eitaa logo
صـــــدای بــــاران....☔
1.7هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
15 فایل
آرامش تجربه حضور خدا در زندگیست... https://eitaa.com/sedaybaran مشاوره یاران باران https://eitaa.com/joinchat/742129681Cede478ce4d خیرین مهربان❤ https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
مشاهده در ایتا
دانلود
صـــــدای بــــاران....☔
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_بیست_دوم 💠 مدافعـان حـــــــرم 💯 دیگر یقین داشتم که ماجرای شه
⤴️⤴️⤴️ ﷽ ⚰ خیلی آرام گفتم: آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. او در همین سالها طوری از دنیا میرود که هیچ کاری نمی توانند برایش انجام دهند! حتی مرگش هم نشان خواهد داد که از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته... 〽️ چند روز بعد آماده عملیات شدیم. نیمه های شب جیره جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم. 💣 من آر پی جی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید می شوند قرار گرفتم. گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید می شویم. هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. او مسئولیت داشت و کارها را پیگیری می کرد. سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم میریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست او به گونه ای می خواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند. 😓 بعد کمی برایم از سختی کار توضیح داد. من هم به او گفتم: چند نفر از این بچه ها فردا شهید می شوند. از جمله دوستانی که باهم بودیم. من هم می خواهم با آنها باشم بلکه بخاطر آنها ماهم توفیق داشته باشیم. دوباره تأکید کردم: تمام کسانی که آن شب باهم بودیم شهید می شوند. ان شاءالله آن طرف با هم خواهیم بود. دستور حرکت صادر شد. 🙄 جواد محمدی را میدیدم که از دور حواسش به من هست. نمیدانستم چه در فکرش میگذرد. نیروها حرکت کردند. من از ساعتها قبل آماده بودم. سر ستون ایستاده بودن و با آمادگی کامل می خواستم اولین نفر باشم که پرواز می کند. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که 🏍 جواد محمدی با متور جلو آمد و مرا صدا کرد. خیلی جدی گفت: سوار شو که باید از یک طرف دیگه خط شکن محور باشی. جواد فرمانده بود و باید حرفش را قبول میکردم. من هم خوشحال سوار موتور جواد شدم. ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت: پیاده شو زود باش. بعد جواد داد زد: سید یحیی بیا. 👨 سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اینجا کجاست؟ خط کجاست؟ نیروها کجایند؟ جواد هم گفت: این آر پی جی را بگیر و برو بالای تپه. اونجا بچه ها تو رو توجیه میکنن. 🤔 تعجب کردم! از چند نفری که در سنگر حضور داشتند پرسیدم: باید چکار کنیم؟ خط دشمن کجاست؟ یکی از آنها گفت: بگیر بشین. اینجا خط پدافندی است. باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم. تازه فهمیدم که جواد محمدی چکار کرد. روز بعد که عملیات تمام شد وقتی جواد محمدی را دیدم گفتم خدا بگم چکارت بکنه برا چی من رو بردی پشت خط؟! او هم لبخندی زد و گفت: تو فعلا نباید شهید بشی. باید برای مردم بگویی که آنطرف چه خبر است. برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی. 😪 اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادی و سید یحیی براتی که در ستون قرار گرفتند اولین شهدا بودند بعد مرتضی زارع بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و ... در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما که با هم بودیم همگی پر کشیدند و رفتند. درست همانطور که قبلا دیده بودم. 😭 جواد محمدی هم سال بعد به آنها ملحق شد. بچه های اصفهان را به ایران منتقل کردند. من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم. با حیرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار میداد. 💠 مدافعان وطن مدتی از ماجرای بیمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم حال و روز من خیلی خراب بود. 😔 من تا نزدیکی شهادت رفتم اما خودم می دانستم که چرا شهادت را از دست دادم! به من گفته بودند که هر نگاه حرام حداقل شش ماه شهادت آنان را که عاشق شهادت هستند را عقب می اندازد. ✈️ روزی که عازم سوریه بودیم پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسهایی بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به نگاه آنها افتاد. ❌ بلند شدم و جای خود را تغییر دادم. هر چه می خواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمی شد. اما دیگر دوستان من، در جایی قرار گرفتند که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد. این دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نمی دانم، شاید فکر کرده بودند من هم مسافر آنتالیا هستم. 😈 هرچه بود، گویی قرار بود ایمان و اعتقاد من آزمایش شود. گویی شیطان و یارانش آمده بود تا به من ثابت کند هنوز آماده نیستی. با اینکه در مقابل عشوه های آنان هیچ حرف و هیچ عکس العملی انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم. ♢ ادامه دارد... 📚 ☔️ @sedaybaran
علامه‌جعفری🌱 >اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی می‌ورزد...< توجهتان به هرچه باشد قیمتتان همان است:)♡ ☔️@sedaybaran
93853437(1).mp3
4.3M
ذنوبنا بین یدیک..... الهی...😭 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅ اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد... ☔️@sedaybaran
AUD-20200411-WA0017.mp3
5.93M
قرائت دعای عهد💕 🍃 روز چهلم✨ 🗓شروع چله: ۹۹/۸/۹ ☔️@sedaybaran
صـــــدای بــــاران....☔
#نکات_دعای_عهد 39 در آروزی ظهور💕 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا
40 مشتاق دیدار💕 آنگاه «سه بار» بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی؛ :الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ. تعجیل فرما ، تعجیل فرمودنی در ظهور، ای آقای من! ای صاحب اختیار این زمان ما! 🔹نکته در زدن دست بر ران راست، احتمالا اشاره به تاسف و حسرت بر غیبت امام است، همانطور که وقتی کسی مصیبت می بیند از شدت تاسف و حسرت و غم بر زانوی خود می زند. 🔸 و‌اینکه بر ران راست بزند به خاطر ارجحیت راست بر چپ هست، و شاید اشاره به این باشد که آدمی باید از اصحاب یمین باشد تا در دعا صادق باشد. . 🔹و نکته تکرار سه دفعه ، تاکید در تاسف و حسرت و خواهش در تعجیل فرمودن در ظهور هست و عدد سه ، اولین عددی هست که کثرت را نشان میدهد و یکی از راههای استجابت دعا تاکید و تکرار درخواست هست. 🌀و در آخر دعا هم توجه به خود امام عصر برمیگردد، با وجودی که همه دعا، خطاب به خداوند است. زیرا که این توجه ، اشاره به اختصاص دعا است به امام زمان و مقصود این هست که: «ای امام زمان! همه این دعاها در درگاه خداوند، به جهت اخلاص و محبت و شوق دیدار شما بود. پس در ظهور تعجیل فرما! » 📩و اذن در ظهور اگر چه مختص به خداوند است و در دست امام نیست، زیرا که امام مامور به امر خداوند است، و لکن مقصود در اینجا چیزی نیست به جز اظهار اشتیاق ملاقات امام در ظهور!. ✅ و البته زمان ظهور را، احدی جز خداوند نمی داند‌ و خود امام و دیگران فقط از نشانه های ظهور نزدیک شدن زمان ظهور را می فهمند.. اللهم عجل لولیک الفرج💐 ☔️@sedaybaran
