمیری خونه شوهرت +نه بابا چقدر اونجا برم استارت زدمو روندم سمت خونه‌ تو این مدت که خونه نبودیم قرار شد علی و زنداداش پیش بابا بمونن و مواظبش باشن بعد چند دقیقه رسیدم ریحانه پاشد درو باز کرد ماشینو بردم تو حیاط و پشتش ریحانه درو بست و یه راست رفتیم بالا فاطمه حال دلم خوب شده بود اشکام باعث شد خیلی سبک شم گفتم الان که حالم خوبه و ذهنم آرومه یخورده درس بخونم دوساعت مفید به درس خوندن گذشت یه روز مونده بود به عید و من هنوز سفره هفت سینم و نچیدم یه نگاه به ساعت انداختم ۴ بود. خب کلی وقت داشتم هنوز دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم اینستاگرامم و باز کردم تا صفحه اش و باز کردم‌ عکس محمد و دیدم محسن پست گذاشته بود خواستم کپشن و بخونم که اون پست پایین رفت و عکسای دیگه بالا اومدن پیح محسن و سرچ کردم انگار عکس و تو مراسم عقد ریحانه گرفته بودن همون لباسا تنش بودهمون مدل مو هم داشت وقتی متن و خوندم فهمیدم که تولدشه محسن بهش تبریک گفته بود با یه ذوق عجیب رفتم تو پیجش ببینم خودش چی گذاشته هیچ‌پست جدیدی نذاشته بود رفتم پستایی ک محمد توشون تگ شده رو ببینم ۱۰ تای اولی یا عکس محمد بودن یا عکس محمد به همراه چند نفر همشون تولدشو تبریک گفته بودن و براش آرزوی شهادت کردن* * _ ✍ # 🧡 💚
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣4⃣ وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش. همینطوری مشغول گشت زدن بودم که دیدم یه پست ب پستاش اضافه شده با هیجان منتظر موندم بازشه چهره اش مثه همیشه تو عکس مشخص نبود ولی کیکش مشخص بود انگار خم شده بود و داشت فوتش میکرد دوست و رفیقاشم دورش بودن چجوریه اینهمه رفیق داره و اینهمه آدم دوسش دارن ؟ بنظر آدم معاشرتی واجتماعی نمیاد . از دوستاش تشکر کرده بود. آخر پستشم نوشت " آرزوی روز تولدمو شهادت مینویسم " خب پس خودشم از خداش بود براش شهادت بخوان دوباره رفتم تو پستایی که تگش کرده بودن از همشون اسکرین شات گرفتم گفتم شاید پاک کنن پستارو میخواستم عکساشو نگه دارم خیلی برام جالب شده بود به شمع تولدش دقت کردم زوم کردم‌روش نگام ب شمع دو و شیش خورد عه بیست و شیش سالشه فکر میکردم کوچیک تر باشه تو ذهنم حساب کردم ک چقدر ازم بزرگتره. من ۱۸ بودم و اون وارد ۲۷ شد نه سالی تقریبا ازم بزرگتر بود. خب ۹ سالم زیاده . اصن چرا دارم حساب میکنم وای خدایا من چم شده . کلافه از خودم گوشیمو قفل کردم و گذاشتمش کنار . تو دلم‌ با خودم در گیر بودم هی به خودم میگفت فاطمه نه نباید بهش علاقمند شی مثه همیشه منطقی باش‌ این آدم اصلا ب تو نمیخوره به معیارات عقایدت، از همه مهمتر افکارش با افکار بابا به هیچ وجه جور در نمیاد . در خوشبینانه ترین حالت هم اگه همه چی خوب باشه و بهم بخورین بابا عمرا بزاره ک ای خدا تا کجاها پیش رفتم فک کنم از درس خوندن زیادی خل شدم‌. تنها راهه خلاصی از افکارم خوابیدن بود. ساعت و برای یک ساعت دیگه کوک کردم . کلی کار نکرده داشتم . تا سر رو بالش خنکم گذاشتم از خستگی خوابم برد با صدای مضخرف ساعت بیدارشدم و با غضب قطعش کردم گیج خواب پریدم حموم و بعد یه دوش سریع اومدم بیرون چند ساعت دیگه سال تحویل بود و من هنوز بوی بهار و حس نکرده بودم . اصلا استرس کنکور شوق و ذوقم و واسه هر کاری،کور کرده بود. میترسیدم آخرش روونه تیمارستان شم. کرم پودر و رژمو برداشتم و باهاشون مشغول شدم.بعد اینکه کارم تموم شد شلوار سفیدم و پوشیدم . یه زیر سارافونی بلند سفیدم پوشیدم و مانتو جلو باز صورتیم و که یخورده از اون بلندتر بود ورداشتم شال سفیدمو هم سرم کردم بعد عطر زدن و برداشتن کیف و گوشیم با عجله از اتاق اومدم بیرون زنگ زدم ب مامانم چند دقیقه دیگه میرسید خسته بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد .وقتی برامون نمونده بود که بزارم واسه بعد. تا صدای بوق ماشین مامان و شنیدم پریدم بیرون و سوار ماشین شدم رفتیم داخل شهر ماشینش و پارک کرد و مشغول گشتن شدیم اینجور وقتا انقدر شهر شلوغ میشد که احساس میکردم اومدم یه شهر دیگه. یه حس غریبی بهم دست میداد . خداروشکر ماهی قرمزا و سبزه ها مثه گذشته منو به وجد آورد دوساعتی چرخیدیدم و خرید کردیم به مامانم گفتم زودتر بره خونه تا سفرمو بزارم +اره دیگه همیشه همینی وایمیستی دقیقه ۹۰ همه کاراتو انجام میدی _مامان خانوم کنکوررر دارممما +بهانته نمیخواستم بحث کنم واسه همین بیخیال شدم و منتظر موندم به خونه برسیم وقتی که رسیدیم بدون اینکه لباسم و عوض کنم نشستم تو هال میز عسلی و گذاشتم یه گوشه ساتن سفیدم و گذاشتم روش و یه تور صورتی هم با یه حالت خاصی آویزون کردم ظرفای خوشگلم و دونه به دونه در اوردم و به شکل قشنگی چیدمشون آینه و شمعدون مادرمم گذاشتم تو تنگِ کوچیکی که خریده بودم آب ریختم و ماهیارو توش انداختم بعد اینکه کامل هفت سینم و چیدم و قرآن و روی میز گذاشتم با ذوق عقب رفتم و به حاصل کارم خیره شدم. لباسم و عوض کردم تی وی و روشن کردیم با بابا اینا نشستیم ومنتظر تحویل سال شدیم دلم میخواست تمام آرزوهامو تو این چند دقیقه به خدا بگم اول از همه از خدا خواستم نتیجه زحماتم و بهم بده و بتونم جایی که میخوام قبول شم سایه پدر و مادرم رو سرم بمونه و همیشه سلامت باشن یه اتفاق خوب تو زندگیم بیافته و دوباره آدم شاد و شنگول قبل بشم و یه دعا هم که همیشه میکردم این بود که خدا یه عشق واقعی و موندگار بندازه تو دلم اصلا دلم نمیخواست خودمومجبور کنم که عاشق یکی شم به نظرم آدما باید صبر میکردن تا به وقتش خدا بهشون عشق و هدیه بده فازِ بعضی از دوستامم که خودشونو به زمین و آسمون میزدن تا بگن عاشق یکین ولی نبودن و درک نمیکردم هیچ وقت به خدا گفتم اگه عشق مصطفی درسته مهرش و به دلم بندازه و کاری کنه که بتونم به چشم همسر نگاش کنم همین لحظه سال تحویل شد اشکایی که ناخودآگاه گونه هامو تر کرده بود و با آستینم پاک کردم. با لبخند پدر و مادرم و بغل کردم و از هرکدومشون دوتا ۵۰ هزار تومنی عیدی گرفتم و دوباره بوسیدمشون برقا رو خاموش کردیم آماده شدیم تا بریم بیرون * * _ ✍ # 🧡 💚
🔮📿مناجات شبانگاهی ✨خدایا آنقدر ناتوانم که نمی‌توانم گناهی را کنار بگذارم.... اما در همین شرایط آنقدر امید دارم که بیایی و دستم را بگیری و از گناه بیرون ببری مرا... از تاریکی خارجَم کنی... به سمت نور هدایَتم کنی.... من در هر حال به تو امید دارم پروردگارم.... 🌙شبتون بهشت... یاعلی مدد 🆔@sardarr_soleimani
چون پرسم از پناهے🌹 پشتے و تڪیه‌گاهے💠 آغـ🌷ـوش مهربانت✨ از هر جواب خوش‌تر...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازسازی حمله تروریستی آمریکا و شهادت حاج قاسم 👈 ماجرای دو پهپاد آمریکایی که همان روز تجهیز شده بودند چه بود؟ 🆔 @sardarr_soleimani
🏴فرا رسیدن سالروز رحلت ، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علیهماالسلام و رسول‌خدا صلّی‌الله‌ علیه ‌وآله را به محضر مقدّس حضرت ولیّ‌عصر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف و همه‌ی شیعیان و منتظران تسلیت عرض می‌نمائیم. 💦امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 🌷«عَن أَبِي‌عَبدِاللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ مَثَلَ أَبِي‌طَالِبٍ مَثَلُ أَصحَابِ الكَهفِ أَسَرُّوا الإِيمَانَ وَ أَظهَرُوا الشِّركَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ‌ أَجرَهُم مَرَّتَين.» ✨«مَثَل حضرت ابوطالب، مَثَلِ است كه (برای نصرت دین و بخاطر عمل به تقیّه) خود را مخفى كردند و اظهار شرک نمودند؛ پس خداوند اجر و پاداش آنان را دو چندان داد.» 📚 کافی (شیخ‌کلینی)،ج۱،ص۴۴۸،ح۲۸ مرآةالعقول (علامه‌مجلسی)،ج۵،ص۲۵۳ 🤲 «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج.» 🤲 🆔@sardarr_soleimani
سلام پدر مهربانم انتظار می کشیم رسیدنت را ، دیدارت را ، دم زدن در هوایت را چشم به راهیم سرزدن آفتاب را ، شروع سبز بهار را أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🆔@sardarr_soleimani