🌱سی روز، #سی_آیه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌺
﴿یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ٭ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً﴾، چرا بلند شوید؟ برای چه چیزی بلند شوید؟ برای #نماز.
در نماز چه کار بکنید؟ ﴿رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً﴾؛ اما در جریان حوادث روز که فرمود مشکلات فراوانی هست: ﴿تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾، «تبتُّل» مستحضر هستید که باب تفعّل آن تکلّف را نشان میدهد. آدم بخواهد بد او، نقد او، اهانت او را تحمل کند، سخت است. این تکلّف یعنی به زحمت چیزی را پذیرفتن. فرمود روزها خیلی حرفهای بدی به شما میزنند، اهانت میکنند، استهزاء میکنند و مانند آن . اینها را تبتّل بکن! یعنی با تکلّف و رنج اینها را تحمل بکن.
فرمود تو در روز مثل اینکه در دریا داری شنا میکنی، غوّاصانه داری اداره میکنی: ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلا﴾، «سبح»؛ یعنی شنا. «سابح» به آن کسی میگویند که در دریا غواصی کند. فرمود روز که مسلط هستی، سبح طویل داری، همه چیز را اداره میکنی، شناور خوبی هستی؛ اما روز فرصت این نیست که این معارف را خوب تلقی کنی، حواست جمع باشد! روز کار مردم را انجام میدهی، مذاکرات داری، نقدی داری، سنگ باید بخوری و میخوری، فحش باید بشنوی، میشنوی، این شناوری تو در روز هست؛ اما من میخواهم تو از همه این جریان منقطع شوی، ببینی من چه میگویم. «تبتّلَ»؛ یعنی «إنقطع». من چه میخواهم بگویم؟ من قول ثقیل را، قولی که دیگران هیچ تحمل این را ندارند، فقط به تو میخواهم بگویم. باید سحَر را دریابی، خود این قرآن را عملاً پیاده کنی.
#ادامه دارد...
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/Sedrah
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
╰✰💛﷽💛✰╮
#سکوت_آفتاب🥀
#ادامه قسمت3⃣2⃣
عصر امروز خبری در شهر کوفه می پیچد که خیلی ها را نگران می کند، دیگر هیچ امیدی به بهبودی علی"؏" نیست. گروه زیادی از مردم برای عیادت علی"؏" پشت در خانۀ او جمع شده اند. لحظاتی می گذرد.
حسن"؏" از خانه بیرون می آید. رو به مردم می کند و می گوید: به خانه های خود بروید که حال پدرم برای ملاقات مناسب نیست.
صدای گریۀ همه بلند می شود و آنها به خانه های خود باز می گردند.
ساعتی می گذرد، هنوز آن پیرمرد بر خانۀ علی"؏" نشسته است، نام او اَصبَغ ابن نُباته است. او آرام اشک می ریزد و گریه می کند.
ــ اَصبَغ! چرا به خانۀ خود نمی روی؟
ــ کجا بروم! همه هستی من در اینجاست. من کجا بروم! می خواهم یک بار دیگر امام خود را ببینم.
𖣔𖣔𖣔
بعد از مدّتی، حسن"؏" از خانه بیرون می آید
و می بیند که اصبغ هنوز آنجاست و دارد گریه می کند. حسن"؏" از اصبغ می خواهد که وارد خانه بشود.
اصبغ نزد بستر علی"؏" می رود، نگاه می کند، دستمال زردی به سر مولا بسته اند، اما زردی چهرۀ او از زردی دستمال بیشتر شده است، خدایا! این چه حالی است که من می بینم؟ دیگر گریه به اصبغ امان نمی دهد...
علی"؏" چشم باز می کند، یار قدیمی اش، اصبغ را می بیند، به او می گوید:
ــ اصبغ! گریه نکن، به خدا قسم من به زودی به بهشت می روم. برای چه ناراحت هستی؟
ــ مولای من! می دانم که شما به مهمانی خدا می روید، اما بعد از شما ما چه کنیم؟
ــ آرام باش اَصبَغ!
ــ فدایت شوم! آیا می شود برای من حدیثی از پیامبر نقل کنی؟ من می ترسم این آخرین باری باشد که شما را می بینم.
