کجایند مردان بی ادعا ؟!🥀🍁🍁💦💧
کلاهدوز همیشه با ماشین شخصی خود رفتوآمد میکرد و از اینکه کسی را به عنوان رئیس دفتر با تشریفات خاصی در اتاق جداگانهای قرار دهد، پرهیز میکرد. با مسئول دفترش در یک اتاق مینشست؛ به نحوی که مراجعانی که او را نمیشناختند، نمیتوانستند تشخیص دهند که چه کسی مسئول است.
میگفت: غذا به اتاق من نیاورید؛ خودم مثل دیگران، در غذاخوری حاضر میشوم. پس از این که غذایش را میخورد، ظرف خود را میشست.
#شهید_یوسف_کلاهدوز🥀🍁🍂💦💧
#اخلاق_شهدایی
#شهید_حمید_باکری
🍃🍃🍃
جنازه های عراقی را 👆
زیر نگیرید
🥀🍁🍂💧#اخلاق_شهدایی
روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه
عملیاتی والفجر چهار نزدیکی
رود خانه شیلر با شهید
حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا
بودیم
وقتی دید یه نفربر خودی
که اتفاقا چند اسیر دشمن
هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند
و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی
زمین افتاده
سریع خودش را به نفربر رسوند
و به رانند تانک نفربر گفت
برادر سعی کن از روی جنازه های
عراقیها رد نشی
راننده از این حرف خیلی تعجب کرد
گفت :
برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن
داشتن ما را می کشتن
همین چند نفر اسیر هم که میبینید
از خود خود بعثی ها هستن
شهید حمید باکری با
مهربانی گفت :
تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن
زیر گرفتن جنازه دشمن
از اخلاق رزمندگان بدوره
و بادستش اشاره کرده که از آن طرف
حرکت کند
در این حال دیدم اسرا متوجه شدن
و فریاد زدند
مرحبا یحمی الخمینی !
راستییتش.من آنموقع چیزی
نفهمیدم
شهید باکری به رانند گفت
دیدی برادر اینم از اسرای بعثی
روحش شاد یادش گرامی
#اخلاق_شهدایی 🍂🍁🥀💦💧
#روایت_دفاع_مقدس
راوی: ""سید""
این همه را
مدیون
مردان بی ادعا هستیم
آنها که به ایران عظمت بخشیدن
با نثار خونشان
به ایران قدرت بخشیدن
با ایثارشان
جان خود را فدا کردن
برای امنیت (بی منت)
ما مردم ایران
واالله اگر نبودن مردان بی ادعا
امروز ما هم
شکار گرازها و حتی موش های
کثیف میشدیم
همه مدیون شهدائیم
شهدا را قدر بداریم
هروقت خدای نکرده راه گم کردیم
به شهدا رجوع کنیم
که بهترین
چراغ برای نشان دادان
سراط مستقیم هستند
به یادشان باشیم
تا به یاد ما باشند
سید بگو چمرانی بزنند!!☄☄☄
در عملیات والفجر
مقدماتی (قسمت اول)
به همراه سایر همرزمان در
واحد خمپاره لشگر 31 عاشورا
بودم مسئول
واحدمان شهید
عالشی بود
مسئول قبضه خمپاره 120
هم برادر سید صبح الدین
نجیبی
ما چهار نفر بسیمچی بودیم
نوبتی یکی مون با دیدبان
جهت گرا دادن به جلو خط مقدم
میرفت
بدون تعارف همه بچه ها
می گفتند سید توبرو
چون پشت بیسیم خیلی با
هیجان و باروحیه گرا میدی
(بقول امروزیا بمب انرژی)☺️
و ما پشت قبظه هم خوشحال
می شیم هم روحیه میگیرم
طوری پشت بیسیم حرف
میزنی انگار ما گلوله های
شلیک شده و حلاکت
دشمن را مشاهده میکنیم
این بود که بیشتر اوقات
من به همراه دیدبانی
که از لشگر محمد رسول الله
به ما پیوسته بود به محل دیدبانی
میرفتیم شنیده بودیم این برادر دیدبان از همرزمان شهید چمران است
موقع رفتن بیسما میدام به ایشان
و خودم کیسه را از کمپوت و کنسرو
پر میکردم
در مسیر رزمندگانی که در خط مقدم
بودن میدادم و گاها هم مجروهانی که
در رملها افتاده بودن و امکان حمل آنها وجود نداشت در کنارشان
کنسرو و جیره خشک میزاشتم
سید بگو چمرانی بزنند
عملیات والفجر مقداماتی
قسمت دوم
دشمن با تمام توان منطقه را گلوله
باران میکرد
حتی با بالگردهایشان
میامدن بعد از تمام شدن موشک شان
شروع میکردن با مسلسل بالگرد
رزمندگان را برگبار می بستن
یک روز وقتی با برادر دیدبان
داشتیم به محل دیدبانی میرفتیم
هنگام عبور از بین رزمندگان
با شهید و مجروح شدن خیلی از
همرزمان مان. مواجه شدیم
و دوباره چند تا بالگرد دشمن ِ
شروع کردن به موشک زدن
این برادردیدبان فریاد زد
آرپی جی ندارین؟
چند تا آرپی جی زن
گفتن داریم ولی برا چی میخوای برادر؟
گفت زود باشین
چندتا کیسه پراز ماسه کنید
و روی هم بگزارید
سریع شروع کردیم به
کمک رزمندگان در زیر آتش دشمن
چندتا کیسه پر کردیم
دیدبان گفت کیسه ها را روی هم بچنیدی مثل یه سکو باشه
همه در تعجب بودیم !!
