eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
674 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ، ۱۴ ساله است که تنها به جرم داشتن و شرکت در راهپیمایی علیه مورد خشم منافقین قرار گرفته و در شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ وقتی از بازمی‌گشت، منافقین او را ربودند و با گره زدن او را کردند و به رساندند. پیکر مطهر ، سه روز بعد پیدا شد و با غرقِ به خون ۳۶۰ عملیات در اصفهان و در به سپرده شد . 🌹 🥀🕊
🥀🍁🍂رفتم سرم رو بدم به حرامی یا حاشا که حرم رو بدم به حرامی یا 🥀🍁🍁💦💧 https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90 🦋
رفاقت شهدایی ❤️🌹 الان هم میشه اینجوری رفیق شد شبتان شهدایی 🦋 https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90
درود خدا بر همراهان شهدا
با سلام 🍃 🍁🍂🥀🎋🍃🌱💦💦 خاطره ای منظوم از عملیات والفجر مقدماتی پرواز بی پر 🕊🕊🕊 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باورنمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده ی سر، دیده ام خودبه کنج یک معبر، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه ی پرواز ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک بسیجی من ، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش عاشورا ، نام گردانم حضرت قاسم ، رسته ام بود آرپی جی زن ، جامه ی عشق داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش برزنگ ودست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه بهمن رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی والفجر ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ، * باز فکه و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم ومناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد دشمن شروع پاتک را ، حجم سنگین آتش دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل وماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا جنگ مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بوددست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیرپای خصم شقی ، معبر از خال ها گذر می کرد ، تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ، روی هر تپّه نیز یک سنگر ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه ی مسلسل خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * توپ . خمپاره . کاتیوشا ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله ی ما ، ازقضایک راکت به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت قمقمه اش * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به قمقمه نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی شقایق رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی کربلا بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : * السلام علیکِ یا زهرا * بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا شعر از جانباز سرافرا ز حاج حمید مصطفی زاده 🦋🦋 🍁🍂🥀 🍃 💧
مجنون تر از مجنون 🌾🌾🌾🍂🍁🍂 الهی بشکند دستی که ننویسد : اگر امروز سرپاییم و پابرجا و ایران🎋🌴 مستقل و امن هست اینک به لطف حق ، و جمعی غرق در آرامش خاطر به عیش و نوش مشغولند و سرگرم هوس بازی ، و غرق ناز و نعمت برده اند از یاد طوفان را ، 🥀همه از دولت ایثار و اخلاص شهیدان است . 🎋اگر امروز ایران صاحب سبک است در نانو و سلولهای بنیادی ، و کرده جایگاه خویش را در بین قدرتهای دارای توان هسته ای محکم ،🌴 🎋و بومی کرده دیگر دانش ساخت رآکتورهای نیروگاههایش را ، به یمن خون پاک لاله های سرخ بستان است .🥀🥀🥀 🥀اگر فهمیده های نونهال میهنم برخود نمی بستند نارنجک ، و زیر چرخهای تانک دشمن له نمی گشتند و راه لشکر کین را نمی بستند ، ایرانی نبود امروز تا نوبخت ها جفتک بیندازند بر آزاد مردانش ، و پنبه پهلوانی خون سردار سپاهش را به پای کدخدا ریزد . 🥀اگر شیرودیان و کشوری ها باشکار تانکها و قلع و قمع لشکر اعدا زمینگیرش نمی کردند ، 🥀اگر بابایی و دوران ها در آسمان آبی ایران زمین جولان نمی دادند ، و دفع شرّ طیارات دشمن را نمی کردند 🎋از تبریز و آبادان ، چه می آمد سر ایران و ایرانی ؟ 🍃اگر عزم بسیجی های بی ترمز نبود آن روز ، 🎋قطعا قصرشیرین ها و خرمشهرها از نقشه ما حذف می گشتند چون بحرین ،🍂 و دیگر تنگ می شد عرصه تاراج بیت المال بر آخوندی و یاران ، و اوضاع نجومی خوارگان آشفته می گردید . 🌴اگر مردان مرد کرد کردستان به خون پیشمرگان رشید خود ؛ نمی شستند ننگ فتنه شوم‌ گروهکهای مزدور اجانب را ز کردستان ، 🎋یقینآ نقشه ایران ما کم نقش تر میشد و دیگر هیچ آقازاده ای پررو نبود این حد ، ودیگر مرعشی ها سهم خواهی هم نمی کردند، چون سهمی نبود اصلاَ . 💦اگر غواص های بی ریا با خون خود اروند را رنگین نمی کردند ،🥀 و با آن ننگ گردوخاک پای نحس دشمن را ز خاک ما نمی شستند ، و بی پروای جان بنیان کین آلود کاخ خصم را ویران نمی کردند ، قطعآ گربه مان قورباغه می گردید . 🎋اگر آزاد مردان رشید ارتشی با خون خود اسناد آزادی دیوان درّه را امضا نمی کردند، 🎋و بوکان و مهاباد همچنان می ماند در دست دموکرات ها و پاوه در حصار اهرمن می ماند همواره ، و طومار کمین ( دره قاسملو ) به 🥀خون پاسداران وطن در هم نمی پیچید ، امنیت کجا می بود و مجلس چند کرسی داشت ؟ 🥀نبود عزم بلا جویان غیرتمند کرمانشاه در مرصاد اگر آن روز ، و یا صیاد هم مثل دو شیخ مدعی از دور میدان را رصد می کرد ، 🍃و دریای بسیجی ها به فرمان امام خود به پای سر نمی رفتند ، یقینا حذف می شد 🎋 نام کرمانشاه و دالاهو دگر از نقشه ایران . 🎋اگر تنها کمی تاخیر می کردند در پرواز عقابان هوانیروز عاشق دل ، و کرمانشاه می گردید جولانگاه اهریمن و پیمان حناچی شهردار بیستون می شد ، و بانگ انکر زاغ فروغ جاودان در شهر می پیچید ، مگر معصومه می ماند ابتکار سبز رو دیگر ؟ 🥀نمی شد در هجوم کوسه در اروند غرق خون اگر دریا دلی مجنون ،🌾 نمی گردید اگر در قعر دجله غرق جسم باکری های بلند آئین ،💦💧 نمی زد یخ اگر سرباز جانباز وطن در قله آسوس ، 🎋خوزستان نیز چون بحرین و آذربایجان از ما جدا می شد . جدا می گشت خوزستان اگر از پیکر مجروح ایران عزیز ما ، 🐾و بر خال لبی .همچون سمرقند و بخارا پیشکش می گشت آبادان ، و خرمشهر هم . چون نخجوان و گنجه از میهن جدا می شد ، 🎋چه می ماند از وطن دیگر ؟ اگر پوشیده گرگی جامه جوپان و هر دم می برد زین گله قوچی را ، و در خوابند گویا اهل ابادی و کنج عافیت بگزیده پیرانش ، و ملت مست و مدهوشند و انبان ها پر از موش است ، دلیلش رخنه روباه در اقلیم شیران است . فریدونی شده ضحّاک و مار آستین گردیده ایران را اگر اینک ، و زین کرده ست اسب سرکشش را از برای غارت میهن ، و با خود کرده همره آشنا یان اجانب را ، 🐾مقصر انتخابی اشتباهی بود . اگر مرمر نشینی می کند غوغا به پا با انتخاب شهرداری قاتل و جانی ، اگر شهرام ها و بابکان هم رهرو کرباسچی هایند در دزدی ، و ژنرال نفتخواری پاسبان نفت ایران گشته دزدانه ، یقیناَ روبهان را شیر کرده انتخابی بد ، ✍بلی صاحب قلم بایست بنویسد : اگر سوریه خاکریز دفاع از مرز ایمان شد ، اگر لبنان و افغان و عراق و شام ویران شد ، اگر زلف عروسان یمن از کین پریشان شد، هدف اشغال ایران بود و محو نام ایرانی . بلی صاحب قلم بایست بنویسد : بیا ای هم وطن همت کنیم و با بصیرت یار بگزینیم بیا ای هم نفس دقت کنیم و رهروی رهوار بگزینیم مبادا بار دیگر بر وطن شهمار بگزینیم و آنگه دین خود سازیم ادا بر حاج قاسم ها چه شیرین است شهد انتظار منجی دوران و ماندن بر سر پیمان و مردن در رکاب خسرو خوبان . 💧هدف وقتی خدا باشد 🍃 چه فرقی بین فکّه ، غزّه ، خان طومان ، حلب ، جولان ؟ 💧هدف وقتی خدا باشد 🍃 چه فرقی بین بغداد است و قدس و کابل و تهران ؟ حمید ، آماده پیکار باید بود در هر آن و هر میدان . ✍جانباز دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده 🎋🎋🎋🍃🍃🍃💦💧
با سلام 🍃 🍁🍂🥀🎋🍃🌱💦💦 خاطره ای منظوم از عملیات والفجر مقدماتی پرواز بی پر 🕊🕊🕊 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باورنمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده ی سر، دیده ام خودبه کنج یک معبر، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه ی پرواز ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک بسیجی من ، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش عاشورا ، نام گردانم حضرت قاسم ، رسته ام بود آرپی جی زن ، جامه ی عشق داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش برزنگ ودست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه بهمن رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی والفجر ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ، * باز فکه و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم ومناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد دشمن شروع پاتک را ، حجم سنگین آتش دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل وماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا جنگ مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بوددست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیرپای خصم شقی ، معبر از خال ها گذر می کرد ، تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ، روی هر تپّه نیز یک سنگر ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه ی مسلسل خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * توپ . خمپاره . کاتیوشا ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله ی ما ، ازقضایک راکت به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت قمقمه اش * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به قمقمه نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی شقایق رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی کربلا بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : * السلام علیکِ یا زهرا * بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا شعر از جانباز سرافرا ز حاج حمید مصطفی زاده 🦋🦋 🍁🍂🥀 🍃 💧
👆🌺🍀🌾🥀در مسلخ عشق🦋🦋 🌹وفا بر عهد و پیمان🌹 بیا ای دوست چون چمران بمیریم چو او با سینه ای سوزان بمیریم بیا از جان و سر گردیم فارغ به شوق وصلت جانان بمیریم چو او در مسلخ عشق الهی 🍀🌺🥀🍃🌱 به خون خویشتن غلطان بمیریم بیا در کارزار حق و باطل رها از دیو و دد ، انسان بمیریم بیا ققنوس قاف عشق باشیم و چون پرواته ها رقصان بمیریم بیا در هُرم خورشید حقیقت چو شمع محفل مستان بمیریم بیا تا در منای عشق دلبر چو او یحیی صفت ، خندان بمیریم بیا تا در کویر بی ریایی ، مثال قطره ای باران بمیریم به جنگ اهرمن ، هر سوی عالم ، بیا چون مهر و مه ، تابان بمیریم گهی در صور و صید ، گه شتیلا گهی در غزّه ، گه جولان بمیریم گهی در پاوه ، گاهی در مریوان گهی چون لاله در بستان بمیریم به شب ها مست مینای عبادت ، چو شیران روزها غرّان بمیریم بیا در بارش باران شبهه ، به راه عترت و قرآن بمیریم به اقیانوس طلمانیّ فتنه ، نه موج مرده ، بل ، طوفان بمیریم چو چمران با دو بال علم و ایمان ، بیا در قله ی عرفان بمیریم تعهّد را عجین کن با تخصص ، بیا مردانه در میدان بمیریم بیا در عرصه ی تبیین واقع چنان عمّار دست افشان بمیریم " حمید " آن روز اگر لنگید پایت ، کنون با سر بیا ، آسان بمیریم شعر از جانباز سر افراز حاج حمید مصطفی زاده🥀🍁🍁🍂🍂💦💧
پایم ماند برای رد شدن از پل صراط🌱💧💦 برای آمدن بشهر یاریم نکرد گفت : من این خاک را به ظواهر زیبا ولی فریبنده شهر ترجیح میدهم گفتم بمان برای رد شدن از پل صرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رافضی‼️ فلسطین را تنها نمی گذاریم ✋🍃🍃🍃🍃💦💧 کلام آخر را سید حسن نصرالله گفت ما شیعه علی بن ابی طالب هستیم .... خدایا این سید شجاع و قهرمان را خودت نصرت فرما 🍃حزب الله هم الغالبون🍃
برگ ریزان پائیز 🍁🍂🍂💦💧 نقش زیبا زد حبیب جبهه ها را نیز🍃🍃🍃🕊🕊🕊 فصل پائیز است و برگریزان🍂🍂🍂 پادشاهی میکند این فصل پائیز 🍂🍁💧💦 آری با گذشت 35 سال از پایان جنگ تحمیلی هنوز هم بوی خون و باروت آید از هر رزمنده ای گر چه مثل پائیز برگریزان می کنند 🍂🍂 بازهم پیش آید اگر دشمن را از کرده اش پشیمان می کنند شیرمردان پیر جبهه ها همچنان تمرین ایمان می کنند 🍃🍃🍃 🍁 💧 🥀🍁🍂
جا ماندگان در کانال دفاع مقدس هیچ کس کنال را ترک نکرد همه ماندند و با خونشان پیام دادن 🥀👇 تا ابد این دروازه بهشت را ترک نمکنیم بقول امروزیا از کانال لفت ندین همراهان شهدا شماهم کانال را ترک نیکنید 👇 زیاد سخت نگیرید بزا راحت باشن چه برن چه بمونن عزیزند 🍀🌺🍀☔️☔️