eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
روح‌الله‌همیشه‌‌می‌گفت: «بیابراخودمون‌باقیات الصالحات‌جمع‌کنیم.🌴 یه‌کاری‌بکنیم‌که‌بعداز مرگمون‌هم‌اون‌دنیا به‌کارمون‌بیاد.»🌷 غبطه‌میخوردومی‌گفت: «خوش‌به‌حال‌پدر‌و‌مادر🙃 امام‌خمینی. ببین‌چه‌پسری‌ تربیت‌کردن‌که‌هنوزهم📝 براشون‌باقیات‌الصالحاته.» زینب‌به‌این‌فکرمیکردکه🤗 ‌حالاخود‌روح‌الله‌شهیدشده وباقیات‌الصالحات‌پدرو مادرشه‌وچقدرقشنگ‌به🌹 ‌چیزی‌که‌میخواست‌رسیده‌بود. @sardarr_soleimani
همه‌باهم‌در‌شب‌یلدا این‌دعاروبخونید... نمیخونید؟! ازماگفتن‌بود... نشرم‌نمیدید؟! دیگه‌جوابی‌ندارم😔😊 ❤️ ❤️ ❤️ @sardarr_soleimani
از زخم، شناسنامه دارند هنوز💠 در مسجدِ خون🌹 اِقامه دارند هنوز🥀 آنان همه از تَبار باران بودند🌷 رَفتند ولے🕊 اِدامه دارند هنوز💚
آخرین پنجشنبه‌یِ آخرین پاییز قرن🍁 و شور و حال عاشقان شهـدا🌷 همراه با دیوارنگاره جدید گلزار شهدا: « روزها می گذرد... و همچنان، مرد این میدان "تو" هستی برای ما » 🆔 @sardarr_soleimani
گاهی زندگی یک آدم می‌شود معنی یک آیه گاهے نگاهش که می‌کنے انگار قرآن تفسیر می‌شود لبخند کہ می‌زند می‌شود خودِ آیہ اَشِدٰا عَلَی الْڪُفٰار رَحِمٰاءِ بَیْنَهُم 🌺 @Sardarr_soleimani
رمان عاشقانه مذهبی ? ? – طیبه… بیا سیدمهدی اومده! مثل فنر از جایم پریدم و دستی به سر و رویم کشیدم. صدایش را می شنیدم که یا الله میگفت و سراغم را می گرفت. در اتاقم را باز کرد و آمد داخل:سلام خانومم! – سلام… خوبی؟ احساس کردم خیلی سرحال نیست. به چشم هایم نگاه نمیکرد. پرسیدم: مطمئنی خوبی؟ – آره. بیا کارت دارم. نشست روی تخت، من روی صندلی نشستم. مثل همیشه با انگشتر عقیقش بازی میکرد. معلوم بود برای گفتن چیزی دل دل میکند. بالاخره به حرف آمد: طیبه من دارم میرم. امروز باید اعزام بشم. نفسم را در سینه حبس کردم، باور نمیکردم انقدر سخت باشد. نمیدانستم باید چه عکس العملی نشان دهم. نفسم را بیرون دادم و به زور لبخند زدم: به سلامتی! – میتونی باهام بیای فرودگاه؟ – باشه! صبرکن آماده بشم! درحالی که داشتم لباس می پوشیدم، سید پرسید: به پدر و مادرت میگی؟ – شاید ولی الان نه. با سیدمهدی از اتاق بیرون آمدیم و خواستیم برویم که مادر گفت: کجا؟ مى خواستم چایی و میوه بیارم! گفتم : نه ممنون. میخوایم یکم بریم بیرون. ?? 🍃🌹
رمان عاشقانه مذهبی ? ? رسیدیم به فرودگاه. درتمام راه ذکر میگفتم. سیدمهدی از چهره ام خوانده بود که نگرانم. – خانومم نگرانی نداره که! میرم و زود میام. خیالت راحت. باشه؟ اینها را با زبانش میگفت. حرف دلش چیز دیگر بود. این را وقتی فهمیدم که دیدم چشمهایش قرمز است. چمدان را دستش دادم. چند قدمی رفت، اما دوباره برگشت. دستش را به ریش هایش گذاشت و به زمین خیره شد. بعد با صدایی بغض آلود گفت: دوستت دارم! به راهش ادامه داد. حرفی در گلویم سنگینی میکرد. گفتم: سید! دوباره برگشت. انگار میترسید پشیمان شده باشم. با پریشانی نگاهم کرد. هرچه مى خواستم بگویم یادم رفت. شاید اصلا حرفی نبود، بغض بود. میخواستم نگاهش کنم. فقط توانستم بگویم: منم همینطور؛ مراقب خودت باش! لبخند زد، خوشبختانه نفهمید حال دلم را… … ? ادامه_دارد?
