📣 فاصله مرزهای ایران تا کربلا و نجف
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
هزینۀ پارکینگهای مرزی در ایام اربعین مشخص شد
🔹رئیس ستاد مرکزی اربعین: در ایام اربعین هر شبانهروز پارک خودرو در پارکینگهای مرزی ۲۵ هزار تومان است.
▪️کانال خبرگزاری روستای صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
#داستان_شب
تالحظاتی دیگه #قسمت_بیست_و_پنجم رمان زیبا و جذاب فرار از جهنم براتون بارگذاری میشه.
جاده های زندگی را خدا هموار می کند، کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست... 🌱
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#فرار_از_جهنم #قسمت_بیست_و_چهارم یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم
#فرار_از_جهنم
#قسمت_بیست_و_پنجم
سریع از مسجد اومدم بیرون …
چه خوب، چه بد … اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم چی پشت سرم گفته میشه …
رفتم و تا خوب شدن حاجی برنگشتم … .
وقتی برگشتم، بی اختیار چشمم توی صورت هاشون می چرخید … مدام دلم می خواست بفهمم در موردم چی فکر می کنن …
با ترس و دلهره با همه برخورد می کردم …
تا یکی صدام می کرد، ضربان قلبم روی توی دهنم حس می کردم …
توی این حال و هوا، مثل یه سنگر به حاجی چسبیده بودم … جرات فاصله گرفتن ازش رو نداشتم …
یهو یکی از بچه ها دوید سمتم و گفت:
کجایی استنلی؟ خیلی منتظرت بودم …
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم:
چیزی شده؟ …
باورم نمی شد … چیزی رو که می شنیدم باورش برام سخت بود …
بعد از نماز از مسجد زدم بیرون …
یه راست رفتم بیمارستان…
حقیقت داشت … حسنا سرطان مغز استخوان گرفته بود…
خیلی پیشرفت کرده بود …
چطور چنین چیزی امکان داشت؟ اینقدر سریع؟ … باور نمی کردم کمتر از یک ماه زنده می موند …
توی تاریکی شب، قدم می زدم …
هنوز باورش برام سخت بود … توی این چند روز، کلی از موهای پدرش سفید شده بود … جلو نرفتم اما غم و درد، توی چهره اش موج می زد …
داشتم به درد و غم اونها فکر می کردم که یهو یاد حرف اون روز حاجی افتادم …
من برای تو نگرانم … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی …
خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش، نه …
پاهام دیگه حرکت نمی کرد … تکیه دادم به دیوار …
خدایا! اگر به خاطر منه؛ من اونو بخشیدم … نمی خوام دیگه به خاطر من، کسی زجر بکشه … اون دختر گناهی نداره …
چند وقتی ازشون خبری نبود …
تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده …
دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده … و هنوز جوابی برای بروز علت و دیده شدن اون علائم پیدا نکرده بودن …
ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم…
توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست … هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم …
زیاد نبودیم … توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی … که یهو پدر حسنا وارد شد … خیلی وقت بود نمی اومد .
اومد توی صف نشست … خیلی پریشان و آشفته بود … چند لحظه مکث کرد و
بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل #خطبه شما چیزی بگم؟ …
از جا بلند شد … اومد جلوی جمع ایستاد .
بسم الله الرحمن الرحیم … صداش بریده بریده بود …
- امروز اینجا ایستادم … می خواستم بگم که حرمت_مومن… از حرمت کعبه بالاتره … هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید …
دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد … هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید … جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت … همهمه مسجد رو پر کرد … .
- و الا عاقبت تون، عاقبت منه …
گریه اش گرفت … چند لحظه فقط #گریه کرد.
- من، این کار رو کردم … دل یه مومن رو شکستم … موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه … ولی من اونو شکستم … اینم تاوانش بود …
شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال بودم … با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خانواده ام بشن و … .
همون شب توی خواب_دیدم وسط تاریکی گیر کردم … از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید …
از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد …
قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید … نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود … از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد …
توی چشم هام زل زد … به خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم … با خشم توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت:
از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟ …
هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ … ما به تو فرصت دادیم.
بیماری دخترت نشانه بود … ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی … ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید …
از شدت ترس زبانم کار نمی کرد … نفسم بند اومده بود … این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه … هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد… من عمل توئم … من مرگ توئم …
و دستش رو دور گلوم حلقه کرد … حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده … توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد … ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد …
می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد .
با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره .
زبانم حرکت نمی کرد … نفسم داشت بند میومد … دیگه نمی تونستم نفس بکشم …
چشم هام سیاه شده بود … که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم خدا رو صدا بزنم
خدا رو به حرمت اهل بیت پیامبر قسم دادم که یه فرصت دوباره بهم بده تا جبران کنم …
گلوم رو ول کرد … گفت:
لایق این فرصت نبودی.
خدا به حرمت نام 💚فاطمه زهرا💚این فرصت رو بهت داد .
از خواب پریدم … گلوم به شدت می سوخت و درد می کرد … رفتم به صورتم آب بزنم که اینو دیدم .
گریه اش شدت گرفت … رد دستش دور گلوم سوخته بود … مثل پوستی که آهن گداخته بهش چسبونده باشن … جای انگشت ها و کف دست کشیده ای، روی پوستش سوخته بود.
جلوی همه خودش رو پرت کرد روی دست و پای من … قسم می داد ببخشمش .
حاج آقا بلند شد خطبه نماز جمعه رو بخونه
بسم الله الرحمن الرحیم …
ان اکرمکم عندالله اتقکم …
به راستی که عزیزترین شما در نزد خدا، باتقواترین شماست … و صدای گریه جمع بلند شد ..
#ادامه_دارد..
▪️کانال خبرگزاری روستای صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بارالها..
💫 همواره قلب عزیزانم را
🌸از نور خدایی ات سرشار کن
💫و زندگی شون را
🌸 لبریز آرامش بگردان
💫ای که مهربان ترین مهربانانی
🌸شبتون پر از ستاره هایی که
💫آغازی دوباره رو نوید میدن
🌸یک روزنه امید میان تاریکی ها
💫شبتـون ستــاره بارون
🌸🍃
#سلام_امام_زمانم 😍✋
#یامهـــــدے💚
چہ شود فرصٺ ديدار بہ ما هم بدهند
فیض هم صحبتے یار بہ ما هم بدهند
آن قَدر بر در این خانہ گدا مےمانيم
لقب نوڪرِ دربـار بہ ما هم بدهند
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
▪️کانال خبرگزاری روستای صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#💚یا حسین اول صبح
به سمت حرمت روکردم🙏
دست بر سینه
سلامی به تو دادم ارباب💚
سر صبحی شده و
باز دلم دلتنگ است💔
السلام ای سبب سینه تنگم ارباب💔
السلام عليك يا اباعبدالله الحسین🙏
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🌷
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news