6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تبسم امام خمینی هنگام توصیف مولای عالم امیرالمؤمنین علی (ع)
@BisimchiMedia
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴غوغای کوچک زاده در صحن علی مجلس در واکنش به اظهارات ظریف و مسئولان دولت درباره مذاکره با امریکا: صراحتا میگه میخوایم بریم با آمریکا بشینیم! کی باید بزنه توی دهن این؟!
🔹نطق جنجالی کوچک زاده و فریادهای مرگ بر آمریکا در مجلس در واکنش به زمزمه مذاکره با آمریکا: اینا میخوان نوکری آمریکا را تصویب کنند؛ آقای عبدالعلیزاده اگر این حرفها را جلوی مردم تبریز میزد مردم تبریز دهنش رو خورد میکردند!
🔹اینا میخوان مملکت رو هول بدن تو بغل آمریکا؛ من بعنوان یک مالیات دهنده حاضر نیستیم مالیات من قبل از اینکه خرج غزه بشه بره برای لسآنجلسی ها خرج بشود.
✅#اخبار_جبهه_مقاومت👇👇
┄┅═✧☫✧═┅┄
🆔️ @akhbarmoghavmat
هدایت شده از السلام علیک یابن سدرة المنتهی
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن این کلیپ جوری جیگرتون حال میاد که شیرینیش ساعتها زیر زبونتون میمونه
🇮🇷#
هدایت شده از عبدااله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
24.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️آیا سناریوی #تجزیهسودان برای #ایران🇮🇷 در حال تکرار است؟؟
🎥این فیلم کوتاه را حتما ببینید:
👌عناصر و مراحل انقلاب سودان:
1⃣زنانه و #فمینیستی
2️⃣نقش پررنگ #دانشجویان
3⃣نقش رسانه و #فضایمجازی
4️⃣ نفوذ #آمریکا و اسرائیل
5️⃣ لغو #قانونحجاب
6⃣ آزادی #مشروباتالکلی
7⃣آزادی #همجنسگرایی
8⃣رابطه با #اسرائیل
9⃣#پشیمانی دیرهنگام زنانسودان
🔚#تجزیه کشور مسلمان #سودان
👌برای آگاهی دیگران منتشر کنید.
#انجمناسلامیپزشکان
#رسانهجهادتبیین
┄┄┅✧❁🇮🇷❁✧┅┄┄
🚨لطفا در کانال ما عضو شوید:👇
http://eitaa.com/anjoman_pezeshkan
صلوات خاصه
(( امام امیرالمومنین علی علیه السلام ))
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ [وَ وَصِيِّهِ] وَ وَزِيرِهِ وَ مُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِكْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى شَرِيعَتِهِ وَ خَلِيفَتِهِ فِي أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْكُرَبِ [الْكَرْبِ] عَنْ وَجْهِهِ قَاصِمِ الْكَفَرَةِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَةِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِيِّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصْرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ صَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ .
💖💫یا امیر المومنین(ع)
💖💫یا علی با نام تو دل عشق بازی میڪند
🌼💫شیعہ با حبّ تو مولا سرفرازی میڪند
💖💫گر که با "ناد علی" بعد ازخدا جویے مدد
🌼💫گفتن ذڪر عـلی صد چاره سازے میڪند
💖💫میلاد فرخنده میلاد
💫باسعادت حضرت امیر المؤمنین
علی علیه السلام راخدمت شما تبریک وتهنیت عرض مینمایم 💐
شادی روح پرفتوح تمام پدرانی که در زیر خاک آرمیدند صلواتی عنایت بفرمایید🤲
(ان شاالله تمام پدران آسمانی امشب با امیرالمومنین علی علیه السلام )
محشور بشوند ،به برکت صلوات بر محمد وآل محمد
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹
🌸🌸🌸🌸ما را در ایتا همراهی بفرمایید
لینک گروه اهالی توحید
https://eitaa.com/joinchat/1788805390C0e12306ff0
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از گاندو
.
رمان امنیتی #ضاحیه / قسمت ۱۴
علیهان چند ثانیه به صفحه سفید میز نگاه میکند و به آرامی میگوید:
-اطلاعاتی که تو هارد هست، کاملا درسته!
به صندلیام تکیه میدهم و دستهایم را به زیر بغلم بند میکنم:
-چطوری تونستی اون راه فرار رو انتخاب کنی؟
علیهان که از پراکندگی سوالاتم گیج و ناتوان از سناریو سازی و دروغ پردازیهای هدفمند شده میگوید:
-با یه مامور امنیتی پاکستانی حرف زدم.
چانه ام را میخارانم:
-همین رو کامل توضیح بده. با همهی جزئیات و مشخصات!
