تا كه شمشير غضب در دست قاسم جا گرفت
لافتی الاّ علی بار دگر معنا گرفت
موج اقيانوس غيرت در نگاهش پرخروش
زهرهٔ دريا دريد آرامش از صحرا گرفت
مي جهيد از نعلِ اسب و از دم شمشیر او
آن چنان برقي كه رعد و برق را پروا گرفت
در پي تحسين او بالي به هم زد جبرئيل
آفرين از آسمان تا ارض و ما فيها گرفت
آسمان انگشت حيرت مي گزيد از آن شكوه
از كران تا بيكران را وحشت و غوغا گرفت
آمدش از آسمان پيغام، يابن المجتبي
اعتبار اين كارزار از محشرِ كبري گرفت
جلوه ي حُسن حسن را ديد در باغ بهشت
اذنِ قرباني شدن از حضرت مولا گرفت
تا به بزم عرشيان پايي بكوبد در وصال
از لب خشك عمو با بوسه اي امضا گرفت
دل به درياي بلا زد سينه را آماج كرد
هر چه تير و تركش آمد در تنش ماوا گرفت
پیکری را که ملائك روي دست افراشتند
اسب ِ جولانِ جنون و جهل زیر پا گرفت
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
هدایت شده از اشعار سید مرتضی هاشمی
من بدم آری ولی من هم دلی دارم حسین
دست های خالی بی حاصلی دارم حسین
نیست در خورد توچیزی در بساط عمر من
پیشکش تنها، سر ناقابلی دارم حسین
خورده ام نان و نمک در روضه هایت سالهاست
در غم عشقت حق آب و گلی دارم حسین
اهل همت بار خود بستند سوی کربلا
می خورم حسرت که پای کاهلی دارم حسین
گرچه در دریای غم افتاده دور از ساحلم
من به امدادت امید ساحلی دارم حسین
مشکلات من دلیل از تو دور افتادن است
حل کن ای مشکل گشا هر مشکلی دارم حسین
تا بخواهی نقص دارد دین و ایمانم ولی
در غم داغ تو سوز کاملی دارم حسین
باغ و بستان بهشت ارزانی فرزانگان
دوزخ است آنجا که با تو فاصلی دارم حسین
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
میهمان کوفه را کام از عطش خشکیده است
ساقی و پیمانه و جام از عطش خشکیده است
سر بگو بالا بگیرد کوفه از مردانگی
در مروت کوفه را نام از عطش خشکیده است
کام شب سیراب و کام روز عطشان ای دریغ
آه و وا ویلا که ایام از عطش خشکیده است
حرمت مهمان عجب خوش داشتید ای کوفیان
کام کودک، سینهٔ مام از عطش خشکیده است
از عطش شش ماهه چون ماهی تلظّی میکند ماهی افتاده در دام از عطش خشکیده است
کوفه در مهمان نوازی نیست کمتر از دمشق
دختری دردانه در شام از عطش خشکیده است
پختگان عشق را از سوختن کو چاره ای؟
آه، کامِ پخته و خام از عطش خشکیده است
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
ادبنامه ای به ساحت مقدس شهید شش ماهه کربلا حضرت علی اصغر علیه السلام
سوره ی شش آیه ی قرآن سرخ کربلا
پاره شد در هجمه ی طوفان سرخ کربلا
جوهر آیات را بغضِ شفق بالا کشید
تا بجوشد چشمهٔ باران سرخ کربلا
می نوازد حنجرش را زخمهٔ آهِ رباب
در حجازِ دایهٔ دامان سرخ کربلا
کیست تا چون کوثر قرآن مهجور عراق
سرکشد پیمانه ی پیمان سرخ کربلا ؟
جوهر اشک است در تفسیر آیاتش، رسول
نیست پایانی بر آن پایان سرخ کربلا
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
مرا از تشنگی دیگر نفس بالا نمی آید
عمو عباسم از میدان چرا بابا نمی آید؟
علی را از عطش دیگر زبان گریه بند آمد
زبانم لال، می میرد! چرا سقا نمی آید؟
گذشت آب از سر اصغر، چنان سوز عطش دارد!
که حتی گر بنوشد آب، حالش جا نمی آید!!
