1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 حضور سحرگاهی رهبری بر مزار شهدای آتش نشان حادثهی پلاسکو
و درخواست پدر شهید آتش نشان از رهبر انقلاب .
( این دیدار در ۱۳ بهمن ۹۵ انجام شده است)
♻️ @sardarr_soleimani
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روایت زینب سلیمانی از دقت پدرش(حاج قاسم) در رعایت بیت المال
▪️نکته: رعایت بیت المال امری مهم و البته سخت است. بسیاری از کسانی که با بیت المال سروکار دارند برای استفاده خود و خانواده ی خود توجیهاتی درست می کنند.
▪️حاج قاسم با آن همه دغدغه و مشغله فکری وکاری، حساب آنچه راکه دخترش در اتاقش می خورد را از حساب دفتر و اداره و خودش جدا می کند.
🌷از حاج قاسم بیاموزیم
✍"محمدصالحی"
@sardarr_soleimani
22.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت عظیم
🔺فنا فیالله شد اما بقا دارد سلیمانی...
مقام قدس در قُرب خدا دارد سلیمانی...
#سردار_دلها❤️
#مرد_میدان🌷
@sardarr_soleimani
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠🍁
🍁
#کلیپ
🌺تشییع نمادین و متفاوت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
🔸🌹🔹
🔴تشییع نمادین شهید سلیمانی با آداب و رسومات خاص قوم بزرگ بختیاری
🌠🍁
حٰاجقٰاسِمسُلِیمٰانی°♡
@sardarr_soleimani
3.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 این زندگی رهبر معظم انقلاب است !!☝️
حاج قاسم سلیمانی با آن بی اعتنایی اش به دنیا، از قیاس زندگی ساده مقام معظم رهبری با خودش خجالت میکشید
ای کاش فریب تخریب ها ی ناجوانمردانه علیه چنین رهبری را نخوریم
@sardarr_soleimani
ترامپ هم رفت تا آرزوی سقوط انقلاب 57 خمینی را به گور ببره ...
@sardarr_soleimani
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ خواهر حاج عماد:
خبر شهادت جهاد برای من خیلی سخت تر از حاج عماد بود
حاجی ۲۵ سال بود منتظر بودیم هرروز شهیدش کنن و هرروز که میگذشت میگفتیم یه روز بیشتر پیشمونه
اما جهاد انتظارشونداشتم دنبالش باشن وشهیدش کنن، همه چی یهو اتفاق افتاد
جهاد واقعا قهرمان بود، توی همه چیز قهرمان بود
👤 أخٌفيالله
@sardarr_soleimani
ابوحلما💔
قسمت سی ام: راه نجات
محمد با پشت دست چندبار به در شیشه ای مقابلش زد و با لبخند گفت:
مهمون نمیخوایین؟
میلاد از انتهای راهرو گردن راست کرد و صدای ظریفش را به خنده بالابرد: یه بار به صرف شام دست کردی جیبت حالا یه شب درمیون به صرف شام اینجایی که شادوماد
محمد جعبه شیرینی را دست حلما داد و درحالی که وارد میشد گفت:
حیف که کارم گیرته دادا
میلاد جلوی محمد پرید و با کنجکاوی پرسید: گیرِ من؟!
محمد دستی برشانه میلاد زد و سرش را پایین انداخت و گفت : ایشالله هیچ وقت کارت به برادرزنت نیفته
چشمهای سیاه میلاد درخشید. بادی به غب غب داد و صدا کلفت کرد: حالا کارت چی هست؟
محمد قدم های حلما را با نگاهش دنبال کرد و بعد از کیفش دو برگه کاغذ که در کاور پلاستیکی بودند،بیرون آورد و روبه میلاد گفت: ترجمه دقیق و جمله به جمله میخوام. دستمزدت محفوظه... البته عجله ای فوری...
میلاد برگه ها را از دست محمد قاپید و گفت: حالا چرا تلگرافی حرف میزنی؟! میگم درمورد چی هست؟
محمدهمانطور که همراه میلاد به طرف سالن پذیرایی می رفت گفت:
متن صحبت های یه فیلسوف آمریکایی که استاد رشته سیاست بین الملله.
میلاد با تعجب سری تکان داد و گفت: پس آدم حسابیه!
محمد کیفش را روی مبل گذاشت و درحالی که جورابهایش را در می آورد گفت:
سابقه کار تو اداره امنیت آمریکا رو هم داره...
میلاد برگه ها را در دستش جابه جا کرد و گفت: از کجا گیرآوردی حرفاشو پس؟
محمد درحالی که به سمت آشپزخانه می رفت گفت: انتهای مطلب رفرنس زده، دو تا مقاله از هفته نامه آلمانی اشترن و روزنامه آمریکایی تایمز و یه مقدارش هم از کتاب خود آقای فوکویاما...
محمد دستهایش را شست و آمد درِ اتاق میلاد در زد و گفت: نگفتم حالا بری که پاشو بیا دو دقیقه بشین پیشمون بامعرفتِ مهمون نواز
میلاد از پشت در صدایش را بلند کرد: رفته رو مخم نمیشه باید ببینم چیه این، درضمن توهم اینقدر از افعال معکوس استفاده نکن!
چهار ساعت بعد وقتی محمد و حلما در حیاط از مادر حلما خداحافظی میکردند، میلاد دوید جلوی در و با حالت خاصی گفت: داداش دست کن جیبت که ترجمه درست و حسابی رسید.
محمد خنده مردانه ای کرد و گفت: چاکرتم هستم داداش، بده ببینم چه کردی!
این را گفت و کاغذ ها را از دست میلاد گرفت. نیم نگاهی به برگه ها انداخت و زیرچشمی هم چشم های میلاد را زیرنظر داشت. طرز نگاه میلاد خیلی فرق کرده بود. عمق نگاهش پر از سوال بود و می خواست چیزی بگوید که محمد به حالت روبوسی رفت جلو و کنار گوشش گفت: این هفته هستی بریم تا جایی؟
میلاد همانطور که تظاهر به خداحافظی میکرد آهسته گفت: آخه هیئت...
محمد زیرلب گفت: یه هفته بیخیال برادر صادق، خب؟!
بعد بدون اینکه منتظر جواب میلاد باشد دستی بر کمرش کوبید و بلند گفت: مامان خانوم این هفته گل پسرتو قرض بده به ما کارش دارم.
مادرحلما حرفش را با حلما، نیمه تمام گذاشت و درحالی که لبخندهای محمد و میلاد را از نظر میگذراند، گفت: راحت باش مادر، تازه اگه پس نیاوردیشم نیاوردیش!
خنده میلاد روی لبش خشک شد، محمد دستش را به طرف میلاد دراز کرد و گفت: پس هستی؟
میلاد مشتش را باز کرد و آرام دستش را در دست محمد گذاشت. محمد دستش را محکم فشار داد و اطمینانی را که در نگاهش بود، روانه قلب میلاد کرد. حس نشاط عجیبی خاطر میلاد را فراگرفت و زیرلب گفت: هستم.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
@sardarr_soleimani
حاجی بغل امام حسین
خوش میگذره دورت بگردم ؟ :)🕊
#ازیادنخواهیرفت..
@sardarr_soleimani
🔸 امام صادق(ع):
🔹خداى عزّوجلّ به موسى عليه السلام وحى كرد: اى موسى! به زيادى ثروت شاد مشو و در هيچ حالى مرا فراموش مكن، زيرا با زيادى ثروت گناهان فراموش می شود و از ياد بردن من قساوت قلب می آورد. ( کافی(ط-الاسلامیه) ج۲،ص ۴۹۷ )
@sardarr_soleimani
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
☀️روزمان را با قرآن شروع میکنیم☀️
🌺 سوره حمد آیه (1)👇
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم(1)
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
تفسیر نور(آیت الله قرائتی)👇
✨ «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
✨«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» در آغاز كتاب آسمانى، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى شود.(21)
✨«بسم اللَّه» كلامى كه سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
✨رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحيم»
✨ بيان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون، نشانه ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرّحمن الرّحيم»
✨ شايد آوردن كلمه رحمان و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است، همان گونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحيم»
@sardarr_soleimani