eitaa logo
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
25 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
9 فایل
باحضور شاعران شهرستان اسدآباد و شعرای میهمان
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خط و نشان برای مآمور انتقال ارواح ترس‌آن دارم که جان بادست توگردد جدا من خدا دارم ، مگر ئیلم تویی ، بیض‌القبا حکم قاضی‌لازم آید گرکه خواهی‌جان من من امانت دارم و جان را، نبخشم جز خدا حالا خود دانی😁 دست خالی بر نگردی خدا روح‌ آیت الله فاطمی نیا را شاد کند . می فرمود: عین القضات همدانی در معارف به فلک باج نمی داد. ما به فلک جان نمی دهیم .
باغ سیبی یا که تاکستان ملحمدره ای نورسی خوش منظری بامزه ای خوش چهره ای هم سیه چرده که گویا از خود هند آمدی هم نظیفی هم دلارا همچو آهو بره ای زلف خود را شانه کردی بوی ریحان می دهی چون بهار آفرینش نقش صدها پرده ای سرو نازت را بنازم اهل شهر حافظی از تمام دلرباها دل به یغما برده ای باغ سرخ ساوه ای حکم اناران می دهی خوشه ی انگور یاقوتی که باران دیده ای چون هلوی زعفرانی اهل پالیزی مگر این همه سرخ و سفیدی مثل آتیش پاره ای https://eitaa.com/bag12malhamasadabad
سلام دوباره صبح آمده ، یک صبح قشنگ. یک روز عالی، دوباره برایم غزل بخوان. موهایت را شانه کن. حرف از عشق بزن. مهربانی سوغاتی بیاور. من تا غروب منتظر عاشقانه هایت می مانم و با یاد تو نفس می کشم راستی، چایت را نوش جان کن صبحانه ی نور را ترک نکنی خدا با ماست https://eitaa.com/bag12malhamasadabad
همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود هر کس میان صحن حرم راه می رود از هرچه غصه دارد و غم، می شود رها هر سائلی به خدمت این شاه می رود وقتی فرشته های حرم بال می زنند از سینه های شعله زده آه می رود اینجا بهشت روی زمین فرشته هاست از کوی تو فرشته به اکراه می رود خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست هر شب به پای بوسی آن ماه می رود راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می رود ": و شاهدند ما از کسی‌ به‌ غیر تو حاجت‌ نخواستیم♥️ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخیر ❣
هدایت شده از آدراپانا | اسدآباد
⛔️یک صاحبخانه مبلغ ۱۰۰میلیون رهن یک مستاجر را در طی سه سال با خرید طلا به ۴۱۲ میلیون تبدیل و پس داد 🔸در یکی از شهرهای کوردنشین، احتمالاً سقز، یه مستأجر بعد از سه سال اجاره‌خونه‌ای با رهن ۱۰۰ میلیون و ماهی ۵۰۰ هزار، تصمیم می‌گیره خونه رو تخلیه کنه و رهنش رو از صاحب‌خونه طلب کنه. صاحب‌خونه به جای پول نقد، مستأجر رو به یه طلافروشی می‌بره و با نشون دادن فاکتور طلایی که سه سال پیش خریده، طلاهایی به ارزش ۴۱۲ میلیون تومان تحویل می‌گیره. بعدش هم کل این مبلغ رو به مستأجر میده و می‌گه: «پول رهن رو حرام می‌دونم، این طلاها مال خودته، ببر نوش جونت!» ✅این داستان یه نمونه‌ی ناب از مردانگی و بزرگواریه که هنوز تو دنیا وجود داره. درود بر همچین آدم‌های بااخلاق و باگذشتی! 👏 💠 با ما همراه باشید 💠 اخبار مهم،فوری وموثق شهرستان 💠 آدراپانا در روبیکا 👇👇 https://rubika.ir/Adrapana_asadabad 💠 آدراپانا در ایتا 👇👇 https://eitaa.com/Adrapana_Asadabad 💠 آدراپانا در تلگرام 👇👇 https://t.me/Adrapana_Asadabad 💠 آدراپانا در اینستاگرام 👇👇 https://instagram.com/adrapana.asadabad
هدایت شده از Atiyeh Sahami
35.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیاید با هم سوار ماشین زمان بشیم و بریم به سال ۱۴۴۰ ⁉️ به نظرتون اوضاع ایران اون موقع چطوریه؟ ⁉️ ها ما رو نابود کردن یا ایران رو ویرانه کرده؟ 🔻 تولید شده با هوش مصنوعی عضو کانال شوید👇 🇮🇷 @AbuZahra59 🇮🇷‬
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
⛔️یک صاحبخانه مبلغ ۱۰۰میلیون رهن یک مستاجر را در طی سه سال با خرید طلا به ۴۱۲ میلیون تبدیل و پس داد
خیلی کم اینجور ادمایی پیدا میشه بعضیا پول پیش نمی گیرن اصلا بعضیا پول پیش زیاد با کرایه زیاد رهن می برن میدن طلا
شب است و فکر باغ سرنوشتم نوشتم ها،نوشتم ها ، نوشتم چه باغی بهتر از آغوشت ای یار اگر باشم در ان اهل بهشتم به مژگانت هزاران نیزه خفته بریزد کاش خون جسم زشتم نه دینم مانده نه آئینم ای دوست شد از دستم همه دیر و کنشتم منم آن باغبان بی بضاعت که شد باد فنا هر آنچه کشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آفرینش ز ازل سر به گریبان تو بود چرخ گردون، چو یکی گوی به دامان تو بود خاک پای تو گِل آدم و حوّا گردید خضر از خانه به دوشان بیابان تو بود رفت فرزند فدای تو کند ابراهیم نوح را در دل دریا، غم طوفان تو بود موسی آن دم که عصا بر دل دریا میزد یکی از سوختگان لب عطشان تو بود عیسی آن لحظه که بر اوج سما کرد عروج نگهش سوی زمین، بر تن عریان تو بود چشم یعقوب که بر یوسف خود می‌افتاد یاد داغ پسر و دیده گریان تو بود عضو عضو بدنت را چو نبی می‌بوسید نگهش یکسره بر زخم فراوان تو بود تن پاک تو به گودال و سرت زیب تنور یاد آن شب، که دو جا فاطمه مهمان تو بود نه فقط غربت تو بود شب یازدهم صبح هم صحنه ای از شام غریبان تو بود بعد از آنی که پیمبر دو لبت را بوسید چوب، عاشق پی بوسیدن دندان تو بود : 💔 بگو چگونه فروشم غمت به شادیِ عالم؟ که شادیِ دو جهآن دادم و غمِ‌تو خریدم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخیر ❣
💫💫 سعدی فرا می خواند معشوق را که طَلعت(چهره) خود را در آینه بنگرد تا دلیل ناشکیبایی عاشق را دریابد. تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را که اگر معشوق چنین کند سعدی می گوید: با اینکه آفاق در حیران او هستند، او نیز در حیرت حسن خویش غرق می شود و دلدار خود می شود و انگشت به دهان می ماند! عجب در آن نَه که آفاق در تو حیرانند تو هم در آینه حیران حُسن خویشتنی جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی وز حسن خود بماند انگشت در دهانت ❣