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴"جورج گلووی" نماینده سابق پارلمان انگلیس: ▪️قتل [شهادت] قاسم سلیمانی یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات و جرایم وحشتناکی بود که دولت آمریکا مرتکب شد. ▪️همان طور که دختر قاسم سلیمانی گفت درحالی که پدر او نابود کننده داعش بود، ما او را کشتیم! @sardarr_soleimani
@Qaf_Q - آه مرگ خونین من.mp3
1.68M
🎧 شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی‌ست، و چه کسی عارف‌تر از شهید | بخشی از یادداشت حاج قاسم برای دخترش فاطمه چندی قبل از شهادت .. @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای گریه های یک خبرنگار و مصاحبه با حاج قاسم سلیمانی در حادثه سیل خوزستان 🆔 @sardarr_soleimani
📸 |تصویری جالب از حاج و فرزندانش در خردسالی 🌺 @sardarr_Soleimani
🔴ساعت_عاشقی 🔵 ساعت ۱:۲۰ دقیقه شب جمعه هر هفته برایمان تا ابد تلخ و فراموش نشدنی خواهد بود 😔 دوری ما از شما349روز شد فرمانده... ما خواب بودیم فرمانده بیدار بود برای همیشه زندهست🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
حـاج قـاسـ🌹ـم! دلم براۍ تو تنگ است🥀 اما نمےدانم چه ڪنم🌷 مثل پرنده‌اۍ لالم💠 ڪه مے‌خواهد آواز بخواند ولے نمےتواند....💚 دلم را دریاب🕊 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موزیک ویدئو امیر بی‌گزند... برداشتی آزاد از قطعه "امیر بی‌گزند" با صدای محسن چاوشی فراق؛ عاشقانه‌هایی برای حاج قاسم💔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎💎💎 💎💎 💎 گزارش یک عکاس در مراسم ترحیم پدر شهید سپهبد : «ایشان با اشاره‌ خود از بین جمع من را فرا خواند و گفت: از حضور شما در این مراسم متشکرم، خواهش می‌کنم به همکارانتان بگویید من هم یک آدمی هستم مثل بقیه مردم ایران، این همه عکاس آمدید اینجا زحمت می‌کشید من را شرمنده خود می‌کنید» 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما گریه میکنیم به حال خودمان نه برای تو! @sardarr_soleimani تو حالا فاتح کــل دنیایی ســ ردارِ شهید بعد از بزرگترین پیروزی ؛ آری،شهادت بزرگترین پیروزی بود برای تو !
