✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
* #نـــاحلــه🌺
#قسمت_هفدهم7⃣1⃣
#پارت.دوم
به محض ورود به مدرسه با چشمای گریونِ ریحانه مواجه شدم.
سردرگم رفتم سمتش و ازش پرسیدم
_چیشده ریحونم ؟ چرا گریه میکنی !؟
با هق هق پرید بغلم و
+فاطمه بابام !!!
بابام حالش خیلی بده ...
محکم بغلش کردم و سعی کردم دلداریش بدم.
_چیشده مگه؟مشکل قلبشون دوباره؟خوب میشه عزیزدلم گریه نکن دیگه! عه منم گریم گرفت .
از خودم جداش کردمو اشکاشو با انگشتم پاک کردم
مظلومنگام کرد . دلم خیلی براش میسوخت. ۵ سال پیش بود که مادرشو از دست داد .پدرشم قلبش ناراحت بود.
از گفته هاش فهمیده بودم که دوتا برادر بزرگتر از خودشم داره.
بهم نگاه کرد و
+فاطمه اگه بابام چیزیش بشه ...
حرفشو قطع کردمو نزاشتم ادامه بده!
_خدا نکنهههه. عه . زبونتو گاز بگیر .
+قراره امروز با داداش ببریمش تهران دوباره !
_ان شالله که خیلی زود خوب میشن .توعم بد به دلت راه نده . ان شالله چیزی نمیشه .
مشغول حرف زدن بودیم که با رسیدن معلم حرفمون قطع شد .
اواسط تایمِ استراحتمون بود که اومدن دنبال ریحانه .
کیفشو جمع کرد .
منم چادرشو از رو آویز براش بردم تا سرش کنه . تنهآ چادریِ معقولی بود که اطرافم دیده بودم .
از فرا منطقی بودنش خوشم میومد .
با اینکه خیلی زجر کشیده بود اما آرامشِ خاصِ حاصل از ایمانش به خدا و توکلش به اهل بیت تو وجودش موج میزد .همینم باعث شده بود که بیشتر از شخصیتش خوشم بیاد .
همیشه تو حرفاش از امام زمان یاد میکرد .
ادمی بود که خیلی مذهبی و در عین حال خیلی به روز و امروزی بود
خودشو به چادر محدود نمیکرد .
با اینکه فعالیتای دیگه هم داشت درسشم عالی بود و اکثرا شاگرد سوم یا چهارم بود
باهاش تا دم در رفتم .
چادرشو جلو اینه سرش کرد .
محکمبغلش کردمو گونشو بوسیدم .
باهم رفتیم تو حیاط مدرسه که متوجه محمد شدم .
از تعجب حس کردم دوتا شاخ رو سرم در آوردم
بهش خیره شدم و به ریحانه اشاره زدم که نگاش کنه .
_عه عه ریحون اینو نگا
ریحانه با تعجب برگشت سمت زاویه دیدم .
+کیو میگی؟
برگشت سمت محمد و گفت :
سلام داداش یه دقه واستا الان اومدم.
+نگفتی کیو میگی؟
با تعجب خیره شدم بهش .
_هی..هیچکی
دستشو تکون داد به معنای خداحافظی .
براش دست تکون دادم و بهشون خیره شدم .
عهه عه عه عه.
محمدد؟؟؟
داداش ریحانه ؟؟
مگه میشه اصن؟؟
اخه ادم اینقد بدشاانسسس؟؟
ای بابا!!
به محمد خیره شدم .
چ شخصیتیه اخه ...
حتی به خودش اجازه نداد بهم سلام کنه رو حساب اینکه ۲ بار دیده بودیم همو و هم کلامم شده بودیم .
بر خلاف خاهرِ ماهش خودش یَکآدمِ خشک مقدسِ ...
لا اله الا الله
بیخیالش بابا
اینو گفتم و چشم رو تیپش زوم شد .
ولی لاکِردار عجب تیپی داره .
اینو گفتم خیلی ریز خندیدم . دلم میخاس جلب توجه کنم که نگام کنه .
نمیدونم چیشد که یهو داد زدم
_ریحووووون
ریحانه که حالا در ماشینو باز کرده بود که بشینه توش وایستاد و نگام کرد .
+جانم عزیزم؟
نگام برگشت سمت محمد که ببینم چه واکنشی نشون میده
وقتی دیدم هیچی به هیچی بی اختیار ادامه دادم
_جزوه ی قاجارو میفرسم برات !!!
اینو گفتمو از خنده دیگه نتونسم خودمو کنترل کنم .خم شدم رو دلم و کلی خندیدم.
ریحانه هم به لبخند ریزی اکتفا کرد و گفت :
+ممنونتم فاطمه جونم .
اینو گفت و نشست تو ماشین .*
* _ #نویسنده✍
# #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#سرباز_سردار
✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
* #نـــاحلـــه🌺
#قسمت_هجدهم8⃣1⃣
#پارت_اول
یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد .
پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن.
اه اه اه
اخه چرا این پسره غیر عادیه؟
چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟
چرا
کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم .
چقدر دلم برای ریحانه میسوخت .
دختر تک و تنها بیچاره
داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش .
دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم.
نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام .
تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد .
وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم .
با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم .
____
مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید .
به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم
+دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟
_الان این تیکه بود یا ...؟
+تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم نزدیک عیده ها .
_مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟
مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار.
من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم
+اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا .
بسه دیگه دختر.
خودتو نابود کردی .
من نمیزارم مصطفی رو به خاطر ....
دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم و نزاشتم ادامه بده.
_مامان من حرفمو گفتم .
بین من و مصطفی هیچ حسی نیست
حداقل از طرف من.
من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم .
این مسئله از نظر من تموم شدست .
خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش .
اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم .
وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم. وای !
تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم .
یه دور زنگ زدم جواب نداد .
برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم.
ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟
دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم .
بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد .
دوباره صدا مردونه هه بود . *
* _ #نویسنده✍
# #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#سرباز_سردار
@Maddahionlinمداحی آنلاین - غیر آهی در بساطم نیست - حاج منصور ارضی.mp3
زمان:
حجم:
4.69M
🌙 #مناجات #ماه_رجب
🍃غیر آهی در بساطم نیست آه آوردم
🍃هر چه دارم را به امید نگاه آوردم
🔹حاج منصور ارضی
👌بسیار شنیدنی
🆔@sardarr_soleimani
🔮📿مناجات شبانگاهی
✨خدایا!
تو خودت گفته ای و گفته ی تو عینِ حقیقته.
وعده هات هم که راستِ راست اند;
گفته ای: از بزرگواریِ من بخواهید هر چه می خواهید،که"منِ خداوند"با شما بندگان مهربانم.
✨آقای من!
جزوِ اوصاف تو نیست که بگوئی بخواهید و بعد ندهی!
آن هم وقتی که تو اصولاً اهل عطاهای
بی دریغ و بی شماری و بر اهالی مملکتت، از سَرِمهربانی و لطفِ پی در پی، نعمت، می باری.
پس ای آنکه کوچک بودم با نعمتهایت بزرگم کردی;
بزرگ شدم، سر بلندم کردی
🤲 مرا دریاب 🤲
🆔@sardarr_soleimani
✨﷽✨
🌷 ذكرُ علیٌ عِبادة 🌷
💦حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند:
✨ خداوند برای برادرم علی عليه السلام فضيلت هايی قرار داده است كه فقط #خود_خدا تعداد آن را می داند.
✨پس هر كس يكی از فضايل او را #ذكر_كند در حالی كه به آن اعتراف و اقرار داشته باشد خداوند تمام گناهان گذشته و آينده او را می آمرزد گر چه با گناهان جن و انس به قيامت پای بگذارد.
✨و هركس يكي از فضايل او را #بنويسد تا زمانی كه خطی از آن نوشته به جا بماند فرشتگان مدام برای او طلب آمرزش می نمايند.
✨و هركس به يكی از فضايل او
#گوش_بدهد خداوند گناهانی را كه آن شخص با گوش خود انجام داده
می آمرزد.
✨و هركس به نوشته ای از فضايل او #بنگرد خداوند گناهانی را كه آن شخص با چشم خود انجام داده می آمرزد.
💦سپس حضرت فرمودند:
✨نگريستن به علی عليه السلام و ذكر او عبادت است، ايمان بنده تنها با ولايت او و برائت از دشنان او پذيرفته
می شود.
📚 امالی شيخ صدوق رحمه الله ص٢٤٣
#ماه_رجب
#ولادت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🆔@sardarr_soleimani
🌷﷽ 🌷
🔷آیات مهدوی
🌷هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
✨ترجمه: ...او كسى است كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق (به سوى مردم) فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب سازد، گرچه مشركان آن را خوش نداشته باشند.
🌷 سوره صف ، آیه 9🌷
جهانی شدن اسلام درزمان ظهور 💎💎
1⃣ رسولان با اراده الهى انتخاب مىشوند، نه انتخاب و اراده مردم. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ»
2⃣ پيروزى اسلام به خاطر حقانيّت آن است. «بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ»
3⃣ آينده از آنِ اسلام است و حاكميّت و غلبهاى ارزش دارد كه كامل و دائم باشد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»
4⃣ به جز اسلام، تمام اديان تاريخ مصرف دارند و تنها اسلام مكتب جاودانى است. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»
🔰نتیجه :
در روايات بدون شك متواتر مىخوانيم كه پيروزى اسلام بر ديگر اديان آسمانى، در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام تحقّق خواهد يافت.
📖 تفسیر استاد #محسن_قرائتی
🤲 اللهم عجل لولیك الفرج 🤲
#ماه_رجب
#ولادت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🆔@sardarr_soleimani
📝دلنوشته ای بسیار زیبا به امام زمان
✨یا صاحب الزمان!!!
✅رمز ظهور تو #ترک_گناه و #یکدلی و #دعای_ماست..
سلام مولای من،
سلام معشوق عالمیان،
سلام انتظار منتظران..
میخواهم از جور زمانه بگویم ، میخواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پردهای فراگرفته
اما زمان، فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان.
پس ذرهای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خستهام.
🤲 اللهم عجل لولیك الفرج 🤲
#ماه_رجب
#ولادت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🆔@sardarr_soleimani
✅ بی ارزش ترین نوعِ افتخار،
#افتخار به داشتن ویژگیهایی است
که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد:
مثلِ : «چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و...»
👌«از چیزایی که خودتان به دست
آورده اید حرف بزنید...
🔷مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت و...»
👈آدمی را آدميت لازم است:
عود را گر بو نباشد هيزمی بیش نیست...
#ماه_رجب
#ولادت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🆔@sardarr_soleimani
🌕✨
✨
میگفت:
بایدبهاینبلوغبرسیم
کهنبایددیدهشویم!
آنکسکهبایدببیند،میبیند.🥀
#حاج_قاسم
#سردار_دلها💕
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥استوری | جبران نمیشوی💔
حتی به گریههای عمیق