ابوحلما💔
قسمت سی و یکم: آتش فتنه
" شیعه پرنده ایست که افق پروازش خیلی بالاتراز تیرهای ماست. پرنده ای که دوبال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ. بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالتخواهی اوست. چون شیعه در انتظار عدالت به سرمی برد،امیدوار است و انسان امیدوارهم شکست ناپذیر است. و بال سرخ شهادت است و ریشه در ماجرای کربلا دارد. اما این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری بر تن دارد. ولایت پذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل می گیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است.
قدرت شیعه با شهادت دو چندان می شود . شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود .
این ها فاو را تسخیر کردند می روند کربلا را هم بگیرند، اینجا را هم قطعا می گیرند.
پس مهندسی معکوس برای شیعیان ایران این است که ابتدا ولایت فقیه را بزنید تا این را نزنید نمی توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدی تجاوز کنید!"
حلما ابروانش را درهم کشید و رو به محمد پرسید:
+اینا که میلاد ترجمه کرده...حرفای کیه؟
-فرانسیس فوکویاما کارمند سابق اداره امنیت آمریکا، تو یه نشست باعنوان هویت شناسی شیعه، تو اورشلیم...
+خیلی جالبه!...این کمکی بود که گفتی میخوای برا میلاد...
-آره، میدونی اوایل دانشجوییم یه بار رفته بودیم راهیان نور طلائیه، راوی اونجا یه حرف خیلی قشنگ زد، گفت: اگه یه وقت تو جنگ تو دلِ تاریکی گیر افتادی و جبهه خودی رو گم کردی، نگاه کن ببین آتیش دشمن کجا رو میکوبه بدون همون موضع دوسته! با این روش سعی کردم میلادو متوجه حقیقت کنم.
+برنامه آخر هفته هم پس رو همین حسابه...حالا کجا میخوای ببریش؟
-استخر، خرید، مسجد دعا توسل
+خرید؟
-آره میبرم چندتا کتاب درست و حسابی براش میخرم
+وقت کردی ماروهم یه جاببر آقای مهندس
-نوکر شما سه تا که هستم در بست
+سه تا؟
-آره دیگه دخترامو حساب نمیکنی؟
+خدا نکشتت...
-الهی، الهی...
+خب حالا فرمونو ول نکن چه دست به دعا شد فوری! نمیدونستم اینقدر جون دوستی ها
محمد برای لحظاتی هیچ چیز نگفت حلما دستی به شانه محمد زد و گفت: شوخی کردم خب ناراحت شدی؟
همانطور که نگاه محمد خیره افق بود لب هایش آهسته از هم بازشد و صدای بم و مصممش در گوش حلما طنین انداز شد:
مرگ بزرگترین درد برای آدمیه که میتونه شهید بشه!
حلما آرام لبش را گاز گرفت و سعی کرد تلالو اشک هایش را پنهان کند، تا رسیدن به خانه دیگر هیچکدامشان چیزی نگفت.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
@sardarr_soleimani
📸تصویر دیده نشده از پدر و مادر شهید حاج قاسم سلیمانی
🔹شهید سلیمانی: من شهادت میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد.
@sardarr_soleimani
19.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴فیلمی از روایت جالب نجات کردستان عراق به دست حاج قاسم سلیمانی از زبان مسعود بارزانی
▪️حقیقت توکل و توسل و البته همراهی آن با اراده و اقدام از اساسی ترین مولفه های شخصیت حاج قاسم بود که اورا آنچنان متمایز قرار میداد که باورش برای خیلی ها سخت بود.
در این فیلم بازسازی شده حقیقتأ مسعود بارزانی می گوید که هیچکس بما کمک نکرد جز ایران و حاج قاسم.اما وقتی عِده و عُده کم او را می بیند ناامید می شود.
▪️بعد از پیروزی از زبان داعشی اسیر به مفهوم آن می رسد که هرکس از خدا بترسد خدا همه دشمنانش را از او می ترساند.
@sardarr_soleimani
از آن زمانے ڪه نگاهم🌷
بہ نگاه تو گره خورد💚
تمام آرزویم این شده است🌺
ڪه ڪاش مےشد....🥀
دنیا را از قابِ✨🕊
چشمهاۍ تو دید....🌸
همان چشمهایۍ ڪه💠
غیر از خدا را ندید....🌹
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
☫ @Sardarr_Soleimani
🔸 امام علی(ع):
🔹سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا (مستدرک الوسائل ج۱۱ ص۲۰۱)
@sardarr_soleimani
📸 تصویر دیده نشده از شهید سلیمانی در کنار شهید حسین پورجعفری
#حاج_قاسم
🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور حاج قاسم بدون هیچ تشریفاتی در میان خادمان امام رضا علیه السلام
#حاج_قاسم
🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت راننده #حاج_قاسم سلیمانی از تصادف در مسیر ماموریت و واکنش عجیب سردار سلیمانی..