بعد با آرپی جی رفت روی سکو که تغریبا به ارتفاع دو متر بود
گفت به این میگن تکنیک چمرانی
و شروع کرد شلیک بسمت
بالگردها و خلاصه بعد چند
شلیک یکی از موشک ها به
بالگرد اصابت کرد و منهدم شد
تکبیر رزمندگان بلند شد
و دیگر تاچند روز خبری از بالگرد های
دشمن نبود
و حرکت کردیم بسمت محل
دیدبانی برای رصد محل تجمع
نیروهای دشمن و
گلوله بارانشان توسط خمپاره
قسمت سوم
سید بگو چمرانی بزنن!!☄☄☄
وقتی رسیدیم به تپه رملی
تورمل ها یه چاله کندیم
برادر دیدبان که
فک کنم اسمش محمد بود
شروع کرد با قطب نما به
محاسبه
دشمن جلوی چشم مان بود نیاز به
دوربین نبود
مثل مورو ملخ موج میزدن با تمام
امکانات جنگی
محمد به من گفت سریع به این
مختصات بگو چند تا گلوله
فسفری همان دود زا منظورمه بزنن تا اگر درست بود
گرا را ثبت کنیم
هرچه کردیم گلوله ها به مقصد نرسید
یعنی بردشان به فاصله
چهل پنجاه متر از بعثی ها می خورد
تا اینکه محمد
گفت سید بگو
🍂🍃چمرانی بزنند
منهم پشت بیسیم گفتم
برادر نجیبی چمرانی بزنید
برادر نجیبی به زبان آذری
به من گفت
😊سنی موج توتوب قارداش 😔
چمرانی دای ندی ؟
تورا موج گرفته برادر چمرانی دیگه
چیه؟
به محمد گفتنم میگن چمرانی چیه؟
محمد گفت بابا مگه ندیدی
چجوری موشک آرپیجی را
شلیک کردم
گفتم خب
مگه میشه قبضه خمپاره 120
را روی سکوی 2متری گذاشت
گفت
بگو چند تا گونی زیر قنداق
قبضه بزارن
تا زاویه افقی تری پیداکند
اینجوری بردش بیشتره میشه
منهم این پیام را رساندم
بعد یک ربع پای قبضه
گفتن آماده ایم
محمد فسفری(دودزا) درخواست کرد
باورتون میشه گلوله خورد درست
وسط نیروهای دشمن
همین که متوجه شدیم
محمد گفت این گرا ثبت ِو هرچه
گلوله امکان داره بریزن
شاید بمدت یک ساعت
تمام منطقه دشمن و نیروهایشان
را زیر آتیش گرفتیم
اول چند تا بسمت ما با تیر مستقیم
شلیک کردن
ولی آتش ما امانشان را بریده
بود و پشت سر هم
آمبولانس هایشان در
رفت آمد بود
آن روز تا غروب بچه های
مستقر در خط مقدم یه
نفس راهت کشیدن
و ما هم با تاریک شدن هوا به
پشت خط که تغریبا حدود سه چهار کیلومتر با خط فاصله داشت
به واحد خمپاره برگشتیم
راوی ;یه ""بنده خدا ی"" بیسمچی
اینهم از تکنیک های چریکی شهید
چمران که شاگردانش
آموخته بودن
روح پر فتوح همه شهدا شاد
الخصوص شهید مصطفی چمران
وشهید
عالشی مسئول واحد خمپاره لشگر عاشورا
وهمه شهدای والفجر مقدماتی
#کربلای_فکه
راوی:
🖌 سید اخلاص موسوی
مقصد من مکه بود
قسمت من فکه شد
من بخدا دیدمش کربُ بلا
فکه را
سربه جدا دیدمش من رفقا
فکه را
فکه بمن وعده داد حج
هزار مکه را
👆✍سید اخلاص موسوی
عکس ارسالی 15 بهمن ماه سال1401 از مشهد شهدا فکه
توسط خادم الشهدا برادر ابرهیم زاده
#جامانده_گان_از_قافله_عشق🦋
https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90
خوشا بحال
عاشقانی که
میدانستن
معشوق هم
هوای شان را کرده
#جامانده_گان_از_قافله_عشق🦋
https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90
🔹پلاک رُند ‼️
555و556 دیگه فروشی نیست
چون توسط خدا خریداری شد
یه زمانی داشتیم که
برا گرفتن پلاک رُند
"هم" جُون میدادند
"هم "جَونِ شُونا
برای اینکه آسیبی به مملکت نرسه
اما حالا چی ⁉️
قصه این دوشهید ولا مقام را حتما
شنیدین
شهدای تفحص شده با پلاک 555و 556 متعلق به این دوشهید
قدسی دفاع مقدس
