🔴 ثبتنام مقدماتی ۱۴۶ هزار زائر اربعین در سماح
🔹 معاون امور عتبات و عالیات سازمان حج و زیارت:
تاکنون ۱۴۶ هزار نفر به صورت مقدماتی با مراجعه به سامانه سماح این سازمان برای اعزام به کربلا در ایام اربعین حسینی ثبتنام کردهاند.
🔹 زائرانی که هزینه بیمه خود را پرداخت نکردهاند، حق بیمه نامنویسی آنها کامل نبوده و در صورت هرگونه اتفاق ناخواسته شامل مزایای بیمهای نمیشوند.
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
قسمت پنجم نامه های ماریه . 🔹ماریه تو نامه نوشته تعداد آدم بدهایی که جلوی آقای امام حسین رو گرفتن ر
ادامه نامه های ماریه👇👇👇
مخصوص کودکان دلبند😍😘😘😘
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت ششم نامه های ماریه .
🔹ماریه میگه تعداد آدم بدها انقدر زیاد شده که همه دشت رو پر کرده، ولی قاسم که برادرزاده آقای امام حسین میشه بهش گفته ما تا وقتی عمو عباس رو داریم نباید از هیچ چیزی بترسیم.
🏴🏴🏴🏴
#السّلام علیک یااباعبداللّه الحسین
#آموزش کودکانه پیام قیام عاشورا
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت هفتم نامه های ماریه .
▪️ماریه این بار نوشته آدمبدها آب فرات رو روی اونها بستند.
▪️بابای ماریه بهش گفته اونها میخوان آقا امام حسین رو اذیت کنند،برای همین هم پیش رقیه کوچولو رفته تا دلداریش بده و بهش بگه کنارشه.
🏴🏴🏴🏴
#السّلام علیک یااباعبداللّه الحسین
#آموزش کودکانه پیام قیام عاشورا
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
▪️ مراسم تشییع و خاکسپاری فردا یکشنبه ۱۴۰۲/۵/۸ ساعت ۱۰صبح از مسجد باب الجنه خیابان چهارمردان به سمت
شروع مراسم ختم مرحوم مغفور محمد حسین داوود آبادی امشب از ساعت ۷:۴۵ خواهد بود.
روحش شاد و یادش گرامی
🔹التزام عملی به عفاف و حجاب شرط استخدام در آموزش و پرورش
در ماده ۳۴ ذیل فصل چهارم لایحه «عفاف و حجاب» تاکید شده:
🔸التزام عملی به عفاف و حجاب شرط جذب، به کارگیری، استخدام، ارتقا، ترفیع، رتبه بندی، انتصابات و برخورداری از امتیازات استخدامی در دستگاههای اجرائی موضوع این قانون و نیز مراکز آموزشی و پژوهشی اعم از دولتی و غیردولتی و دانشگاه آزاد اسلامی بوده، مسؤولان ذیربط موظفند بر اساس گزارش مستند مراجع نظارتی و ضابطان اقدام کنند.
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
24.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴دیگه خستم از این روزای تکراری
🌴از این خواب تو بیداری
🎙 #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ کلیپ بسیار زیبای «زوم بینهایت»
◼️ از غدیرخم تا جنایت روز عاشورا !!
▪️ریشه غم بار عاشورا، فراموشی غدیر بود .
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
#داستان_شب
تالحظاتی دیگه #قسمت_بیست_و_چهارم رمان زیبا و جذاب فرار از جهنم براتون بارگذاری میشه.
به راهی که،
خدا تو را هدایت می کند اعتماد کن🌱
از تاخیر چند شبه عذر خواهیم🙏🙏
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#فرار_از_جهنم #قسمت_بیست_و_سوم اواخر سال 2011 بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و در
#فرار_از_جهنم
#قسمت_بیست_و_چهارم
یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم … موضوع دیگه آدم ها نبودن … من بودم و خدا …
اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد … ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم … نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول …
هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم … نمی دونستم با خودم قهرم یا خدا … همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین می اومد …
بعد از ظهر شد … به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم … تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم … .
از دور ایستاده بودم و منتظر … خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد … زنگ در رو زد … پدر حسنا اومد دم در … .
شروع کردن به حرف زدن … از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست … بیشتر شبیه دعوا بود … نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه … رفتم نزدیک تر تا مراقبش باشم … که صدای حرف هاشون رو شنیدم … حاجی سرش داد زد از خدا شرم نمی کنی؟ … .