ســــ🤚ــلام صبح پاییزی تون بخیر🍂 ✅ به لطف خدا چله دعای عهد به پایان رسید. ان شالله که از همگی قبول باشه🌹 از همه عزیزان التماس دعا داریم🤲
فرمود💌 يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ! إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ای انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان می کشی، پس پاداش آن، راخواهی دید♡ انشقاق|۶ 💕 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ ای صاحب صبح و شب بيا دربدریم وز اشک شبانگاه تو ما بي خبريم در عصرتو ما دچار حیرت گشتیم زین‌ رو ما به خواب خوش غوطه وریم ♡ ☔️ @sedaybaran
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها...✋ یکی از کاربران کانال صدای باران...☔️ جای ما خالی...💕
صـــــدای بــــاران....☔
🌱امام خمینی میفرمود: دولت باید شرکت بدهند مردم را در همه امور. دانشگاهها باید مردم درش دخالت داشت
خدا رو شکر می کنم که با تنها مسیر آشنا شدم وخدا این لطف رو من داد که بتونم از کانال شما استفاده کنم بعد اینکه در مورد تجربه ام از سبک زندگی اون قسمت که همیشه باید آماده امتحان های الهی باشیم و هر لحظه در امتحان هستیم خیلی برای من موثر بود طوری که من دیگه فقط اتفاق های بد و خوب رو امتحان نمیدونم بلکه خودمو توی صحنه امتحان میبینم هر لحظه هر جا و هر کسی که هستم و این خیلی برام دلنشین تر شده و مورد دیگه ای که از سبک زندگی خیلی توی زندگی من موثربود این بود که من دست از کار کشیده بودم و ولی این قسمت از تدریس ای که استاد فرمودند باید ما کارآفرین باشیم و به درآمد خود قانع نباشیم و ارزش افزوده داشته باشیم باز منو به هیجان در آورد برای کارکردن و استفاده از توانایی ها که دارم و در کنار اون از درامدم بتونم به دیگران کمک کنم ممنون از گروه خوبتون خیلی عالی هست مطالب و خیلی عالی و سلولی تدریس میکنین و قابل فهم تشکر ☔️ @sedaybaran
صـــــدای بــــاران....☔
#سبک_زندگی 48 ✨یک آیه بخونم برای جهاد اقتصادی یا ایها الذین آمنوا مکرر هست در قرآن کریم همینجوری
سلام چون مشغله دارم نرسیدم تموم درسا رو مرور کنم و بخونم فقط پنج درس آخر و پنج درس اول خوندم خیلیییییی کمکم کردن نکات 👌🌺 واقعا یه تلنگری بود برام تا پی به اشتباه گذشتم ببرم که بازم فقط به دنبال جمع کردن اطلاعات و کلاسای مختلف نباشم هر اطلاعاتی که از قبل یاد گرفتم اول اونها رو در زندگیم پیاده کنم✅ و به مرحله برسونم 😉 البته بعضی هاشو عملی کردما😍 مثلا الان مدتیه کل کارای خونه رو دوش من افتاده 😁 اوایل کمی غرمیزدم که از کارای زیاد خونه که نمیتونم به درسام و مطالعه ام و حتی کلاسای مجازی ام برسم اما الان پامیشم دکور خونه اونجور که قبلا دوس داشتم تمیز میکنم و میچنم و آشپزی که میکنم به نیت غذای نذری درست میکنم 🍲 واااااای عاشق بوی پیاز داغ شدم😍😍😅😉 ولادت ائمه میرم کیک درست میکنم 🍰 😋 و ... کارایی که قبلا اگه مامان یا خواهر نبود فقط من انجام میدادم اما الان تو این مدت که انجام دادم یه عادت خوب شده برام چ باشن یا نباشن خونه؛ من انجام میدم. ✅✨ و دیگ اینکه مدتیه هم هست میرم سرکار؛ نکته ای برا من داشت این بود که از ساعت کاریم نزنم و کم کاری نکنم تو کارم 👌 کلا بخوام تاثیر مباحث سبک زندگی بگم میشه یک جمله: چون الان من هم به کارم میرسم هم درسام و هم کارای خونه 😉 البته گاهی اوقات برنامه ام بهم میریزه و اتفاقات تصادفی پیش میاد اما خب باز دوباره شروع میکنم 😉😁 💪 ☔️ @sedaybaran