سر فرند. مجروح بروی زانوی پدر در منطقه عملیاتی "چیلات در سرما و غربت و فیض شهادت❤️🌹
نمیدانم اسم این فداکاری و ایثار را
چه بنامم؟
هرچه هست شامل حدیت قدسی
ومن عشقنی عشقته و من عشقتهُ
قتلته.....شدند
اللهم صل علی محمد وآل محمد
#جامانده_گان_از_قافله_عشق🦋
https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90
السلام علیک یا صاحب الزمان
منتظر دادگر
ای آخرین ستاره بخت بشر، بیا
وی دادخواه دادگر منتظر ، بیا
ای وارث رسالت خاتم ، ولی عصر ،
وی مشعل هدایت ثانی عشر ، بیا
ای حامل لوای فرج ، حجت خدا
وی ضامن نجات بشر از خطر ، بیا
ای راوی روایت تنهایی علی ،
وی بی قرار قصه مسمار و در ، بیا
ای داغدار داغ جگرسوز کربلا ،
وی از جفای حرمله خونین جگر ، بیا
ما را احاطه کرده بلا ، دستمان تهی ست .
بنما به حال مضطر ما یک نظر ، بیا
کارد ستم رسیده دگر تا به استخوان ،
ای پادشاه ملک عدالت ، دگر ، بیا
ظلمت فکنده سایه به عالم ، سفیر نور ،
ای مژده طلیعه صبح ظفر ، بیا
تار است روزمان چو شب از هجرت ای عزیز،
بنمای شام تیره ما را سحر ، بیا
شمع امید منتظران آب می شود ،
هجران شکسته اهل ولا را کمر ، بیا
سنگ جفا شکسته پر و بال شیعه را
مرهم گذار زخم دل ، ا ی تاج سر ، بیا
بیش از همیشه تشنه عدل است این جهان
ای ذوالفقار عدل الهی به بر ، بیا
ای آخرین خلیفه پیغمبر خدا ،
وی منجی مسافر ما از سفر ، بیا
حاضر ترین رفیق ره غائب از نظر ،
ای مظهر اراده حق ، زودتر ، بیا
با اقتدار حیدری و فر جعفری ،
بر کاخ ظلم و جور بیفکن شرر ، بیا
ره سنگلاخی است و پر از پیچ و پرخطر
بگذار سر کنیم برایت سپر ، بیا
بر بزم وصل منتظران بلا کشت ،
ساغر به دست ، باده به بر ، عشوه گر ، بیا
جان حمید ، منتظر دل شکسته ات ،
ای بوستان عدل علی را ثمر ، بیا
جاماندگان از قافله عشق 🦋
السلام علیک یا صاحب الزمان منتظر دادگر ای آخرین ستاره بخت بشر، بیا وی دادخواه دادگر منتظر ، بیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#اخلاق_شهدایی
#شهید_حمید_باکری
🍃🍃🍃
جنازه های عراقی را 👆
زیر نگیرید
🥀🍁🍂💧#اخلاق_شهدایی
روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه
عملیاتی والفجر چهار نزدیکی
رود خانه شیلر با شهید
حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا
بودیم
وقتی دید یه نفربر خودی
که اتفاقا چند اسیر دشمن
هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند
و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی
زمین افتاده
سریع خودش را به نفربر رسوند
و به رانند تانک نفربر گفت
برادر سعی کن از روی جنازه های
عراقیها رد نشی
راننده از این حرف خیلی تعجب کرد
گفت :
برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن
داشتن ما را می کشتن
همین چند نفر اسیر هم که میبینید
از خود خود بعثی ها هستن
شهید حمید باکری با
مهربانی گفت :
تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن
زیر گرفتن جنازه دشمن
از اخلاق رزمندگان بدوره
و بادستش اشاره کرده که از آن طرف
حرکت کند
در این حال دیدم اسرا متوجه شدن
و فریاد زدند
مرحبا یحمی الخمینی !
راستییتش.من آنموقع چیزی
نفهمیدم
چون فقط حارس الخمینی شنیدم بودم
شهید باکری به رانند گفت:
دیدی برادر اینم از اسرای بعثی
روحش شاد یادش گرامی
#اخلاق_شهدایی 🍂🍁🥀💦💧
#روایت_دفاع_مقدس
راوی:
""ی سیداخلاص موسوی بیسیمچی"""شهید باکری