دنیابرای ازتو نوشتن مراکم است
@sardarr_soleimani
ۅݪایتمداࢪۍبہسبڪشہدا😍
نظࢪاتࢪهبࢪۍࢪابدۅݩهیچقیدۅ شࢪطقبۅݪمیڪࢪدۅمیگفت...
ادامه در عکس👆
❤️ #استوری
❤️ #اللهمالحقناباالشهدا
❤️ #اسئلڪخَیࢪَماتَسئَل
@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ببینید ...😔🌹
🔴واکنش نیروهای حشدالشعبی عراق به پخش مجدد لحظه اعلام خبر تلخ شهادت شهید سلیمانی و ابومهدی ....😔
داغی که به دل ماند...💔
#حاج_قاسم🥀
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
≼@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیده نشده از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در میان رزمندگان مقاومت
☫ @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب شهید سلیمانی
این فیلم را حتما ببینید به یادحاج قاسم وکرامتهایش
@sardarr_soleimani
هوایت مےزند بر سر💠
دلم دیوانہ مےگردد!🕊
چہ عطرۍ در💚🌸
هوایت هست؟!🌹✨
نمےدانم... نمےدانم...🌷
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای عنابستانی که امروز خبرش اومده که زده زیر گوش یه سرباز، همونی هست که برای وزیر شدن رزم حسینی با بی منطقی و به اسم رزمنده حاج قاسم بودن رأی جمع میکرد، اما خودش خلاف مرام حاج قاسم، یه سرباز رو میزنه!
وقتی با بستن سرباز بابلی به صندلی و یه عذرخواهی ماجرا تموم شد، معلومه که بقیه هم به خودشون جرات میدن که به سرباز توهین کنن
@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه قدیمی با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی؛
🔹در شب عملیات ما اونجا خودمون شاهد بودیم فریاد یازهرا بچه های ما ،بیش از صدای کلاشینکف و تیربار و آرپیجی بود و همین بر دل دشمن لرزه می انداخت..
@sardarr_soleimani
ابوحلما💔
قسمت سی و دوم: نزدیکِ ما
(فریاد "الله اکبر" با لهجه عربی و فرانسوی درهم آمیخته شده بود. مردان سیاه پوش که کنار رفتند، چهره رنگ پریده ی یک پسر نوجوان پیدا شد. کسی که موهای پسرک را در چنگ هایش گرفته بود، پرسید: آرزوت چیه؟
پسر آب دهانش را از حنجره ظریفش پایین فرستاد و آهسته پاسخ داد: منو با گلوله بزنید.
ناگاه از میان صدای خنده های شیطانی یکی شان گفت: چاقو رو بیار...)
محمد با شنیدن صدای بالااوردن حلما، گوشی را زمین گذاشت. نگران برگشت و رو به حلما پرسید:
+چی شد؟
-این کلیپ چی بود می دیدی؟
+تکفیریا ریختن تو خونه مردم و...
حلما به طرف روشویی دوید. محمد دنبالش رفت و کمکش کرد تا صورتش را بشوید بعد آهسته پرسید:
+تو چرا نگاه کردی؟ من اصلا نفهمیدم کی اومدی پشت سرم...
-میخواستم.... ببینم.... این.... کلیپه ....چیه که اینقدر ....با ناراحتی محو...
+خیلی خب نمیخواد چیزی بگی بیا بشین برات یه شربتی چیزی بیارم فشارت افتاده حتما
-صبرکن...محمد
+جانم
-اگه...داعش سوریه رو بگیره و بعد بیاد ایران...
+ان شاالله که هیچ وقت این اتفاق نمی افته
-می ترسم
+ترس برا اونیه که از خدا دور باشه، همین الان که من و تو با امنیت تو خونه نشستیم پاسدارا و بسیجیایی هستن که دارن تو سوریه با تروریستای داعشی میجنگن...میخوام یه چیزو بدونی...
همان موقع صدای زنگ تلفن بلند شد. محمد حرفش را در عمق نگاهش به چشم های مضطرب حلما گفت.
صدای زنگ پیاپی تلفن قطع نمی شد. محمد با آوای آرام یاعلی(ع) بلند شد و رفت تلفن را جواب داد. بعد از دقایقی آمد در چهار چوب در، نگاهش محو حلما بود، حلما که متوجه نگاه همسرش شد، لبخندی زد و پرسید:
-کی بود؟
+عمو عباس بود. گفت از بیمارستان تماس گرفتن اجازه دادن بابا رو ببینیم
-خدا رو شکر، الان...
+نه، تو بمون خونه
-چرا؟
+حالت خوب نیست نمیخوام فضای بیمارستان باعث بشه دوباره حالت...
