💢اعترافات
♦️ ماهر عبدالرشید در دستوری، ممنوعیت جمع آوری اجساد و انتقال آنان را صادر کرد و گفت: «این دستور از جانب آقای رئیس جمهور است.»
این دستور هنگامی صادر شد که در بعضی از شهرها مردم عليـه حـكـام عــراق دست به تظاهرات زده و جنگ افروزی او را محکوم کرده بودند. این دستور تأثیر بسیار بدی بر روحیه سربازان ما گذاشت.
برای سومین بار متوالی به نبرد با ایرانیها پرداختیم و توانستیم چند موضع نسبتاً محکم به دست بیاوریم. صدام به دنبال ایــن پیروزی به تعدادی از افسران مدال شجاعت داد! رزمندگان بی باک و مؤمن ایرانی از یک محور قصد ورود به خرمشهر را داشتند و در محور دیگر، در پل طاهری که جناح راست جبهه را تشکیل می داد، مشغول نبردی سنگین با ما بودند. گردان ما همراه یک گروهان دیگر، به قصد عقب نشینی به سمت عقب حرکت کرد. سرهنگ هانی یحیی قلندر فرمانده تیپ ۴۱۹ با من تماس گرفت و گفت: «فرماندهی کل، عقب نشینی را ممنوع کرده است.» طالع الدوری در خاطرات شخصی خود که به یکی از دوستانش هدیه کرده، نوشته بود طرح صدام در آغاز هجوم رزمندگان اسلام به خرمشهر، نابودی کامل شهر به همراه تمام نیروهای عراقی مستقر در آن بود.👇
از سرهنگ هانی یحیی قلندر پرسیدم تمامی تیپ های عراقی درگیر در محور طاهری نابود شده اند. کجا می توانیم برویم؟ او عصبانی شد و با غضب گفت: به تو دستور میدهم در آنجا بمانی و
اگر حرکت خلافی از تو دیده شود، اعدام خواهی شد!
مجبور شدم بمانم و منتظر دستور باشم. در این ساعت ها نحوه پیشروی ایرانیان و پاک سازی مواضع توسط آنها را با چشم میدیدم. تیپ ۳۴ نیروهای ویژه به سمت ایرانیان یورش بردند و درگیری شدیدی روی داد. از تمام این تیپ تنها افراد دو گروهان جان سالم به در بردند یا اسیر شدند؛ سایر نیروها همگی کشته شدند و همه خودروهای آنها به آتش کشیده شد. فرمانده تیپ نیز کشته شد و در همان شب، آزادی خرمشهر تکمیل شد و فریاد "الله اکبر" نیروهای ایرانی تمام منطقه را لرزاند. سربازان ما مضطرب و نگران گریه و زاری می کردند و دچار سردرگمی عجیبی شده بودند. گروهانی از گردان، شبانه به نبرد با ایرانیان پرداخت. صبح فردا، اثری از این گروهان نماند. سربازان همراه من به سمت ایرانیان رفتند و اسیر شدند. من تنها ماندم و با یکی از تانکها به عقب برگشتم و با آن تا دریاچه پرورش ماهی آمدم. به قرارگاه لشکر که رسیدم به من توهین شد و مرا ترسو خطاب کردند و من از روی عصبانیت شیشه نوشابه را به شدت به سرم کوبیدم و ناگهان خون فواره زد. در بیمارستان به من خبر دادند که برای تو مدال شجاعت اختصاص
داده شده است!