علیهان شروع به صحبت میکند:
-کار من دلالی اطلاعات هست و طبیعیه که تو دستم پر باشه از نیروهای امنیتی کشورهای مختلف! میدونستم کار کردن با موساد آخر و عاقبت نداره؛ اما طمع پول خوبی که بهم دادند رو کردم و پا پیش گذاشتم. اونا هم باکو رو پیشنهاد کردند و از اونجایی که میتونستم حدس بزنم محل اسکانم کجا میتونه باشه، با یکی از نیروهای امنیتی پاکستان صحبت کردم و مسیرهای هر چهار محلی که فکر میکردم برای اسکان انتخاب کنند رو بررسی کردیم. توی هر کدوم از مسیرها هم یه دست لباس و وسایل گریم کار گذاشتیم که یکیش شد همینی که میبینید.
ابرویی بالا میاندازم و میپرسم:
-اسم مأموری که باهاش کار میکردی چی بود؟
شانهای بالا میاندازد:
-هر کدوم از این قوماش چهار پنج تا اسم دارن؛ اما به من گفته بود اسمش عبدالمجیده... عبدالمجید سروش.
لبخند میزنم و طوری که خیالم راحت شده باشد میگویم:
-خوبه. گفتی منابع دریافت اطلاعاتت توی لبنان کیه؟
شبیه بیشتر سوالاتی که میپرسم چند ثانیه مکث میکند و سپس با نگرانی میپرسد:
-میخواید خلاصم کنید؟
با جدیت و قاطعیت جواب میدهم:
-بستگی به خودت داره پسر خوب... اگه همکاری اثر گذار کنی که بتونیم از دشمن پیش بیفتیم نه؛ اما بخوای دنبال دور زدن ما باشی...
علیهان دستهایش را به روی میز تکیه میدهد و میگوید:
-شیشهی عمر دلالهای اطلاعات منابعی هستند که توی کشورهای مختلف داره... اگه قرار باشه این منابع بسوزه که دیگه...
حرفش را قطع میکنم:
-بهت گفتم من از سمت موساد نیستم پسر! میخوای اسامی شیشههای عمرت تو کشورهای مختلف رو واست ردیف کنم؟ میخوای بگم یک ماه و نیم پیش تو دل پاریس... تو یه شب بارونی، ته یه کوچهی بن بست، کنار کی نشسته بودی؟
ابرویی بالا میاندازم و به چشمهایش خیره میشوم که حسابی وحشت زده است. حالا موقع شلیک گلوله آخر است تا خلع سلاح شود:
-حتما یادت میاد که از چی حرف میزنم، درسته؟ شیشههای ماشین بخار کرده بود و باطری لبتابت ضعیف بود و باید فایل مهمی که واست آورده بود رو تحویل میگرفتی.
چشمهایش گرد میشود:
-شما مایکل رو از کجا میشناسی؟
اخم میکنم:
-حتما جاهامون عوض شده و من باید به سوالهای تو جواب بدم، آره؟ بهتره به جای فکر کردن به گذشته و درگیر کردن ذهنت به آینده فکر کنی، سعی کن از فرصتی که امروز گیرت اومده استفاده کنی و به ما و خودت کمک کنی. یادت نره تو داشتی واسه سرویسی کار میکردی که به راحتی آب خوردن میخواست حذفت کنه. تو تا چند ثانیهای مرگ رفتی و برگشتی، پس از این فرصتی که خدا بهت داده استفاده کن و قدرش رو بدون...
علیهان همانطور که انگشتان دستش را به یکدیگر گره میزند، به لبهایم خیره میشود. گردنش را کمی کج میکند و سپس میگوید:
-اونا واقعا میخواستن من رو بکشن؟
چشمهایم از تعجب باز میشود:
-باورم نمیشه که هنوز روی اون موضوع گیر کردی... آره، اون خانوم گارسن که بهت غذا داد یکی از نیروهای خبره و عملیاتی موساده و امروز اومده بود تا کارت رو تموم کنه. حتی بعد از این که تو برگشتی داخل واحدت و بچههای ما منطقه رو واسشون ناامن کردن پا پیش گذاشت که بیاد داخل اتاق؛ اما نمیدونم چی شد که پشیمون شد و برگشت... احتمالا خدا خیلی دوستت داشته!
علیهان با چهرهای مغموم سرش را پایین میاندازد تا سوالم را دوباره تکرار کنم:
-ببین آقا جون، وقت نداریم! تو اطلاعاتی رو به دست موساد رسوندی که از حالا به بعد هر لحظه باید منتظر شنیدن یه خبر بد باشیم، پس سعی کن به جای این که از من انرژی بگیری، کمک کنی تا یه جوری این گندی که زده شده رو جمع کنیم.
علیهان صدایش را بلند میکند:
-چجوری؟
قاطعانه جواب میدهم:
-جواب سوالم فقط یک کلمه است. بگو منبع اطلاعاتیت توی حزب الله کیه و خلاص!
علیهان زبان باز میکند و اسمی را میآورد که شنیدنش تمام تصوراتم بهم میریزد.
او کاملا مطمئن از فردی صحبت میکند که سالهای سال در کنار سیدحسن نصرالله زندگی کرده و در حلقهی اول محافظین او قرار داشته است...
نویسنده: علیرضا سکاکی @RomanAmniyati
کپی بدون قید آیدی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست
هدایت شده از گاندو
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا