eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
725 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسدار شهید جانعلی عابدی بفراجرد ازشهدای خلخال👇
پاسدار شهید والا مقام 🌹🍀🎋🥀 جانعلی عابدی بفراجرد از شهرستان شهید پرور خلخال در سال 1364 در عملیات والفجر هشت که بلحاظ دانش نظامی یکی از عملیاتهای مهمی بود که منجر به فتح فاو توسط رزمندگان شد به فیض شهادت رسید روحش شاد یادش گرامی اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹
🍀🌺🌾🍃🌱 موج می زد مهربانی ❤️❤️❤️ دریغ از دیروز 🌕🍁🍂🥀 روزگاری بود ایمان محور اعمالمان بر مدار عشق و ایمان دور می زد حالمان بود جاری چشمه های عاطفه در رود جان موج می زد مهربانی ❤️🍀🌺🌾🍃🌱از کران تا بیکران نقش زرّین محبت بود نقش سینه ها بسته بود از گلشن دین رخت خود را کینه ها صدق و اخلاص و مروت بود شرط مهتری شاخص آزادگی بود آن زمان حق باوری منتهای آرزوها وصلت دلدار بود سعی ها طیّ طریق قله ی ایثار بود بی حیایی ننگ بود و حجب هم فرهنگ بود هرزه گان را عرصه تنگ و لهو پایش لنگ بود بود روزی سادگی شرط خورشت نان ما گشته سرشار از تجمل اینک اما خوان ما بود روزی بی ریایی مایه ی فوز و فلاح گشته اینک خودستایی لاجرم امری مباح بود بی آلایشی آن روز فخر مردمان وصف بی آلایش ، امّل گشته اما این زمان شرط لازم بود روزی قرب را شرط وفا مایه ی قربند اینک غدر و نیرنگ و جفا اصل انصاف آن زمان ها بود شرط هرعمل صد دریغ امروز گشته سود اصلی بی بدل داشت معنایی حقیقی عشق بازی آن زمان عشق ها گشته مجازی اینک اما بی گمان روزگاری از تعلق داشت نفرت جان ما صد دریغ امروز گشته علقه ها جانان ما داشت روزی کارهامان بوی ایمانهایمان اینک ایمانهایمان هم بو گرفته ، وایمان وایمان،این سرگرانی وین تکاهل تا به کی ؟ این تغافل وین تساهل وین تجاهل تا به کی ؟ تا به کی دیروز را بینیم در رویایمان ؟ تا به کی در گل بماند مثل پیلان پایمان ؟ ما مگر دریادلان بدر و خیبر نیستیم ؟ ما مگر لب تشنگان جام کوثر نیستیم ؟ طرحی از نو ریخت باید بهر تغییر فضا بی گمان دست خود ما هست تقدیر و قضا
با سلام 💥💥 جنگ مشت 🤛و سندان خاطره ای از 👇 عملیات والفجر مقدماتی پرواز بی پر 🕊🕊🕊 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باورنمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده ی سر، دیده ام خودبه کنج یک معبر، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه ی پرواز ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک بسیجی من ، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش عاشورا ، نام گردانم حضرت قاسم ، رسته ام بود آرپی جی زن ، جامه ی عشق داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش برزنگ ودست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه بهمن رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی والفجر ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ، * باز فکه و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم ومناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد دشمن شروع پاتک را ، حجم سنگین آتش دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل وماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا جنگ مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بوددست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیرپای خصم شقی ، معبر از خال ها گذر می کرد ، تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ، روی هر تپّه نیز یک سنگر ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه ی مسلسل خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * توپ . خمپاره . کاتیوشا ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله ی ما ، ازقضایک راکت به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت قمقمه اش * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به قمقمه نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی شقایق رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی کربلا بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : * السلام علیکِ یا زهرا * بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا شعر از جانباز سرافرا ز حاج حمید مصطفی زاده 🦋🦋