- از خدا شرم نمی کنی؟ …
اسم خودت رو می گذاری مسلمان و به بنده خدا اهانت می کنی؟ …
مگه درجه ایمان و تقوای آدم ها روی پیشونی شون نوشته شده یا تو خدایی حکم صادر کردی؟ …
اصلا می تونی یه روز جای اون زندگی کنی و بعد ایمانت رو حفظ کنی؟ …
و پدر حسنا پشت سر هم به من اهانت می کرد … و از عملش دفاع …
بعد از کلی حرف، حاجی چند لحظه سکوت کرد … برای ختم کلام … من امروز به خاطر اون جوون اینجا نیومدم …
به خاطر خود شما اومدم … من برای شما نگرانم …
فقط اومدم بگم حواست باشه کسی رو زیر پات له کردی که دستش توی دست خدا بود … خدا نگهش داشته بود … حفظش کرده بود و تا اینجا آورده بود … دلش بلرزه و از مسیر برگرده … اون لحظه ای که دستش رو از دست خدا بیرون بکشه ، شک نکن از ایادی و سپاه شیطان شدی … واسطه ضلالت و گمراهی چنین آدمی شدی … .
پدرش با عصبانیت داد زد …
یعنی من باید دخترم رو به هر کسی که ازش خواستگاری کرد بدم؟ … .
- چرا این حق شماست … حق داشتی دخترت رو بدی یا ندی … اما حق نداشتی با این جوون، این طور کنی … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش نه … .
دیگه اونجا نموندم … گریه ام گرفته بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی …
خدا دروغ گو نیست … خدا هیچ وقت بهت دروغ نگفت … تو رو برد تا حرفش رو از زبان اونها بشنوی …
با عجله رفتم خونه … وضو گرفتم و سریع به نماز ایستادم … .
بعد از نماز، سرم رو از سجده بلند نکردم … تا اذان مغرب، توی سجده استغفار می کردم … از خدا خجالت می کشیدم که چطور داشتم مغلوب شیطان می شدم …
سرمای شدیدی خوردم … تب، سردرد، سرگیجه … با تعمیرگاه تماس گرفتم و به رئیسم گفتم حالم اصلا خوب نیست …
اونقدر حالم بد بود که نمی تونستم از جام تکان بخورم … .
یک روز و نیم توی همون حالت بودم که صدای زنگ در اومد… به زحمت از جا بلند شدم … هنوز چند قدمی نرفته بودم که توی راهرو از حال رفتم … چشمم رو که باز کردم دیدم حاجی بالای سرم نشسته …
- مرد مومن، نباید یه خبر بدی بگی مریضم؟ … اگر عادت دائم مسجد اومدنت نبود که برای مجلس ترحیمت خبر می شدم… اینو گفت و برام یکم سوپ آورد …
یه روزی می شد چیزی نخورده بودم … نمی تونستم با اون حال، چیزی درست کنم …
من که خوب شدم حاجی افتاد …
چند روز مسجد، امام جماعت نداشت ولی بازم سعی می کردم نمازهام رو برم مسجد …
اقامه بسته بودم که حس کردم چند نفر بهم اقتدا کردن … ناخودآگاه و بدون اینکه حتی یه لحظه فکر کنم، نمازم رو شکستم و برگشتم سمت شون … شما نمی تونید به من اقتدا کنید …
نماز اونها هم شکست … پشت سرم نایستید …
- می دونی چقدر شکستن نماز، اشکال داره؟ … نماز همه مون رو شکستی …
- فقط مال من شکست … مال شما اصلا درست نبود که بشکنه … پشتم رو بهشون کردم … من حلال_زاده نیستم …
از درون می لرزیدم … ترس خاصی وجودم رو پر کرده بود … پدر حسنا وقتی فهمید از من بدش اومد …
مسجد، تنها خونه من بود، اگر منو بیرون می کردن خیلی تنها می شدم…
ولی از طرفی اصلا پشیمون نبودم …
بهتر از این بود که به خاطر من، حکم خدا زیر پا گذاشته بشه …
دوباره دستم رو آوردم بالا و اقامه بستم … خدایا! برای تو نماز می خوانم … الله اکبر …
#ادامه_دارد..
▪️کانال خبرگزاری صرم👇👇👇
🏴@sarm_news
🏴@sarm_news