🍃شام امشب سبک و راحت و در دسترس😋👌
فوت کوزه گری:
✔️سرخ شدن بادمجان فقط با دو یا سه ق غ روغن
✔️در زمان سرخ شدن بادمجان، حتما
درب آن را بذاریم
✔️پوست بادمجان مصلح آن است
پس با مقداری پوست آن سرخ بشه
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃
🍃
بفرمایید شام ☺️
جاتون کنارم سبز🌱
سفره هاتون پر برکت🤲
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃
.
شما هم از غذاهای خوشمزه تون برام
عکس بفرستید خوشحال میشم و به
دوستانتون ایده غذا بدید👌❤️
.
🕊امیدوارم🙏
در این شب فرخنده و مبارک مبعث
آرزوی همه آرزومندان
نیاز همه نیازمندان
روی بال فرشته ها
به عرش خدا برسہ و
همه به آرزوهاشون برسن🤲
شب زیبات بخیر دوست عزیزم💫
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃
#استاد_شاکرنژاد
#هر_روز_با_قرآن
۱۵۴
❌یک خواهش دارم عزیزجان ❌
اگر تونستی برای چند بفرست تا کلام خدا در فضای رنگارنگ مجازی بیشتر دیده بشه
🙏🙏🙏
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃
24.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸الهی در این عیـد مبعث
🌸هرچی خوبیه وخوشبختیه
💫خدای مهربون
🌸براتون رقم بزنه
💫زندگیتون ازمحبت گرم باشه
🌸و آرامش مهمون همیشگی
💫خونه هاتون باشه
عیـدتـون مبـارک 💐💐
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
#داستان_عشق_آسمانی_من
داستان زندگی و شهادت#شهید_مدافع_وطن_محمد_سلیمانی از زبان همسر بزرگوارشان از دوران ڪودڪی همسرشان هست
داستان باسفرنویسنده به قم و دیدار با همسر شهید شروع میشود
و از قسمت سوم-چهارم خانم سلیمانی روای داستان میشوند
با ماهمراه باشید در #داستان_عشق_آسمانی_من
به قلم #بانوی_مینودری
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_اول
#داستان_عشق_آسمانی_من
_زهرا!
با شنیدن صدای مادرم سرم را برمیگردانم اما حرفی نمیزنم
صدای مادرم دوباره در گوشم تکرار میشود:زهرا مادر مگه با تو نیستم؟!
سریع جواب میدهم:بله
همه وسایلات رو برداشتی؟
دستانم را پشت سرم میگذارم و نفس عمیقی میکشم:بله...همه رو برداشتم
صدای فاطمه گوشم را نشانه میگیرد
این همه لباس برای یک ماه؟
سرم را برایش تکان میدهم و میگویم:اره آبجی...
به سمتم می آید و لبخند دندان نمایی میزند:ضبط صوت چی؟برداشتی؟
آب دهانم را قورت میدهم و با خنده میگویم:اصلا به تو ربطی داره؟
صدای زنگ تلفن همراهم در گوشم میپیچد،آرام کیفم را رها میکنم و جواب میدهم:جانم فرحناز؟دارم میام...
مادرم مرا در آغوش میگیرد و آرام کنار گوشم میگوید:مراقب خودت باش
بوسه ای بر پیشانی اش میزنم و میگویم:چشم مامان گلم...
فاطمه کنارم می آید ،محکم به شانه ام میزند و ارام میخندد،عاشق شیطنت هایش هستم...
دلم برای خنده هایش ضعف رفت...
دستش را محکم میگیرم و گونه اش را میبوسم...خیلی دوستش دارم
#ادامه_دارد
نویسنده:بانوی مینودری
https://eitaa.com/sarzendehbash
🍃