••🧡🔗•• هرگز‌از‌یاد‌نبردم منِ‌مدهوش‌تو‌را تو‌نھ‌آنے‌کھ‌توان‌کرد فراموش‌تورا ‌(:"🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌- سردآرجان♡ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ننه غزاله اهل به آرزوی خودش زیارت مزار مطهر سرداردلها رسید لحظه دردناک دیدار😭☝️ @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نصب تصاویر شهید حاج قاسم سلیمانی و ‌شهید ابومهدی المهندس در پارلمان عراق به مناسبت فرا رسیدن اولین سالگرد شهادت ایشان @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید|نماهنگ پویش 🚨روزها میگذرد و همچنان مرد این میدان تو هستی برا ما... 🔰 بنیاد «مکتب حاج قاسم» با بهره‌گیری از رهنمود و عنایت حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در دیدار اخیر از ملت بزرگ ایران و مستعضفان جهان دعوت میکند تا آنچنان که در روزهای شهادت این فرمانده مجاهد مخلص قدم در صحنه گذاشتند، در این روزهای اولین سالگرد نیز به پرچم راه و هدف شهید عزیزمان را برافراشته نگه دارند؛ او که قهرمان عزیز ملت نمیشد مگر با تمسک به راز اخلاص در راه حضرت حق؛ او که مرد میدان خدمت بود؛ مرد میدان شجاعت بود، مرد میدان اطاعت از ولایت بود و مرد میدان مجاهدت بود در برابر خصم مردم و امت؛ او که خطاب به جبهه کفر و استکبار و ارهاب و تکفیر گفت «مرد این میدان ما هستیم برای شما»؛ آری روزها میگذرد و همچنان مرد این میدان تو هستی برای ما؛ حاج قاسم... 👈 از این رو، بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سلیمانی، با عنوان به استقبال روایت‌های مردم ایران از سیره شخصی مدیریتی و رشادت‌ها و بن‌بست‌شکنی‌های حاج قاسم خواهد رفت. @sardarr_soleimani
مرد میدان.pdf
3.21M
📥 نشان ویژه محصولات پویش اولین سالگرد شهادت سپهبد قاسم سلیمانی @sardarr_soleimani
رمان عاشقانه مذهبی ? ? روبه روی باب الجواد ایستاده بودیم. سید اذن دخول خواند، با صدایی که من هم می شنیدم. عبارات هربار با گریه سیدمهدی می شکستند. تاکنون او را با این حال ندیده بودم. از گریه او گریه ام گرفت. وارد حرم که شدیم دیگر اصلا روی زمین نبود. من هم حال و هوای معنوی خاصی داشتم اما او فرق میکرد. اصلا متوجه اطرافش نبود. چشم های بارانی اش را به گنبد طلایی حرم دوخته بود، ذکر میگفت، سلام میداد و شعر میخواند . دستش هنوز روی سینه اش بود. روبروی پنجره فولاد نشستیم و نماز و زیارتنامه خواندیم. صدای اذان مغرب که در صحن پیچید، گریه اش بیشتر شد. صدای زمزمه آهنگینش را شنیدم: همه فرشته ها صف بستن/که اذان بگه موذن زاده… بلندتر گریه کرد و ادامه داد : کوله بار غصه بردن داره/به امانات سپردن داره/ با یه سینه پر از سوز و گداز/ آب سقاخونه خوردن داره… بین هر مصراع خودش را می شکست. شانه هایش تکان میخورد… … ?ادامه_دارد ?
رمان عاشقانه مذهبی ? ? نیمه شب بیدار شد. داشت لباس می پوشید. به زور چشم هایم را باز کردم و گفتم : چی شده؟ کجا داری میری؟ – میرم حرم. یه کاری پیش اومده. بعدا بهت میگم؛ شما راحت باش! و از اتاق بیرون رفت. پنجره اتاقمان روبه باب الجواد بود. سیدمهدی را دیدم که از خیابان عبور کرد و وارد باب الجواد شد. چیزی دلم را چنگ انداخت. مدتی در اتاق قدم زدم، دلم آرام نمی گرفت. لباس پوشیدم و رفتم حرم. گوشه ای از صحن انقلاب نشستم، میدانستم خواسته ای دارم اما نمیتوانستم بیانش کنم. خیره شدم به گنبد طلایی، اشک هایم تصویرش را تار میکرد. “خدایا چی شده که منو کشوندی اینجا؟” حس مبهمی داشتم. نگاهم از روی گنبد سر خورد و رسید به پنجره فولاد. در حال خودم بودم که صدای زمزمه ای شنیدم: پس تو هم خوابت نبرد؟! سرم را بلند کردم. سیدمهدی با چشم های متورم بالای سرم ایستاده بود؛ اما لب هایش می خندید. دست کشیدم روی صورتم تا اشک هایم را پاک کنم. سیدمهدی نشست کنارم. پرسیدم: چی شده سید؟ به گنبد خیره شد: خواب دیدم! – خیر باشه! – خیره… چندبار پلک زد تا اشک هایش سرازیر شود: نمی ترسی اینبار برگشتی درکار نباشه؟ – نمیدونم… حتما نمیترسم که بهت بله گفتم! زد زیر خنده! صدای اذان صبح در صحن پیچید. چفیه هامان را روی زمین پهن کردیم، عاشق این بودم که به او اقتدا کنم… ? ادامه_دارد ? 🍃🌹
رهبر انقلاب : اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد @sardarr_soleimani