صـــــدای بــــاران....☔
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_بیست_سوم ⚰ خیلی آرام گفتم: آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. او
⤴️⤴️⤴️ ﷽ (۲۴) 😇 در میان دوستانی که با هم در سوریه بودیم، چند نفر دیگر را میشناختم که آنها را جزو شهدا دیده بودم. می دانستم آنها نیز شهید خواهند شد. یکی از آنها علی خادم بود. علی پسر ساده و دوست داشتنی سپاه بود و با اخلاص. 🛫 توی فرودگاه در جایی نشست که هیچ کسی در مقابلش نباشد.تا یک وقت آلوده به نگاه حرام نشود. ✨ در جریان شهادت رفقای ما، علی هم مجروح شد اما همراه با ما به ایران برگشت. من با خودم فکر میکردم که علی به زودی شهید خواهد شد اما چگونه و کجا؟! 🤝 یکی دیگر از رفقای ما که او را در جمع شهدا دیده بودم اسماعیل کرمی بود. 🇮🇷| او در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بهشت می شدند مشاهده کردم. 💞 من و اسماعیل خیلی با هم دوست بودیم. یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد. یکساعتی با هم صحبت کردیم. اسماعیل خداحافظی کرد و گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شود. رفقای ما عازم سیستان شدند. مسائل امنیتی در آن منطقه به گونه ای است که دوستان پاسدار برای مأموریت به آنجا اعزام می شدند. 🌞 فردای آنروز سراغ علی خادم را گرفتم. گفتند رفته سیستان. یکباره با خودم گفتم: نکنه باب شهادت از سیستان برای رفقای ما باز شود!؟ سریع با فرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم. اما مجوز حضور ما در سیستان صادر نشد. مدتی گذشت با رفقا در ارتباط بودم اما نتوانستم آنها را همراهی کنم. در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد. 😨 خبر خیلی کوتاه بود. اما شوک بزرگی به من و تمام رفقا وارد کرد. 💣 یک انتحاری وهابی خودش را به اتوبوس سپاه میزند و ده ها رزمنده را که مأموریتشان به پایان رسیده بود به شهادت می رساند. 📜 سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد لیست شهدا ارسال شد. علی خادم و اسماعیل کرمی هر دو در میان شهدا بودند. البته بعد از شهادت دوستانم، راهی مرزهای شرقی شدم. مدتی را در پاسگاه های مرزی حضور داشتم. اما خبری از شهادت نشد! ↯ یک روز دو پاسدار را دیدم که به مقر ما آمدند. با دیدن آنها حالم تغییر کرد! من هر دوی آنها را دیده بودم که بدون حساب و در زمره شهدا و با سرهای بریده راهی بهشت بودند. برای اینکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوی شما محمد است، درسته؟ آنها تأیید کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم اما بحث را عوض کردم و چیزی نگفتم. 👨‍💻 در روزهای پس از حضور در سوریه در اداره مشغول بکار شدم. با حسرتی که غیر قابل باور است. یک روز در نمازخانه اداره دو جوان را دیدم که در کنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام کردم. خیلی چهره آنها برایم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نمیدانم شما را کجا دیدم. ولی خیلی برای من آشنا هستید. میتونم فامیلی شما رو بپرسم؟ ☺️ نفر اول خودش را معرفی کرد. تا نام ایشان را شنیدم، رنگ از چهره ام پرید! یاد خاطرات اتاق عمل و ... افتادم. بلافاصله به دوست کناری او گفتم: نام شما هم باید حسین آقا باشه، درسته؟ 👌 او هم تأیید کرد و منتظر شد تا من بگویم که از کجا آنها را می شناسم. اما من که حالم منقلب شده بود، خداحافظی کردم و از کنار آنها بلند شدم. ⚜ خوب به یاد داشتم که این دو جوان پاسدار را با هم دیدم که وارد برزخ شدند و بدون حسابرسی اعمال، راهی بهشت شدند. هر دو با هم شهید شده بودند در حالی که در زمان شهادت مسئولیت و فرماندهی داشتند. 