eitaa logo
🚀 کابوس 🚨SECRET🚨 ضدانقلاب 🚀
162 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
75 فایل
محرمانه*سری،فوری ، ایران وجهان
مشاهده در ایتا
دانلود
base.apk
2.96M
نرم افزار پیش بینی روز 😱 با این نرم افزار روز مرگتو پیش بینی کن جهت شوخی این برنامه ساخته شده و واقعیت ندارد.
نتایج یک تحقیق: مگس‌ها مگس‌های مرده را ببینند زودتر می‌میرند دانشمندان دریافته‌اند که اگر مگس‌های میوه هم‌نوعان بیجان دیگر خود را ببینند، عمرشان کوتاه‌تر می‌شود. محققان در دانشگاه میشیگان آمریکا می‌گویند مگس‌های میوه، که به مگس سرکه نیز معروف هستند، در صورت مشاهده لاشه دیگر مگس‌ها به وضعیتی معادل افسردگی در انسان‌ها مبتلا می‌شوند. امری که باعث تسریع در پیری و مرگ زودرس در این حشرات شده و حدود ۳۰ درصد از عمرشان کم می‌کند.
🪴 🔖داستان کوتاه جوانی، به خواستگاری دختری رفت و در اثنای دیدار شرعی، دختر از جوان سوال کرد: چقدر از قرآن کريم را حفظ کردی؟ جوان جواب داد: چندان زیاد حفظ نکردم؛ و لكن شوق و علاقه دارم که‌ يک بنده‌ی نیک و صالح باشم‌. بعدأ جوان از دختر پرسید: تو چقدر قرآن کريم را حفظ کردی؟ دختر گفت: ﺟﺰﺀ ﻋﻢ را حفظ کردم. از اینکه دختر فهمید، جوان واقعا صادق است؛ به ازدواج با آن موافقت کرد و بعد از عقد ازدواج، از جوان خواست که طبق وعده به حفظ قرآن کریم شروع کند. جوان گفت: اشکالی ندارد؛ به کمک هم، حفظ می کنیم. بناءً از سوره‌ی مريم حفظ را شروع کردند و به همین ترتیب، سوره های قرآن کريم را یکی پس از دیگری حفظ کردند؛ تا اینکه بعد از گذشت مدتی، تمام قرآن کریم را حفظ نموده، از امتحان استاد، موفق بدر آمدند و شهادت نامه‌ و سلسله‌ی اجازه در حفظ را، هردو حاصل کردند. اما جالب این است که در یکی از روزها زمانی که جوان به زیارت پدر خانم‌ اش رفت و به آن مژده داده گفت: الحمدلله دختر تان قرآن کریم را حفظ کرد. پدر از شنیدن سخنان شوهر دخترش متعجب شده، به اتاق خود داخل شد و شهادت نامه و تقدیر نامه های زیادی از دخترش در حفظ قرآن کريم را با خود آورده پيش روي دامادش گذاشت. داماد از دیدن آنها حیران و شگفت زده شد و دانست که خانم اش قبل از ازدواج اش حافظ قرآن کريم بوده؛ و لکن بخاطر تشويق شوهرش، به وی نگفته است تا با هم یکجا حفظ کنند. الله متعال به هر مرد مومن همسر خدا دوست و صالحه نصیب فرماید آرامش زندگی در تقوا است .👌 . اخلاقی و آموزنده و های
🌹ایشون حاجیه خانم گلزاری هستند مادر خانواده ای با 9 شهید... ما به ایشون میگیم ☝️🙏 🚨به‌ 👇 @secret110 @secret110
🔺یکی از این بلاگرای اینستاگرام که کلیپ تولید میکرد، تو کلیپاش گهگاه مست بود و راحت مشروب می‌خورد! دیروز در حالیکه داشت تتو میکرد بدنشو و زیاد مشروب خورده بود بعلاوه قرص... سنکوپ میکنه و میمیره 🔹تو کلیپ پنج روز قبلش که آخرش مشروب خورد، یکی کامنت گذاشته بود تامیتونی لذتش رو ببر و فقط مست کن. چند روز بعد بدلیل مستی طرف سکته قلبی کرد و مرد 🚨به‌ 👇 @secret110 @secret110
❌بازگشت‌ به‌ کار مدیرِ فسادستیز با پیگیری بازرس ویژه رئیس‌جمهور 🔶رئیس سابق اداره منابع طبیعی بابل که به‌خاطر جلوگیری از زمین‌خواری برخی اشخاص متنفذ در این منطقه با فشارها و مداخلات غیرقانونی برکنار شده بود، با پیگیری نماینده ویژه رئیس جمهور در امر مبارزه با فساد به مسئولیت قبلی خود بازگشت.💯❌💯👍👌🤲🏻 🔷این مدیر ضد فساد در انجام وظایف قانونی خود مانع زمین‌خواری و دست‌اندازی برخی اشخاص به اراضی ملی شده بود.👌🙏🤲🏻😝🤩 🔶درویشیان در نامه‌ای به رئیس سازمان منابع طبیعی کشور خواست ضمن حمایت قاطع و قانونی از او در انجام وظیفه، هرگونه مداخله احتمالی از سوی افراد را جهت پیگیری و اقدام لازم با فوریت به بازرسی ویژه ریاست جمهوری گزارش کند
❌بازداشت ۸نفر از مدیران شهرداری و شورای‌شهر مریوان 🔶صدور حکم جلب برای ۱۰ نفر دیگر رئیس‌کل دادگستری استان کردستان در گفت‌وگو با تسنیم: 🔹در رابطه با پرونده مربوط به تخلفات شهرداری مریوان، تاکنون ۸ نفر شامل سرپرست فعلی شهرداری مریوان و برادرش، ۳ عضو شورای شهر، برادر یکی از اعضای شورای شهر و ۲ نفر به عنوان واسطه در این تخلفات بازداشت و روانه زندان شده‌اند. 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 🔹برای ۱۰ نفر از مرتبطان با این پرونده نیز حکم جلب صادر و دستور بازداشت این افراد صادر شده است. 👌🙏🤲🏻👍🇮🇷🚨🇮🇷🚨 🔹اتهام این افراد اختلاس، دریافت و پرداخت رشوه، جعل، استفاده از سند مجعول، پولشویی و تحصیل مال از طریق نامشروع است.👍👌
❌تا میای مشروحِ اخبار مربوط به یه سفرِ رئیسی رو بخونی، خبر می‌رسه که رئیس‌جمهور فلان‌جا رو به مقصدِ بَهمان‌جا ترک کرد! 🔹ما عادت نداریم، هشت سال عادت کرده بودیم دولتِ زخم‌بستری داشته باشیم تا جنابِ امریکا اجازه‌یِ حرکت صادر کنه.🇮🇷🚨🇮🇷
🚨⚡️صاحبان این دو کوخ بشهادت رسیدند تا صاحب آن کاخ ویزای آمریکا بگیرد😡🤑☠🤮
•✨❄️• 🔘 داستان کوتاه روزی "جوانی" نزد پدرش رفت و گفت: دختری را دیده ام و "شیفته زیبایی" و جادوی چشمانش شدم، می‌خواهم با او ازدواج کنم. پدر با خوشحالی گفت: این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟ پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند، اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت: ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی "خوشبختش" کنی، او باید به مردی مثل من تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد: امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر "ازدواج" میکند من هستم نه شما! پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به "قاضی" کشید، ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با که ازدواج کند. قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است! پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند. "وزیر" با دیدن دختر گفت: او باید با وزیری مثل من ازدواج کند و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت: این دختر فقط با من ازدواج میکند! بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت: راه حل مسئله نزد من است، من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید، اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد! بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پسر، پدر، قاضی، وزیر و امیر به دنبال او... ناگهان هر پنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند. دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟!! من "دنیا" هستم!! "من کسی هستم که اغلب مردم به دنبالم می‌دوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من ازخانواده، دین، ایمان و معرفتشان می‌گذرند و حرص و طمع آنها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمی‌رسند..." . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... اخلاقی و آموزنده و های