-محمد...چند وقته میخوام چیزی بهت بگم ولی...
+بگو عزیز دلم
-این روزای بابات...ببخش که میگم ولی همش منو یاد بابام قبل از شهادتش میندازه...همش میترسم باباحسین هم مثل بابای خودم...
محمد کنار حلما نشست. اشک هایش را پاک کرد و گفت:
+بابا خوب میشه میاد خونمون اتاق بچه ها رو می بینه...اسماشونو می پرسه...اصلا اسم انتخاب نکردیم هنوز، بگو ببین، دلت میخواد اسم شونو چی بذاریم؟
-تو این وضعیت حالا....
+بگو دیگه ، نگو که اصلا بهش فکر نکردی!
-خب چرا...
+میخوای تو اسم یکی رو بذار من اسم اون یکی رو، خوبه؟
-با...شه
+خب اسم اولین گل دخترِ بابا چیه؟
-من، اسم سارا رو دوست دارم
+قشنگه، حالا من بگم؟
-بگو
+ دوست دارم اسم یکی از دخترامون زینب باشه، به عشق عمه سادات
-خیلی قشنگه!
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
☀️روزمان را با قرآن شروع میکنیم☀️
🌺 سوره حمد آیه (1)👇
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم(1)
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
تفسیر نور(آیت الله قرائتی)👇
✨ «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
✨«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» در آغاز كتاب آسمانى، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى شود.(21)
✨«بسم اللَّه» كلامى كه سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
✨رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحيم»
✨ بيان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون، نشانه ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرّحمن الرّحيم»
✨ شايد آوردن كلمه رحمان و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است، همان گونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحيم»
@sardarr_soleimani
⛅️ گاهِ صبح ⛅️
📌 من بهعنوان یک ایرانی هشدار میدهم که اگر زبان زیبا و ادبیات پارسای #پارسی را پاس نداریم،
🔴 آنگاه است که میدانی را برای بیگانگان گستراندهایم که فرهنگ و سبک زندگی اسلامی-ایرانیمان را شوت کنند.
✍ابرشاگرد
@sardarr_soleimani
خطاب به لیبرال و سکولار مسلکهایِ معلوم الحال !
مگر با رفتن پیامبرِ عظیم الشأن و ائمهٔ اطهار علیهم السلام اسلام تمام شد؟!
ومگر با رفتنِ امام خمینی ره، انقلاب تمام شد؟!
اگر #مصباح رفت تفکر و راهش باقیست وازنفسِ او هزاران مصباح درایران و جهان تکثیرشده اند.
@Antiliberalism
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضهی جانسوز حاج منصور ارضی برای حاج قاسم سلیمانی ...
حٰاجقٰاسِمسُلِیمٰانی
| @sardarr_soleimani
هرگز به نیروهایش
نگفت بروید🕊
بلڪه مےگفت💚
من مےروم🌹
شما هم بیایید🌷
آری... حاج قاسم💠
اینگونه سردار دلها شد🌸
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
☫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #حاج_قاسم_فضای_مجازی کجاست؟
🎥اگه #کماندوی سیاه #آمریکایی ناموسمان را در خیابون و محله جلو چشم همه اینجوری از فرق سر تا نوک پا تفتیش بدنی نمیکنه مدیون شهدایی چون سردار شهید #قاسم_سلیمانی هستیم
*نثار روحشان صلوات*💐
هنوز هم خیلیها ارزش کارشان را نفهمیدن😔
🔴امروزه لحظه به لحظه در #فضای_مجازی خارجی #آمریکا و #صهیونیست و #داعشی و تکفیری بدتر از این رو نسبت به نوامیس ما انجام میدهند، اما بعضی از ما از دعوت کودکان هم به این #فضای_کثیف ابا نداریم و آن را ثواب میدانیم.
👈دشمن اگر به توی #بچه_هیئتی اجازه می دهد در #فحشاخانهاش هیئت بزنی برای این است که در مسیر راه هیئتت بارها و بارها به ناموس زهرا دست درازی کند و وارسی کند.
اما اگر در این #دست_درازی عکس حاج قاسم را هم ببیند همانجا دست به #اسلحه میشود.
چرا نمیفهمیم و #رگ_غیرت مان بلند نمیشود و در دهان مسئولی نمیزنیم که میگوید #ناموس مهم نیست کسب و کار مهم است، آخر به چه قیمتی #ملعون!
کجایی حاجقاسم!!!
#حاج_قاسم
#تلنگرانه
#مرد_میدان
#شهیدانه
🥀 @sardarr_soleimani
بسماللھالرحمنالرحیم💛
گفتوگویآنلاینبا
خواهرزادهشھیدِ
بزرگوار#ابراهیمموحدی🌱
…………………………………
♥️ روز﴿سهشنبہ۵/بهمن﴾
راسساعتِ³ظھر...
پیشاپیشمشتاقیمازحرفاشون
لذتببریمواستفادهکنیم؛انشاءللھ🤲🏻
…………………………………
اجرتونباحضرتمادر
#نشرحداکثریبنر(:🖐🏼
https://eitaa.com/joinchat/1974927440C031cadd7dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم کجا و شما کجا؟!
خضوع فرمانده عالی رتبه ایران در برابر یک سرباز!
حقیقتا که شهادت هنر مردان خدا بود
@sardarr_soleimani
ابوحلما💔
قسمت سی و سوم: وعده دیدار
( روز بعد_بیمارستان فوق تخصصی مغز و اعصاب)
محمد که وارد اتاق شد، چشمان سرخ حسین سمتش چرخید. قامت بلند و چهارشانه پسرش را برانداز کرد. محمد نزدیک آمد و پیشانی پدرش را بوسید. حسین یاد اولین باری افتاد که محمد را دیده بود. پرستار نوزاد را در پارچه سفیدی پیچیده بود و از مرز شیشه ای عبور داده بود. حسین نفس عمیقی کشید. عطر تن پسرش مشامش را پر کرد. یاد اولین بوسه ای افتاد که بر گلوی محمد زده بود. و در گوشش اذان گفته بود.
ناگاه با صدای محمد به خود آمد:
+سلام بابا
-سلام پسرم
+خوبی؟
-الحمدلله
اشک در چشم های پر نفوذ محمد حلقه زد. لبخند از لبان چاک چاک حسین پر زد. نگاهش دور سر پسرش چرخید و پرسید:
-چی شد پسر؟
+بابا...یاد بچگیم افتادم. هر وقت از مدرسه می اومدم از ترس اینکه شهید شده باشی، میدویدم در اتاقو باز میکردم همینکه زیر چادر اکسیژن میدیدمت یه نفس راحت میکشیدم بی خبر از نفسای تو که هیچ وقت راحت....
-بسه دیگه اشکاتو پاک کن الان مامانت اینا میبینن...راستی مامانت کو؟
+ داره با سرپرستار جر و بحث میکنه
-واسه چی؟
+ اوایل که اومده بودیم این بیمارستان سر پرستار بخاطر اینکه از اول نگفته بودیم شیمیایی هم هستی کلی باهامون جر و بحث کرد ظاهرا دکتر حسابی بهش تشر زده...حالا سر شکایت مامان از غذای بیمارستان سرپرستار دوباره بحث رو باز کرده ...
-پاشو مامانتو بیار بهش بگو بیاد دو دقیقه ببینمش
محمد لبخندی زد و دست پدرش را روی چشمانش گذاشت. بعد آهسته از او فاصله گرفت و از اتاق بیرون رفت. اما بلافاصله عباس با چهره ای درهم کشیده وارد شد.
حسین سعی کرد بلند شود یا لااقل بنشیند اما نتوانست. عباس به طرفش رفت کمکش کرد بنشیند و بالشت را پشت کمرش گذاشت. حسین ماسک اکسیژن را که تازه روی صورتش گذاشته بود، از روی صورتش برداشت و گفت:
+سلام، پارسال دوست امسال...
-سلام رفیق نیمه راه
رفیق نیمه راه! اولین باری که این لفظ بین آن دو نفر رد و بدل شده بود، آخرین شب از اولین ماه سربازیشان بود. وقتی به فرمان امام خمینی(ره) تصمیم گرفته بودند از پادگان فرار کنند تا فردا صبح به روی همشهریانشان اسلحه نکشند. همان موقع که قسم خوردند تا خلع شاهِ مزدورِ غرب، برای آزادی مردمشان بجنگند. آن شب عباس گفته بود:" اینبار هرکی دل داره فرار میکنه و ترسوها می مونن!" حسین جلوتر رفته بود اما خارمی سرباز اتاق کناری برای خوش خدمتی به ساواک، آنها را لو داده بود. عباس سر حسین داد زده بود که :"برو" و حسین با خارمی ترسو درگیر شده بود و زیرلب غرولند میکرد که:"رفیق نیمه راه بشم؟"
حسین مثل روزهای جوانی زیرلب زمزمه کرد: رفیق نیمه راه بشم؟ من اگه رفیق نیمه راهم بخاطر سرسختی خودته
و صدایش را بالابرد : چند بار بگم میخوام با مسئولیت خودم مرخص بشم...
اما سرفه کلامش را میخکوب کرد. عباس ماسک را روی صورت حسین گذاشت و با لحن آرام تری گفت: سر این پرونده خیلی تحت فشارم...ببخشید... حسین هرجور شده باید برگردی سر کار!
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~