🤔 باز به ذهن خود مراجعه کردم. چند نفر دیگر از نیروها برای من آشنا بودند. پنج نفر دیگر از بچه های اداره را مشاهده کردم که الان از هم جدا و در واحدهای مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم دیده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت می رسند. چند نفری را در خارج اداره و ... 😭 دیدن هر روزه این دوستان بر حسرت من می افزاید، خدایا نکند مرگ ما شهادت نباشد. به قول برادر علیرضا قزوه: 🌷وقتی که غزل نیست شفای دل خسته دیگر چه نشینیم به پشت در بسته؟ 🌷رفتند چه دلگیر و گذشتند چه جانسوز آن سینه زنان حرمش دسته به دسته 🌷می گویم و می دانم از این کوچه تاریک راهی است به سر منزل دلهای شکسته 🌷در روز جزا جرأت برخواستنش نیست پایی که به آن زخم عبوری ننشسته 🌷قسمت نشود روی مزارم بگذارند سنگی که گل لاله به آن نقش نبسته والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 📚 ☔️ @sedaybaran
خودت را ڪه خالص ڪنی برای خدا،✨ خدا تو را برای خودش سوا می‌ڪند! آن‌ وقت است ڪه دردانهٔ خــدا می‌شوی🌸 آن‌قـدر ڪه... را هم، فقط برای خـودش می‌خواهد...♡ 🌷 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅ اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد... ☔️@sedaybaran
نماز باران.mp3
5.57M
💌 انتظار .... معامله است ! تو هر چه داری میفروشی ؛ خدا هرچه دارد؛ به پایت میریزد! 💎بقیه‌الله ... تمام دارایی حیّ خداست! منتظر، میداند خواندنی نیست! عمل کردنی است💫 .... استاد شجاعی 🎤 ☔️@sedaybaran
فرمود💌 [بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ....] آنچه خدا برای شما باقی گذارد برای شما بهتر است اگر واقعا به خدا ایمان دارید...* هود| ۸۶ 💕 ☔️@sedaybaran
صـــــدای بــــاران....☔
فرمود💌 [بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ....] آنچه خدا برای شما باقی گذا
💠« بَقِيَّتُ اللَّهِ» هر وجود مباركيست كه به اراده‎ي خداوند براي بشريّت باقي مي‎ماند، 🔆به امام عصر (عج) نيز «بَقِيَّتُ اللَّهِ» مي‎گويند چون آن وجود شريف به خواست خداوند براي هدايت مردم ذخيره و باقي نگهداشته شده است. در فرمايشات معصومين عليهم السّلام مي‎خوانيم كه يكي از نام‎ها و اسامي مبارك آن حضرت « بَقِيَّتُ اللَّهِ» است‌. ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ صبحت بخیر آقا جانم 🍃 هر روز که می گذرد؛ دریای وسیع تر میشود، و دلتنگی ها عمیق تر و زورق های که بی صدا می شکند این است حالِ دل، در بحر تو، ساحلِ آرامش؛ کجایی ؟! ┄┄┄••❅💖❅••┄┄┄ ☔️ @sedaybaran ┄┄┄••❅💖❅••┄┄┄
19.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام امام رضا جان✋ ای امام رئوف مهمون نمیخوای؟ دلمون برای حرمت خیلی تنگ شده آقاجان...😭 ☔️ @sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام بر کسـانی که قـلب انسان‌ها را امـانات الهـی می‌دانند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نماهنگ دل‌تنگ دیدار...💔 حضرت عشق : یکی از دل‌خوشی‌های بنده، همیشه در طول این سالهای متمادی، دیدارهای با مردم بوده؛ یکی از دلبستگی‌های اینجانب و حوادث پُرجاذبه برای من، دیدار با مردم بوده که یک چیزی بشنوم، یک چیزی بگویم و با طبقات مختلف مردم دیدار کنیم. این دشمن حقیر و خطیر یعنی ویروس -که هم خیلی حقیر و صغیر است، هم خیلی خطرناک و خطیر است- مانع شده است.... ۱۳۹۹/۰۵/۱۰ ☔️ @sedaybaran