عمو با وعده ی آب گوارا رفت می دانم
که او بی مشک پر آب از لب دریا نمی آید
عمود خیمه ی او را کشیدی، آه، این یعنی
که سقای حرم دیگر به سوی ما نمی آید؟
به امیدی که برگردد عمو از خیمه بیرون رفت
چه ها بر ما که بعد از او در این صحرا نمی آید
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
16646643891087.mp3
5.8M
صوت شعر با لهجه شیخ شبانی یادواره پیر غلامان حسینی
🌹یادواره پیر غلامان حسینی در روستای شیخ شبان 🌹
یادِ سیّد ناصر و موسی بخیر
یادِ سوزِ روضه ی اوسا بخیر
دستِ مردم سِدْ یَدُلّا اُوْ ایداد
کشکولَ سِدْ نَعمتُ لّا تُو ایداد
اینِشِسْتِنْ پا شبی ری خاک و خُلً
با صفا و بی ریا بی فرش و جُلْ
هر کی هر جا بید ایمَد پا شبی
نیرِهْ یادُم اشکِ موسی سِد رَبي
اینشستن پا شبی ری خاکِ خووم
دور تا دور قله، سقف حموم
سِد جواد ايزَد به طبلِ جنگ و بعد
اي و یریسْتاد در لباسِ ابن سعد
روشن ای بید خیمه و بزم عزا
با چراغ صوت حاجی مرتضی
مو دِلُم تنگِ برای خُونْدَناشْ
مونَه ایگیرِه بَرا سوزِ صداش
روحِ سِدْ قربانِ سِد عبّاس شاد
نسخَه گردانِ شبی ها یاد باد
روح حاجی مجتبی حاجی حسن
شاد باد و خُرَّم و خندانْ دَهن
داشت دا قُربانعلیِ دا نَظَر
در نظام و نظمِ تعزیَه اَثر
جعفرِ سِیّد حسینِ هاشمی
داشت نقش و افتخار خادِمی
اون که تو تعزیه جِبرائیل بید
خادِمُ المولا سِد اسماعیل بید
سِدْ حسینِ سِدْ موسی و گریَه هاش
خالیه تو هیئت و تو ریضَه، جاش
سِد نبی اللهِ سِد باقی هنوز
ای دِرخشه عینِ ماهِ شب فروز
پیرَه مِردی پاک و با اخلاص بید
ریضه خون حضرت عباس بید
نوحَه های سِد موسی یادش بخیر
ریضه ها، تعزیه ها، یادش بخیر
سِد جلالِ حاجْ یحیی نوحَه هاش
روح پرور بید، با سوزِ صداش
سِدْ محمّد گر چه بی شمشیر بید
تو شبی ها در لباس شیر بید
سد صفر با قامتی دولّا هنوز
نوحَه خونی ایکُنِه با آه و سوز
سِدْ تقیِ سِدْ خدا رَم چای و اُوْ
دستِ مردم هِی ایداد ایخورد تُوْ
روزَلی یِ سِدْ محمد سال ها
بید سقّای شکسته بال ها
داشت یحیای سد ابراهیم هم
نقش زینب با هزار اندوه وغم
دور سر پیچیده مشکی دستمال
زینجیر ایزَد اولِ صفْ سِدْ جلال
سد جلال و کاظم اقا رضا
ایزدن زینجیر تو بزم عزا
سد صفر زنجیر زن تو دسته بید
کاظمی فامیل اون وارسته بید
بید روشن هر محرم چون چراغ
توی هيئت نورِ سِدْ عبدُالرَّزاق
داشت مَشْ مَمَّد رضایِ قنبری
نقشِ جِنْ با شوخی و بازی گری
داشت سدْ محمودِ حاجی جمعه نیز
در سپاه شمر شمشیر ستیز
حاجی ابراهیم روحش شاد باد
یاد یاران مسافر یاد باد
یادشان ما را چراغ راه شد
داغشان بر سینه ها جانکاه شد
نوحه ها پر شور بید و سوز ناک
سینه زَنها پایِ کار و سینه چاک
نوحَه ها سنگین و معنی دارْ بید
تعزیه دارویِ هر بیمار بید
کم کم اون نور صفا شد کم فروغ
رفت کارا تو بُلنْگو ها و بوق
چون که خیلی چیز ها تغییر کَرد
لاجرم در لحنِ من تأثیر کَرد
لَحنْ ، از این جا به بعدِ مثنوی
می کند تغییرِ محسوس و قوی
از قلم اُفتاد اگر نام کسی
دل نگیرد اَهل و اَقوام کسی
غافل از یاد کسی ارباب نیست
من اگر خوابم ولی او خواب نیست
گر خطایی در قلم آورده ام
عذر استغفار هم آورده ام
خاطری از سهو ما گر شد ملال
عفو فرماید کند ما را حلال
عَرضِ عَجز و رو سیاهی می کنم
گر خطا شد، عذر خواهی می کنم
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به پیر غلام حسینی، خادم دلسوختهٔ سید الشهدا علیه السلام، حاج سید روز علی کاظمی شیخ شبانی خالق آثار بی بدیل شبیه خوانی
سینه اش غمخانهٔ مِهر حسین بن علی ست
چشم او آئینه دار اشک های صیقلی ست
خادمی از نوکرانِ سخت کوش و پر تلاش
دائماً در رفت و آمد، بی سکون و تنبلی ست
کیست می خواهی بدانی نامِ این مرد شریف؟
او جنابِ مُستطابِ حاج سید روزَلی ست
روزَلی را ما به لفظِ روستایی گفته ایم
نام او ترکیب لفظ «روز» با نامِ «علی» ست
او هنرمندانه عمری شمر خوانی کرده است
تعزیه با نقش او در خاطراتم منجلی ست
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
علاجِ خامِ نَپَز را اُجاق می داند
زبان خِنگیِ خر را چُماق می داند
مگو به لهجهٔ زیبای بلبلان با زاغ
کجا زبان هَزاران کلاغ می داند؟
چه انتظاری ازسگِ هار درنده خو داری
که او فقط روش واق واق می داند
بگو به شب زدگان دیار خاموشی
جواب پرسش شب را چراغ می داند
به کوه رفتن و از قله سر در آوردن
نه همتی است که پای چلاق می داند
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii
از خریت خلق را احمق تصور می کنند
حرف های مفت خود را حق تصور می کنند
انچه را با بینش و فهم خری فهمیده اند
استوار و محکم و مطلق تصور می کنند
لوچ میبینند این معیوب چشمان دو بین
روشنی را تیره و ازرق تصور می کنند
ریشه دارد در نهاد مردم ما دین، ولی
دین ستیزان ریشه اش را لق تصور می کنند
هر که هر جا خورد شکّر از خطا یا روی سهو
این براندازان به خود ملحق تصور می کنند
سوره یاسین مخوان در گوش قوم سگ پرست
سگ پرستان کی به جز وَق وَق تصور می کنند
✍️سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
(( به کانال اشعار سید مرتضی هاشمی بپیوندید :
(( @sayyedmortezahashemii