نون و قلم نبي است و مايسطرون حسين
طاق فلك علي است به عالم ستون حسين
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسين
هستي تمام ظاهر و مافي البطون حسين
با يك قيامت است هم الغالبون حسين
«در اين قيام نقطه پرگار زينب است»
اگه بیرون اومدن از زیر پتو و رفتن سر جلسهی امتحان در این هوای گرفتهی تاریکِ برفی حروم نیست، پس چی حرومه؟
اگر مداح، سخنران یا شاعری، در سوگ یکی از بزرگان انجمن حجتیه مطلبی نوشت یعنی قرابتی قلبی و فکری با ایشون داره.
کاش دعوتکنندگان مراسمات بیت رهبری، اقلا حجتیهپرستها رو صف اول و دوم دیدار نشونن و جلسههای خصوصی براشون جور نکنن.
امروز آخرین امتحان ارشد رو دادم.
به نظر میرسه پایاننامه از رگ گردن بهم نزدیکتره.
چه سان جواب دل بینوای خویش دهیم؟
که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
#اسیر_شهرستانی
میدهی ترجیح دیدار رقیبان را به من
بوسه دادی دیگران را زهر هجران را به من
#سید_علی_حسنی
تاوان ارضای شهوت دیده شدن دلقکی مثل سجاد محمدی، هتک حرمت آلالله در این چند مدت بود.
حالا کمیتهی صیانت از مادحین و سازمان تبلیغات کلاهشان را بالاتر بیندازند که یک جوجهمداح، با تنظیم دیسکویی نوحهی «چهیلی بهبه» کاری با هیات کرد که موساد و امآیسیکس نکردند.
خستگیِ سی و چند ساعت راه روی فرش خنک صحن پشتی حرم ولو شد. چشمهایم جوری روی هم رفت که انگار خواب تنها نعمتی است که خدا به آدمیزاد عطا کرده است.
چندساعت بعد با نوازش پر خادم بیدار شدم. آفتاب بالا آمده بود و برقش از روی شمشهای دوتا گنبد طلایی چشمم را روشن میکرد.
خادم گفت: ایرانی؟ چشمم را مالیدم و با خوابآلودگی گفتم: بله!
گفت: گوشی موجود؟ دوزاریام افتاد! با سرعت دور و برم را گشتم، نبود. گفتم: موجود بود، الان لاموجود. دست کرد توی جیبش، گوشیام را در آورد و با زبان اشاره بهم فهماند که با اثر انگشت قفلش را باز کنم، باز کردم و گوشی را تحویل گرفتم.
خادم گفت: حاجی، علیبابا کثیر، مراقب باش، بامان موسیبن جعفر.
راست میگفت. دزد زیاد است و تنها راه در امان بودن، پناه بردن به این خانواده است.