eitaa logo
🚀 کابوس 🚨SECRET🚨 ضدانقلاب 🚀
159 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
75 فایل
محرمانه*سری،فوری ، ایران وجهان
مشاهده در ایتا
دانلود
مدیریت اینترنشنال خاتمی 😂 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاسم سلیمانی 😍 🇮🇷Ⓜ️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷Ⓜ️🇮🇷 چه دردی داره نبودنت 😔 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷@M110220🇮🇷
♦️الان این خودش اعتراف کرده که مفسده؟ خودشونم قبول دارن فاسدن ولی همون قشری که بالا گفتم نه خودین نه نخودی.. نه برانداز.. میگن اینا روشن فکرن 😂 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
1_2121516934.mp3
12.14M
🎵 این نامه رو لیلا فقط بخونه 🎤🎤 مازیار 👈تقدیم به 🦋🌸🦋🇮🇷Ⓜ️🇮🇷
بین اخبار کشف حجاب سلبریتی‌های ایرانی بشنوید از دیلن تیری سلبریتی فرانسوی که به اسلام روآورد و مسلمان شد 🇮🇷Ⓜ️🇮🇷🚨🇮🇷Ⓜ️🇮🇷 چند سال پیش جمعیت مسلمان جهان 1ونیم میلیارد بود ولی تو این سالها با فعالیت های مسلمانان جهان به بیش از 3 میلیارد رسیده 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷@M110220🇮🇷
🎥 این دو ویدئو رو با هم مقایسه کنید... ⭕️ سواد رسانه رو جدی بگیریم... اخبار داغ سلبریتی ها . ما هم یه همسایه داریم پیر و ناتوانه ثروتمند هم هست اونم حاضر در قبال نگه داری ازش خونه شو در اختیار فرد مورد نظر بزاره 😂البته پولی هم نمیخواد یه پولی هم پرداخت میکنه😜👍
🔰پزشکان متخلف را لو بدهید 🔹رئیس سازمان امور مالیاتی گفت: اگر پزشکی از شما خواست تا پول ویزیت را کارت به کارت کنید یا حتما نقدی حساب کنید، اطلاعات را از طریق سامانه سوت‌زنی به ما بدهید. 🔸از طریق آدرس های زیر: https://www.intamedia.ir/tax-fraud http://sootzan.com 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
مادر دانايي كه كودك كودنش را تبديل به يك نابغه كرد ادیسون به خانه بازگشت یاد داشتی به مادرش داد. گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید. سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه *خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند. نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا اورا به مدرسه راه نمی دهیم. ادیسون ساعتها گریست: ودر خاطراتش نوشت. توماس آلوا ادیسون،کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 ﻗﻮﻡ ﯾﻬﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺭا ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺫﯾﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ... ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ از ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ شکاﯾﺖ ﮐﻨﺪ... ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ‏(ﻉ‏) ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﻪ ﻗﻮﻡ ﯾﻬﻮﺩ ﺑﮕﻮ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ اصلاح ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ... ﻭ ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻨﺼﻮﺭﺕ ﺑﻼیی ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ، ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﻧﺴﻞ ﺑﻌﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭه‌اﺵ ﺳﺨﻦ ﮔﻮﯾﻨﺪ... ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﻋﻠﻤﺎﯼ ﻗﻮﻡ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ به فکر چاره‌ای ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ... ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎنه‌هاﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ سوراﺥ ﮐﺮﺩند، ﺗﺎﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻼیی ﻧﺎﺯﻝ ﺷﻮﺩ، ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ خیلی ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺠﻢ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﻮﺩ... ﻫﻤﻪ به حالت ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺵ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﺴﺘﻌﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ با ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ، ﻫﯿﭻ ﺑﻼﯼ ﻧﺎﺯﻝ نشد...! ﻧﺰﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻓﺘﻨﺪ و به حاﻟﺖ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺑﻪ او ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﯾﺪﯼ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻭ ﻧﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ نمیﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ؟!!! ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﺮﺩ... ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ‏) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻮﺳﯽ چه کسی ﺍﺭﺣﻢﺍﻟﺮﺍﺣﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﯼ ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ. ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺁﯾﺎ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻧﺰﻭﻝ ﺑﻼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻤﮏ ﻭ ﺭﺣﻢ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ که ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺣﻢ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎﺭﺣﻢ ﻧﮑﻨﻢ، ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺭﺣﻢﺍﻟﺮﺍﺣﻤﯿﻦ ﺷﻮﻧﺪ..؟؟ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺣﻢ ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺣﻢ ﮐﻨﺪ. 📚حکایتها و داستانهای اموزنده @tafakornab @shamimrezvan
🌼🍃🌼🍃🌼🍃 📚تمام داشته های من ✅ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. 😔ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. 😌ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ✅ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. ⚠️وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را کوتاه کرده و فروخته اﺳﺖ و با پولش ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ...🍃 🔴 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
روزی شاه عباس کبیر گفت: خدا را شکر! همه در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط هستند که سرشان مانده. شاه بلافاصله دستور داد تا ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد و کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد. تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد. تنبل ها از سرتاسر را در آن جای گرفتند و زندگیشان از تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد ؛ شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا بگیرند. شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند. شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!😂😂😂 داستان ها و مطالب آموزنده جذاب را در 💞 💞 دنبال کنید @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان