5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیگر این ساعتها یک جایی دلت کنده میشود و میماند به امانت. به ساعت صفر که نزدیک میشوی، دل از دست رفته است. بریده میشوی. از هر چیز و هر کس. تو میمانی و خودت. تنهای تنهای تنها. و مگر نه اینکه همهی اینها میخواهد به آدمی بفهماند دل نبند و اُنس نگیر. حتی اگر با خاطر کسی دلت میتپد، رهایش کن. اینجا که جای ماندن نیست. اصلا آمدهای که بروی. از هر بندی رها شوی و حتی دیگر خودت را هم نبینی. تا میهمانی چند ساعتی بیشتر نمانده است. کمی که فکر کنی اصلا تمام لطف این ماه، به همان لبهای خشکیدهای است که با اشک تر میشود و نام حسین را مدام تکرار میکند. قلبت پر میشود از یاد بیابانگردی که از میان جان خویش دلگیر است. حالا شکوفه های بی قرار چشم ها را مینوازد. لطافت بهار جان میبخشد. منقطع شدهای تا متصل شوی و تو گویی از آدم تا خاتم جملگی تو را به آن وعدۀ محتوم میکشانند. بهار در راه است و طریق توبه باز. اینجاست که با خود تکرار میکنی: نفرین بر قلبی که جز برای تو تپید، چشمی که جز رضای تو دید و زبانی که جز برای تو باز شد. ننگ بر دستی که معصیت تو را کرد و پایی که به مسیر خطا قدم برداشت. از جان عزیزتر! کم ما را به بزرگی خودت بپذیر و شهادت را از سر محبتمان به حسین و ارادتمان به زهرا ارزانی دار.
|آخرین روزهای زمستان|
-مُنیبْ-
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه آنجا دِه با صفایی بود و نه لازم بود احمد خودش را به خط برساند. حضورش دردی دوا نمیکرد! اما میدانید قصه چیست؟ مهدی باکری دلش نیامد که احمد کاظمی، صمیمی ترین دوست و برادرش از دیدن بهشت و دری که به سمت آسمان باز شده بود محروم شود. در مرامش نبود خودش عالمی را ببیند که برادرش از تماشای آن محروم است. مهدی نمیتوانست ببیند احمد سالها از غم دوری او و جا ماندن به خود بپیچد و آنقدر حسرت بخورد که دلش خون شود. الله بنده سی حتی بهشت را هم با برادرش میخواست. اگر کسی مثل مهدی باکری دارید خوش به حالتان. حتما به زور هم که شده شما را تا بهشت میکشاند. آدم ها ذاتا موجوداتی هستند که همواره سودا و تمنای بودن و ثبات در کنار کسانی را دارند که دوستشان داشته باشند. در عین حال از جدایی، پیری، بیماری، از دست دادن، تنهایی، مرگ و خلاصه هر چیزی که آنها را به فنا برساند بیزارند. همه میدانیم در این عالم چیزی وجود ندارد که از تغییر و دگرگونی در امان باشد. به تعبیر ابوتراب نفس های ما قدم هایی است که به سوی مرگ محتوم خویش بر میداریم. آتش مرگ آمال و آرزوهایمان را به یکباره خاکستر میکند و تنها حسرت ها به دل میماند. اصلا رنج ما در همین تقلا برای جاودانگی است. اما چگونه میشود از چنگ این درد دهشتناک و رنج بیامان گریخت؟ قبض و بسط های روحی نیز در مسیر این تلاش بیهوده معنا میشود. سیلی روزگار گاهی بیدارمان میکند اما باز هم خواب غفلت به همه چیز میچربد. پس آدمی چقدر ترحم برانگیز و بیچاره است! راه چاره این است که بدانیم دنیا جای ماندن نیست. باید مثل مهدی و احمد میانبر زد.
|موقعیت اخوّت|
-گمنام ۶۱-
enc_16227209398628669895043.mp3
1.63M
پناه میبرم به خدا از دل بستن به هر کسی غیر از تو! نفرین بر قلبی که جز برای حسین تپید و لحظهای که جز به یاد تو گذشت. باران چشم بر مرداب خشکیده جان را میبینی؟
|خانهتکانی دل|
-یا مولاتنا الزهرا-
1_7998846080.mp3
6.51M
تو را چه شده که این چنین دلبستۀ دنیا گشتهای؟ چه شد که در پیمان خویش سستی ورزیدی؟ چگونه جان دیگران را آزردی؟ هیچ شنیدهای که حسین در آخرین نامهاش به برادر خویش محمد حنفیه چه نوشت؟ «بسم الله الرحمن الرحيم؛ من الحسين بن على الى محمد بن على و من قبله من بنى هاشم. اما بعد؛ فكان الدنيا لم تكن و كان الاخره لم تزل و السلام / نامه اى است از حسين بن على به محمد بن على و ديگر بنى هاشم. اما بعد؛ گویا اين دنيا اصلا وجود نداشته و آخرت هميشگى است. والسلام»
|بمهجة قلبی أنت|
-حسین سرور آزادگان-
662_36720733989990.mp3
6.15M
ما را بخر، ضرر بده اصلا، چه میشود
خوبیم یا بدیم، همینیم در همیم
گریه بده وگرنه از اینجا نمیرویم
ما سائل غمیم، بدنبال ماتمیم
|السلام علی العطشان|
-پناهی جز زهرا نداریم -
597_36861868313030(1).mp3
6.5M
با صدای آنان که کربلا گفتن هایشان را ارباب خرید و برای همیشه کربلایی شدند. همان ها که اهل اینجا نبودند. به یاد صداهای آسمانی: شهید سید مجتبی علمدار؛ شهید سید مرتضی آوینی و مرحوم کربلایی حسین بختیاری.