❤️❤️❤️ 🍀☘💦💧🥀🌱 رفاقت شهدایی رفیق شهدا که باشی 🌹🍀☘🥀 دستو میگرن میکشنت تا آسمان بشرطی که بر سر پیمان با رفیقانت از سر بگذری همچون رفیقان شهیدت ازسرت در ره جانان بگذری 🥀 🍁🍂💦💧
❤️❤️❤️ 🍀☘🌾🥀💦💧 رفاقت شهدایی رفیق شهدا که باشی دستو میگرن می برندت تا آسمان بشرطی که بر سر پیمان با رفیقان شهیدمان مانده باشیم همچو شهیدان رفیقت دل به جانان داده باشی 💦💦🍀☘🌾🌱
🌺🍀🌾🥀در مسلخ عشق🦋🦋 🌹وفا بر عهد و پیمان🌹 بیا ای دوست چون چمران بمیریم چو او با سینه ای سوزان بمیریم بیا از جان و سر گردیم فارغ به شوق وصلت جانان بمیریم چو او در مسلخ عشق الهی 🍀🌺🥀🍃🌱 به خون خویشتن غلطان بمیریم بیا در کارزار حق و باطل رها از دیو و دد ، انسان بمیریم بیا ققنوس قاف عشق باشیم و چون پرواته ها رقصان بمیریم بیا در هُرم خورشید حقیقت چو شمع محفل مستان بمیریم بیا تا در منای عشق دلبر چو او یحیی صفت ، خندان بمیریم بیا تا در کویر بی ریایی ، مثال قطره ای باران بمیریم به جنگ اهرمن ، هر سوی عالم ، بیا چون مهر و مه ، تابان بمیریم گهی در صور و صید ، گه شتیلا گهی در غزّه ، گه جولان بمیریم گهی در پاوه ، گاهی در مریوان گهی چون لاله در بستان بمیریم به شب ها مست مینای عبادت ، چو شیران روزها غرّان بمیریم بیا در بارش باران شبهه ، به راه عترت و قرآن بمیریم به اقیانوس طلمانیّ فتنه ، نه موج مرده ، بل ، طوفان بمیریم چو چمران با دو بال علم و ایمان ، بیا در قله ی عرفان بمیریم تعهّد را عجین کن با تخصص ، بیا مردانه در میدان بمیریم بیا در عرصه ی تبیین واقع چنان عمّار دست افشان بمیریم " حمید " آن روز اگر لنگید پایت ، کنون با سر بیا ، آسان بمیریم 👇👇👇
20.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت امام در خصوص شهید چمران فرموند: مثل چمران بمیرید درباره «شهید مصطفی چمران» نقل شده: 🔻چمران وقتی آمده بود جنوب لبنان عربی رو خوب صحبت نمی‌کرد، همین امر باعث شد سرکلاس چندتا کلمه را درست تلفظ نکنه، عرب‌های کلاس هم با علم به نادرست بودن تلفظ اون کلمات رو همونطور تلفظ می‌کردن که در همین خصوص امام موسی صدر گفتند: چمران در لبنان یک عربی جدید اختراع کرد، چرا؟ محبوبیت. 🔻چمران وقتی جنگ‌های نامنظم راه انداخت تو منطقه نگاه می‌کردن این تیم بچه‌هایی که همراهش بودن شبیه چمران لباس می‌پوشن، اون‌هایی که شش تیغ بودن ریش می‌ذاشتن و میخواستن هرچی بیشتر شبیه چمران بشن. 🔻این مدل زندگی آسون نیست و حضرت امام از همین جهت و در راستای تایید سبک زندگی شهید چمران فرمودند: مثل چمران بمیرید.👇👇
👆🌺🍀🌾🥀در مسلخ عشق🦋🦋 🌹وفا بر عهد و پیمان🌹 بیا ای دوست چون چمران بمیریم چو او با سینه ای سوزان بمیریم بیا از جان و سر گردیم فارغ به شوق وصلت جانان بمیریم چو او در مسلخ عشق الهی 🍀🌺🥀🍃🌱 به خون خویشتن غلطان بمیریم بیا در کارزار حق و باطل رها از دیو و دد ، انسان بمیریم بیا ققنوس قاف عشق باشیم و چون پرواته ها رقصان بمیریم بیا در هُرم خورشید حقیقت چو شمع محفل مستان بمیریم بیا تا در منای عشق دلبر چو او یحیی صفت ، خندان بمیریم بیا تا در کویر بی ریایی ، مثال قطره ای باران بمیریم به جنگ اهرمن ، هر سوی عالم ، بیا چون مهر و مه ، تابان بمیریم گهی در صور و صید ، گه شتیلا گهی در غزّه ، گه جولان بمیریم گهی در پاوه ، گاهی در مریوان گهی چون لاله در بستان بمیریم به شب ها مست مینای عبادت ، چو شیران روزها غرّان بمیریم بیا در بارش باران شبهه ، به راه عترت و قرآن بمیریم به اقیانوس طلمانیّ فتنه ، نه موج مرده ، بل ، طوفان بمیریم چو چمران با دو بال علم و ایمان ، بیا در قله ی عرفان بمیریم تعهّد را عجین کن با تخصص ، بیا مردانه در میدان بمیریم بیا در عرصه ی تبیین واقع چنان عمّار دست افشان بمیریم " حمید " آن روز اگر لنگید پایت ، کنون با سر بیا ، آسان بمیریم شعر از جانباز سر افراز حاج حمید مصطفی زاده
🍃🍃🍃🌱💦💦💧 با فاتحه ای بسوی 🍂🍁🍂 ساکنان شهر سکوت شادای اموت ودر گذشتگان و شادی روح پر فتوح شهدا 🌹🥀🌾🍃🌱 اللهم صل علی محمد وآل محمد ☘🍀🍃🌱💦💦💧