گزارشهای سری درباره عملیات خرمشهر پس از آزادی خرمشهر توسط سربازان ایرانی، تحلیل های زیادی انجام شد و فرماندهی عراق تلخیها و ذلت های بسیاری را پذیرفت. من در جلسه ای که برای دریافت مدال شجاعت تشکیل شده بود، به حضور رئیس جمهور عراق رسیدم. صحبت های سری صدام حسین، نشان دهنده عمق ذلت عراق بود. در این جلسه صدام گفت: از این به بعد نباید دست به عملیات تهاجمی بزنیم و باید تمرینات خودمان را حول برنامه های دفاعی تنظیم کنیم . البته این کلمات فقط در همان محل عنوان شد و به بیرون درز نکرد؛ ولی رسانه های عراق و کشورهای دیگر کاملاً به این موضوع پی بردند که عراق با از دست دادن خرمشهر، ناامید و ناتوان شده است و این عملیات کمر عراق را شکسته و توان هرگونه تحرک و مانوری را از او گرفته است.
ایرانیان با انجام این عملیات به جهانیان ثابت کردند که قوای اسلام قادر است با قوی ترین نیروها مقابله کند و آنها را به زانو درآورد.
خاطرات سرهنگ عراقی :عبدالعزیزقادر
@jAmAndgA90zA
💢#خوارج در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام فکر میکردند
بیشتر از علی (ع) میدانند
#بعضی_مدعیان انقلابی گری هم
خود را داناتر از رهبری میدانند
بخاطر همین توهم دانایی ست
که تمام حرف وقول وعملشان خلاف
امام جامعه است
#خط_خوارج_امروزهم هست
🖌سیّد اخلاص موسوی
@jAmAndgA90zA
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل دادای که خود هزار ان دلبری کرد ...
باب دلمی بس که تو را خوب کشیدست خدا
تقدیم به محبان شهدا
#شهیدسلیمانی👇
#مصداق_واقعی ی
أشَّداءُ عَلیَ الکُفار رحماءُ بینهم در قول وعمل بود !
دودسته در داخل به این شهید خُرده می گرفتند👇
♦️اصلاح طلبان تندرو که چرا با غرب ستیز می کند!!
🔹بخشی از اصولگریان تند رو که چرا با
اصلاح طلبان مهربان است !!
✅تفسیر آیه 29 سوره فتح
شاخصه ی یک مومن صادق و پیرو قرآن و محبان محمدرسول الله (ص)را
آشکار بیان فرموده
اینچنین شد که مرام حاج قاسم
#مکتب_سلیمانی نام گرفت
#اشداء علی الکفار رحماءُ بینهم
فهمش سخت نیست
معرفت می خواهد و صداقت !
#فتاملواجیدا
🖌سیّد اخلاص موسوی
@seYed_Ekhlas🇮🇷
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حجت الاسلام سید علی خمینی به موضوع مهمی اشاره کرد :
🔹در زمان ده ساله امام راحل، افراد سخنور و اندیشمند و با ریشه، که بین مردم محبوبیت داشتند، در واقع سخنان امام جامعه را به خوبی تبیین می کردند و امام کمتر مورد سیبل دشمنان بود.
🔹ولی در زمان جانشینش امام خامنه ای، حتی خواص جامعه که زمانی در خط مقدم نظام و مسئول بودند، خلاف مسیر رهبری گام بر داشتند و امام جامعه یک تنه، بار فرهنگی تبیین در امور مختلف را بعهده دارد
🔹(خدا را شکر متدینین، که غالبا مسئولیت رده بالایی هم در نظام ندارند، پشت آقا بوده و هستند).
🔹لاجرم این امام جامعه است، که مورد سیبل بیشتر دشمنان قرارگرفته .
@jAmAndgA90zA
وقتی گندههای داعش از سربازهای ایرانی میترسند
🔹برادر شهید بیضایی تعریف میکرد که در یکی از محلات سوریه که اهالیاش آن را ترک کرده بودند، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف میدوید. رفتیم جلو و پرسیدیم: چه شده؟ گفت که پسرش مجروح است و در خانه افتاده، ولی کسی نیست که کمک کند.
🔹با تعدادی از بچهها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین تکفیریهاست. هیکل درشت، ریش بلند و لباس چریکی به تن داشت. یکگوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود. تا متوجه ما شد، شروع کرد به داد زدن و هر چه از دهانش درآمد نثار ما کرد.
🔹همین طور که داشت فریاد میزد یکی از بچهها رفت نزدیکش و توی گوشش گفت: میدونی ما کی هستیم؟
👌 ما ایرانی هستیم. این را که گفت دیگر صدایی از طرف در نیامد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 دلبر سه رنگ من
تو را به جای تمام
خودباختهها و غربزدهها
دوست دارم
@jAmAndgA90zA
کوچه های خرمشهر
مریم شانکی
🔸 چند نفر از بچه ها به خیابان "حشمت نو" و "شهرام" رفتند و روی پشت بامها موضع گرفتند. یکی از بچه ها فریاد زد:
- کی آرپی جی زنه ؟ ...
چند نفر، هم صدا با هم «من» گفتند. دوباره تکرار کرد:
یه آر پی جی زن خوب به آر پی جی زن...
گفتم:
فرقی نمیکنه همه مثل هم هستیم و هیچی بلد نیستیم! اما چون مسولیت بچه ها را به عهده داشتم خودم داوطلب شدم.
وقتی رسیدم، لوله سلاح دشمن را که از راه پله پشت بامی دیده میشد نشانم دادند. بهترین زاویه برای شلیک پشت بام یکی از خانه ها بود. با لگد در همان خانه را شکستیم و داخل شدیم.
- پدر سوخته ها، بی پدر و مادرها چرا نمیذارین راحت باشیم؟ این همه تیراندازی نکنید.
این صدای پیرزنی تنها بود. خیلی جا خوردم. او به تنهایی در خانه اش مانده بود و از هیچ چیز خبر نداشت. گفتم: خاله مگه تو نمیدونی جنگ شده ؟!
- غلط میکنید که جنگه. برید پی کارو زندگی تون. چرا نمیذارین راحت باشیم؟
آخه همه همسایدها رفتن. شما اینجا چکار میکنی؟ میکشنت، خمپاره می آد.
- غلط میکنن. مگه عراقیها میتونن بیان اینجا؟ برید گم بشید!
- خاله ترو خدا بذار بریم پشت بوم.
برید بیرون پدر سوخته ها، مردم آزارها، چرا اذیت میکنید؟ الهی بگم خدا چکارتون کنه، نمیذارید راحت باشیم. ده روزه همین طور صدای تق تق راه انداختین و الکی تیر میزنید!
پیرزن از جنگ خبر نداشت و تصور میکرد که آن سر و صداها را ما به راه انداخته ایم. ایستاده بود و مرتب ناسزا می گفت. بچه ها دیگر عصبانی شده بودند.
- خاله جنگه مگه نمیفهمی؟!
- چه جنگی؟ شما افتادید دنبال مردم. شما مردم رو می کشید. شما پاسدارها...
پیرزن عجیبی بود. هر چه میگفتیم باور نمی کرد و به گوشش نمیرفت.
گفتم
- خاله باور کن چند تا عراقی توی اون خونه هستن. اون خونه رو به رو توش عراقیه هست!
- کدوم خونه ؟
- خونه آقای نوری
- خونه آقای نوری عراقی نمیره شما دروغ میگین جنگه
هر چه خواهش و التماس میکردیم فایده ای نداشت. بچه ها دیگر طاقت شان طاق شده بود و میخواستند به زور وارد خانه بشوند. گفتم: بچه ها اگه این پیرزن راه نده که بریم توی خونهاش، هیچ کدوم حق نداریم بریم. ما اگه یک دقیقه دیگه شهید بشیم، یک نفر رو ناراضی کردیم و شهید شدیم. صبر کنید ببینم چکار میتونیم بکنیم. دوباره رو به پیرزن کردم و با التماس گفتم: خاله نگاه کن ترو خدا فقط بذار من برم روی پشت بوم، همین یه گلوله رو بزنم طرف دشمن و بیام پایین. هیچ صدایی هم نداره. پیرزن پس از کمی مکث، بالاخره قبول کرد.