|بهار ما فقط روی حسین است|
-حسین رفیق بی رفیق ها-
May 11
Screenrecorder-2024-03-23-12-40-10-990.mp3
966.5K
یا کاسه را لبریز کن
یا جام را بشکن
ساقی تو میدانی که با
ساغر چه باید کرد
ای دوست در قاموس تو
سر داشتن ننگ است
با این سر جا مانده
در پیکر چه باید کرد
|یا مبدل السیئات بالحسنات|
-أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ-
حضرت زهرا تجلی همۀ خوبیهاست.mp3
1.37M
حضرت زهرا تجلی همۀ خوبیهاست! هر کسی در هر وقتی به هر شکلی در معرض این تجلیات و نفحات قرار بگیرد و نجات پیدا کند، این از طریق که خواهد بود؟ از طریق حضرت زهرا سلام الله علیها خواهد بود و هر مشتاقی هم مشتاق حضرت زهرا سلام الله علیها خواهد بود./ آیت الله شجاعی
|ما را گدای حضرت زهرا نوشتهاند|
-اصلا برای حضرت زهرا نوشتهاند-
enc_16295532240677274356303.mp3
3.88M
کریم بودن را از جد خویش به ارث برده است. مادر باقر آل محمد دخت کریم مدینه است پس آقایمان حسن و اربابمان حسین هر دو اجداد اویند. اکنون به این فکر میکنم که اصلا ایتام مدینه حال و روز بهتری نسبت به ما داشتند. آنها حداقل روی امامشان را میدیدند و عطر نفسش را به جان میخریدند. ما که روی جانان را نمیبینیم. زیر باران که نفس میکشیم، شاید هوای او را اسشمام میکنیم. مگر نفرمود «بکم ینزل الغیث»؟ پس باران نشانی از او دارد. عزیز زهرا؛ خورشید آل طٰه؛ فرزند عرفات و منا؛ ایتام خود را میبینی؟ نکند جوانی ما هم تمام شود و روی تو را نبینیم. دلت میآید ما را به حال خودمان رها کنی؟ صدای بغض آلود و چشمان پر خون ما را میبینی؟ بیقرار تر از همیشه، به تنگ آمده از ظلم و جور و امیدوار به ظهورت روزهای جوانی را میگذرانیم. حداقل آن هنگام که میگوییم دوستت داریم حرفمان دروغ نیست. ای کاش دوست داشتن تو برای آمدنت کافی بود.
|یابن الشموس الطالعه|
-بی روی تو آرامم نیست-
979045319_752024594_528498093.mp3
1.4M
«...يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا...»
«...ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی با خود آوردهایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما...»
|آیۀ هشتاد و هشتم، سورۀ دوازدهم|
-السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِی-
Fadaeian_Ramazan1400_Shab12_8.mp3
6.55M
مادرش میگفت آنقدر میلرزید و در تب میسوخت که همه میگفتند اگر ماندنی باشد میماند. دیگر دست تو نیست. پاشویهاش که میکردم دیگر صدایی نمیشنیدم. فقط یک لحظه یادم آمد عباس را صدا کنم. با خود گفتم حسین روی نام برادرش حساس است دیگر. در همان عالم زنانگی خویش گفتم اگر ماند میرود هیئت قاسم بن الحسن نوکری میکند. وقتی که ماند، همان موقع که کمی بیشتر فهمید یک روز مادرانه تر از همیشه به او گفتم تا وقتی نفس داری دست از نوکری نکش. اصلا نذر همین خانوادهای. غلام و بندهی اولاد فاطمه بودن یعنی عاقبت به خیری. این روزها پسر قد کشیده است. حالا با زبان خودش خطاب به ارباب میگفت تو را حتی بیشتر از مادرم دوست دارم. چای روضهات از چای مادرم گواراتر است. غذای نذری تو از غذای مادرم خوشمزهتر است. عطر حرمت را دلچسبتر از رایحهی آغوش والدینم میدانم. اصلا پدر و مادرم را برای تو دوست دارم. بی اندازه و دیوانه وار میخواهمت. شب های جمعه با همان بغض ارث از پدرش و اشک یادگار از مادرش میگوید:
دوای درد ِمرا هیچکس نمیفهمد
به جز کسی که شبجمعه کربلا رفته
راست میگفت. حسین درمان زخمهایی است که دیگران بر روح و جسم ما میزنند. عشق ما آقای اباعبدالله! قبول داریم که در پیشگاه شما همانند ما بسیار است اما بیچاره تر از ما هم سراغ داری؟ اصلا میدانی چرا اینقدر خودمان را به عشاق و مجانین تو میچسبانیم؟ میگویند دیوانگانت در بغل تو جان میدهند. سید رضا درست میخواند: «حب الحسین اجننی...
عشق منی! عشق منی!»
|بنفسی انت یابن الزهرا|
-بینام-