هوالحکیم
در این عزای عالم گیر با محتشم و مقبل همنوا شویم .
مقبل کاشانی شاعر فقیری بود که خیلی آرزوی زیارت امام حسین (ع) را داشت.
سرانجام یکی از دوستان خرج سفر زیارتش را تقبل کرد، اما در مسیر کاشان به کربلا، در حوالی گلپایگان، کاروان، گرفتار دزدان شد واز هم پاشید ، چون پول و اعتباری نداشت، مجبور شد در گلپایگان ماندگار بشود .
محرم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداریها شرکت میکرد، درشب عاشورا اشعار خاصی را که خودش سروده بود خواند و در مجلس غوغا کرد ….
همان شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید، به کربلا مشرف و وارد صحن شد،
خواست بطرف ضریح برود ، از ورودش جلوگیری کردند .
مقبل با خودش گفت؛ خدایا نباید از ورود به حرم مانع بشوند .
یکی گفت؛ درست میگویی مقبل.
اما الان خانم فاطمه زهرا (س) و خانم خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند، چون تو نامحرمی اجازه ورود نداری.
سپس مقبل را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کردند.
در سمت غربی صحن مطهر، مجلس با شکوهی بود ، که پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) تا حضرت آدم(ع) در آنجا حضور داشتند.
مقبل میگوید : در این لحظه حضرت رسول (ص) را دیدم که فرمود :
بروید به محتشم بگوئید بیاید.
دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند؛
ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفتد حضرت میفرمودند؛ برو بالاتر، تا پله نهم رسید، ایستاد و منتظر دستور پیامبر بود .
حضرت فرمودند؛
ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان
محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شگفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد..
حضرت رسول (ص) گریه کنان فرمودند :
ای پدران من، ای عزیزان ببینید، با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند .
سپس اشاره کردند که محتشم باز هم بخوان؛
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمودند؛
باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده .
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد:
یا رسول الله،
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست.
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم، از ستاره بر تنش افزون، حسین توست.
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کردند و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکردند و ملکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد.
محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص) عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
مقبل میگوید :
من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مأیوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند .
ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمودند :
به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند .
مقبل گوید؛ رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمودند برو بالاتر، فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است .
شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت.
هوا زور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد.
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت ؛
مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد .
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمودند .
ناگهان امام حسین (ع) را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید:
در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
التماس دعا
🖤❣
صبح باشد. وصدای زیارت عاشورا خواندن بابا
از پشت بام بیاید. با صد تا سلام ...
وسط حیاط کنار لاله عباسیهای باغچه با یک جعبه کبریت خالی در دست ،
ایستاده باشی و تندتند تخم های لاله عباسی را که باز می شوند تا به خورشید سلام کنند و روی زمین می ریزند جمع کنی و بگذاری شان داخل جعبه...
و تندتند بابا بگوید: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدا ...
و لاله عباسیها به یکباره باز شوند و همه سرخ باشند و نه زرد و نه صورتی... همه سرخ باشند و همه به یکباره : "سلام" ...
ما بقیت و بقی الیل والنهار ...
و لا جعله الله آخرالعهد منّی لزیارتکم.
صدای سلام های بابا ، از آسمان بیاید و لاله عباسیها دانه هاشان را بریزند و انارها ، تندتند بترکند و یاقوت شوند و بر زمین افتند.
یخ.
دهه 60 تازه به روستا برق امده بود ودرکوچه
مریم فقط مریم یخچال داشت
هر روز صبح وعصر برای خانواده ای ساده
وفقیر یخ می برد
وقتی ظرف یخ را می اوردند ظرفها کج وکله
بود، مریم نمی دانست چرا همسایه با ظرف روی
این بلا را اورده،،، انگار ظرفها باضربه خراب
شده بود
یک روز مریم وقتی یخ برد گفت ظرفم را بدهید
تا دریخچال بگذارم
کوکب خانم با چکش افتاد به جان ظرف روی
که یخ را بشکند
وگفت مریم جان، نمیشکنه کاسه ولیوانت
خراب شد دیگه برایمان یخ نیاور
مریم ازسادگی بیش ازحد انها اول خنده اش
گرفت،،، بعد ناراحت شد
گفت بگذار در همین سطل اب جلوی دستت
سریع یخ در میاد
چرا اینقدر خودت راعذاب می دهی
انها خانواده ساده ای بودند
مریم کمی خندید به انها،،،
ولی بعد ازخودش بدش امد
چون کوکب بیچاره ساده بود
،،، نوشته رضاییان،،،،
هدایت شده از آلبوم شهدای اسدآباد
19.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکس ادعا دارد ولایتمدار و پیرو رهبری است واجب شرعی است ،این سخنان بسیار ارزشمند رهبری را نشردهد، اگر انجام ندهید مدیون شهدا هستید
چرا این سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در صدا و سیما و فضای مجازی باز نشر نمی شود؟
دوستانی که در گروه ها و در سکوهای فضای مجازی عضو هستند قربة الي الله اين كليپ را باز نشر کنند تا بر مسئولین
واداده و منفعل اتمام حجت شود.
💐🌺🌹💐🌺
#جهاد_تبیین
بانو اجازه؟می شود از حال و روزتان
یا یک شرر ز آتش عالم فروزتان
یا اندکی ز سِرِّ نهان و رموزتان
منباب گرم کردن دل ، استفاده کرد؟؟
دیگر به سمت سردی جانکاه می روی
ای دل که بسی با غم او راه می روی
با آنکه شرر بر سر و رویت نشانده است
با بیشمار زخم و کمی .... آه ، می روی؟!
هی داد و ای دریغ، ای آه و هی فغان
هی فصل فصل زندگی ات درد بی امان
الله اکبر از درکات جحیم عشق
الحمدللَّه از برکات عجیب آن!.....
ای کافه چی دست به دامان عشق باش
تو سربدار بی سروسامان عشق باش
در تیر رس تیر و عزادار عشق باش
الله اکبر از خم ابرو کمانِ آن...
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
بانو اجازه؟می شود از حال و روزتان یا یک شرر ز آتش عالم فروزتان یا اندکی ز سِرِّ نهان و رموزتان منباب
خیلی زیباست جناب کافه چی ،هم عاشقانه است و هم عارفانه
چارپاره ای بسیار عالی،سبکی نو،حرفی نو و روشی برای بیان احساسات عاشقانه و عارفانه
مرحبا👏👏👏👏👏🌺🌺🌺❣
✨
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
#سعدی
❣
الإمامُ عليٌّ عليه السلام
أبعَدُ النّاسِ عَنِ الصَّلاحِ المُستَهتَرُ باللّهوِ
امام على عليه السلام
دورترين مردم از صلاح، كسى است كه شيفته سرگرمى است
غرر الحكم : ۳۰۶۷.
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم
مثل تو درد گرفته همهی بال و پرم
گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما
پاره پاره شده حالا همه جای جگرم
ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند
گر ببینند که افتادهای از پا پسرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شدهای؟
علی اکبر، علی اصغر شدهای در نظرم
خبرش پخش شده: پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده: ریختهای دور و برم
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشتهاند از پدرم
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست
که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم
دارد از سمت حرم عمهی تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم
#نــوكـــر_نـوشـــت:
#علیاکبرلیلا...😭
مثل تسبیح چرا یک صد و یک دانه شدی؟
با تنت ذکر گرفتم که چه سـازم پسـرم
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #اباعبدالله
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_یوسفی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم.
🖤