- من نگاه می کنم ببینم کجا رو میزنی. یه دونه بیشتر نزنیها!
- نه. باور کن نمیزنم.
با عجله به پشت بام رفتم و یکی از بچهها هم که زاویه دید دشمن را پیدا کرده بود به دنبالم آمد و در کنارم نشست. به او گفتم:
- من گلوله رو میزنم، تو فوری رگبار ببند که دشمن نتونه سرش رو بالا بیاره.
آماده شلیک شده بودم که دوباره پیرزن از داخل حیاط داد زد:
- يا الله زود باش بزن و بیا پایین. میخواهم در رو ببندم!
- خاله، این طور که تو داری داد میزنی نمیشه. بذار کارمون رو بکنیم.
- زود باش...
- اقلا از پشت آرپی جی برو کنار نسوزی.
پیرزن به داخل اتاقاش رفت و در را بست. کمی بعد، وقتی گلوله را شلیک کردیم دوباره با داد و فریاد بیرون پرید.
- فلان فلان شده ها آخه چرا نمیذارید یه خورده استراحت کنم؟
- خاله عراقیها توی خونه هستن اگه میخوای بمونی بمون. ولی میگیرنت اسیر میشی. برو مسجد جامع.
- من نمیرم. همین جا میمونم.
خیلی دلم برای پیرزن میسوخت. وقتی درگیری شدید شد او مثل گنجشکی که ترسیده باشد میلرزید بالاخره یکی از بچهها او را به مسجد جامع رساند. آن روز به شدت با دشمن درگیر بودیم. آنها میزدند و ما میزدیم. نزدیک غروب، بچه ها خسته از یک نبرد طولانی و سنگین، مشغول شکستن و خوردن گردو شدند تا کمی از گرسنگی شان بکاهند. دشمن دیوانه وار شهر را زیر آتش گرفته بود. بچه ها می گفتند، برگردیم. اما این کار صلاح نبود. گفتم:
گفتند:
- امشب پست تعیین میکنیم و یک ساعت به یک ساعت نگهبانی میدیم. دیروز هم عقب رفتیم که عراقیها اومدن خونه هارو گرفتن. پس از آن که بچه ها را به ماندن راضی کردم، به مسجد جامع رفتم تا مقداری غذا و آب بیاورم. مدتی بعد با دو کنسرو، کمی نان و پنیر، چند قمقمه آب و مقداری فشنگ و گلوله آرپی جی از مسجد حرکت کردم.
@jAmAndgA90zA
اعتراف 14
سرهنگ عراقی
عبدالعزیز قادر السامرائی
🔸 گزارشهای سری این عملیات و میزان خسارات و تلفات آن را مطالعه کردم و هنگامی که در بیمارستان بستری بودم درد و بیماری ام مضاعف شد؛ تلفات و خسارات وارد شده طبق گزارش
محرمانه ارتش عراق چنین بود:
۱. انهدام ۸۰ درصد از لشکر سوم زرهی؛ متشکل از تیپهای ۱۲، ۶ ۸۱ و ۵۳ زرهی
۲. .....(یک لیست باند بالا)...
همچنین در گزارش فوق اسامی تیپهای به اسارت درآمده از این قرار بود: تیپهای ۱۰۰۹، ۲۰۰، ۲۳۸، ۵۰۱، ۴۱۷ و ۶۰۵ و .....
گزارشهای سری ...
تعداد کشته های عراق طبق این گزارش هفده هزار نفر بود. این گزارش که توسط سرهنگ ستاد اسعد عبدالخالق السامرایی تهیه شده بود، مورد تأیید قرار نگرفت و به مرور، با ترفندهای مختلف آن را حذف کردند و گفته شد که این ارقام دقیق نیست. مسئولیت تهیه گزارش به ماهر عبدالرشید واگذار شد. گزارش وی که مبتنی بر دروغ و قلب حقایق بود، مورد تشویق و تأیید فرماندهی کل قوا قرار گرفت. ماهر عبدالرشید در گزارش خود نوشته بود، نبردهای خرمشه، این واقعیت را به اثبات رسانده است که ارتش عراق بسیار نیرومند و قوی است و توانایی انجام عملیات هجومی و حمله و عملیات عقب نشینی تاکتیکی را در هر زمان و هر موقعیت دارد!
🔸 عملیات در شرق بصره
منطقه جغرافیایی عملیات رمضان مساحتی حدود ۱۶۰۰ کیلومتر مربع را در بر می گرفت که حدود آن از شمال به کوشک البصری و منطقه طلاييه و هور الهویزه و از غرب به اروندرود تا غرب خرمشهر در شلمچه که القرنه نیز در این محدوده قرار دارد می رسید. مساحت تقریبی آن هشتاد کیلومتر مربع بود و از شرق به چهار پل اساسی متصل بود که دوتای آن در «النشوه» و دو تای دیگر آن در «التنومه» واقع است.
در حقیقت نیروهای ما اهتمام خاصی برای دفاع از خرمشهر داشتند و فکر عقب نشینی از خرمشهر هیچ وقت به فکر فرماندهان ما خطور نکرده بود. بر همین اساس منطقه عملیات رمضان، آماده پذیرش عملیات نبود و ما تصور انجام نبرد در این منطقه را نمی کردیم از طرفی اشغال قسمتی از خاک لبنان توسط اسرائیل باعث شد که فرماندهان عراقی نسبت به قطع عملیات از جانب ایران خوش بین شوند در آخرین روزهای نزدیک به اجرای عملیات در شرق بصره، فرماندهان عراقی به خود آمده به فکر تهیه مواضع و موانع قوی و پیشرفته افتادند. اولین اقدام، احداث سیمهای خاردار به طول ۳۰ کیلومتر و عرض ۱ کیلومتر توسط گروهان مهندسی حمورابی بود. این مانع دفاعی با جریان برق فشار قوی میان سیم های خاردار همراه بود.
گروهان مهندسی لشکر دهم کانال عمیقی با شاخه های اصلی و فرعی احداث کردند و آن را پر از آب کرده تا مانع حرکت تانکهای ایرانی شوند.
لودرها و بلدوزرها و بیلهای مکانیکی شبانه روز در فعالیت بودند. سرتیپ ماهر عبدالرشید شخصاً به این فعالیت ها نظارت داشت و دستورهای لازم در مورد باز کردن آب در مناطقی مشخص توسط او صادر و با نظارت مستقیم او اجرا می شد. همه این کوششها به خاطر حراست از بصره بود؛ زیرا شهر بصره، دومین شهر بزرگ عراق و صاحب چاه های نفتی بزرگ و تأسیسات عظیم و مراکز استقرار لشکرها و انبارهای تسلیحات و مهمات جنگی بود. از طرفی نیز پل ارتباطی عراق به خلیج فارس محسوب می شد و ارتباط زمینی عراق با کویت از طریق این شهر ممکن بود.
از کتاب خاطرات اسرای عراقی
@jAmAndgA90zA
نقش مادران در دفاع مقدس
همان نقش زینب گونه کربلاست..!
پن: دشمن در جنگ شناختی دنبال تربیت نسلی از زنان در ایران است که نتوانند شهید باقری ها، خرازیها باکری ها زین الدین ها همت ها و... را پرورش دهند
@jAmAndgA90zA
من یک مسلمان هستم ؛
#اسلام_یک_دین_کامل_است
امّا من نیستم ،
اگر اشتباهی از من سر زد
عیب این را بمن نسبت دهید
نه👇
دینم!
@jAmAndgA90zA