𖣔𖣔𖣔
ای اَصبَغ! با تو هستم، مگر نمی بینی حال امام چگونه است؟ چرا از او چنین خواسته ای را داری؟ اگر من جای تو بودم فقط به صورت او نگاه می کردم یا فقط گریه می کردم. حالا چه وقتِ شنیدن حدیث است؟
تو باید عشق و احساس خود را نسبت به امام نشان بدهی.
📝ادامــــہ دارد..
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/Sedrah
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
╭┈•══•◍⃟🌾•══•┈╮
•﷽•
《#بررسی_نحوه_گریز_منکرین_غدیر_از_پذیرش_ولایت_امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه》
#قسمت 1⃣
💥منکرین غدیر ( بمنظور انکار امامت) می گویند قرآن تنها کفایت می کند و همچنین می گویند که در قرآن هست «هذا بیان للناس = مطالب قرآن برای مردم بیان شده»در جواب اینها باید چه بگوییم❓
✅ پاسخ: در جوابشان می گوییم ؛ از خود قرآن هم میشود فهمید که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله مأمور به بیان آیات قرآن هستند (برای توضیح قرآن خود قرآن کافی نیست)
👈خداوند در آیه ۸۹ سوره نحل میفرماید:«نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شی ء» ما قرآن را بر تو نازل کردیم بیان کننده هر چیزی.
⬅️ در ۲ جای دیگر (آیه ی ۴۴ و ۶۴ سوره ی نحل) می فرماید : « لِتُبیّن للناس = برای اینکه تو برای مردم توضیح دهی ---- لِتُبیّن لهم الذی اختلفوا فیه = تا در آنچه در فهم قرآن اختلاف دارند برایشان توضیح دهی»
❇️ یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأمور بیان قرآن هستند .
حالا در جواب منکرین غدیر می گوییم:
⁉️ کجای قرآن آمده که خود قرآن تنها کفایت می کند❓
❌ حقایق قرآن را بدون توضیح فردی که قرآن تایید می کند نمی توانیم متوجه شویم.
✅این حقیقتی است که صریحا در آیات قرآن هست
⬅️خوب است دقت کنید :
🛑 همان هایی که به بهانه ی انکار امامت می گویند هر چی می گوییم از قران هست و به این بهانه « حسبنا کتاب الله» را سر می دهند باید پاسخ دهند مگر 《حسبنا کتاب الله》در قرآن هست❓
در روایت خود شما است و با آیاتی که ذکر کردیم معارض است‼️
✅اینگونه القاء می کنند که پاسخ همه سوالات باید از قرآن باشد در حالیکه خودشان پاسخ خیلی سوالات را از روایات خودشان می دهند.
#ادامــــہ دارد....
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/Sedrah
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
╰⇢⇢✨﷽✨❝╮ #کربلا از آغاز تا پایان🏴 📝قسمت_۱۹ 🏴این قسمت : شهادت امام حسین علیه السّلام🌷 🔰از حمید
╰⇢⇢✨﷽✨❝╮
#کربلا از آغاز تا پایان🏴
📝قسمت_۲۰
🥀این قسمت : اسرای کربلا :)
اسراى کربلا را از منطقه نبرد سوار بر شتر کرده به کوفه آوردند و به دستور ابن زیاد در کوچههاى مختلف کوفه گرداندند (فَدِیرَ به فى سُکک الکوفة و قبائلها). سپس آن را به قصر ابنزیاد آوردند.(279) در این وقت مردم کوفه اجتماع کرده گریه میکردند و امام سجاد(ع) فرمود: هؤلاء یبْکین علینا فمن قَتَلنا؟ (280) وقتى اسرا بر ابنزیاد وارد شدند، ابن زیاد گفتگویى با على بن الحسین(ع) داشت. وى از حضرت پرسید: نامت چیست؟ گفت: على. ابنزیاد گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ گفت: برادرى داشتم نامش على بود و از من بزرگتر، مردم او را کشتند! ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. امام سجاد(ع) پاسخ داد: اللّه یتَوَفَّى الأنْفُسَ حین مَوْتِها،(281) خداوند وقت مرگ، روح آنان را میستاند. و ما کانَ لِنَفْس أنْ تَمُوتَ إلاّ بإذْنِ اللّه،(282) ابنزیاد دستور قتل على بن الحسین(ع) را داد که زینب (س) فریاد زد: حسبک من دمائنا، أسألک باللّه إن قتلته إلاّ قتلنى معه، بس است آنچه از خون ما ریختى؛ تو را به خدا سوگند میدهم اگر بناى کشتن او را دارى اول مرا بکش. در این وقت ابن زیاد از کشتن امام سجاد(ع) منصرف گشت.(283) ابن زیاد گفتگویى هم با زینب (س) داشت. به گزارش ابومخنف، زینب (س) با کم ارزشترین لباس آمده بود در حالى که کنیزانى در اطرافش بودند. ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ سه بار پرسید و کسى پاسخش را نداد. عاقبت یکى از کنیزان گفت: این زینب دختر على(ع) است. ابن زیاد گفت: سپاس خداى را که شما را رسوا کرده، کشت و اقدامتان را باطل کرد، أکذب احدوثتکم؛ زینب (س) پاسخ داد: الحمد لله الذى أکرمنا بمحمّد(ص) و طهّرنا تطهیرا. (284)
🏴حکایت خطبه خوانى حضرت زینب (س) در کوفه را منابعى چون ابومخنف، بلاذرى، ابن سعد و دینورى نیاورده اند؛ اما ابن اعثم به تفصیل آورده و به نظر میرسد منبع اصلى این خطبه همو باشد. وى با ستایش از سخن گفتن حضرت زینب(س) و این که گویى على سخن میگوید، سخنان وى را خطاب به مردم کوفه آورده است. ابتدا مردم را ساکت کرد؛ آن گاه پس از ستایش خدا و فرستادن درود بر رسول و خاندان طاهر او مردم کوفه را به خیانت و غدر و نقض عهد و پیمان شکنى متهم کرده، به خاطر این که حرمت پسر پیامبر(ص) را شکستهاند آنان را به غضب و سخط الهى وعده داد. این که کبد پیامبر(ص) را پاره کردند، و خون (پسر) رسول الله (ص) را ریختند، و حرمت او را شکستند؛ در این شرایط، اگر از آسمان خون ببارد، نباید در شگفت شوند. در پایان هم فرمود که إنّ ربّک لبالمرصاد.(285)
☑️ همچنین خطبه امام سجاد(ع) در مسجد دمشق در حضور یزید به اختصار در فتوح آمده است؛ همچنان که برخى از مآخذ دیگر هم آن را آورده اند. خطیبِ مسجد دمشق بر بالاى منبر از على بن ابى طالب و حسین بن على(ع) بدگویى میکند و به تفصیل در فضائل معاویه و یزید سخن میسراید. على بن الحسین(ع) همانجا فریاد اعتراض بلند میکند و خطاب به خطیب میفرماید: اشْتَرَیتَ مرضاة المخلوق بسخط الخالق. سپس از یزید اجازه میخواهد بر منبر رود. یزید ابتدا طفره میرود، اما اطرافیان میگویند اجازه دهد تا صحبت کند. آن حضرت بر فراز منبر، در برابر مردمى که اهل بیت را نمى شناسند، به معرفى خود میپردازد. در میانه نه معرفی است که یزید از بروز فتنه ترسیده، به مؤذن گفت اذان بگوید. (286)
✔️ابن سعد نوشته است که سر امام حسین(ع) را محفّز بن ثعلبه عائذى نزد یزید آورد. (287) اسراء نیز نزد یزید آورده شدند، در حالى که تنها مرد آنان على بن الحسین(ع) بود که زنجیرى به گردن او بسته وى را وارد شام کردند، فغلّ بغلّ الى عنقه. آن حضرت در طول راه با هیچ کس صحبتى نکرد تا به شام رسیدند.(288) بلاذرى ضمن اشاره به این که سر امام حسین(ع) مدتى در کوفه در جایى نصب شده و حتى در شهر گردانده میشد، مینویسد: زَحْر بن قیس جعفى سر امام حسین(ع) و یاران و اصحاب او را به شام براى یزید بن معاویه برد.(289) گویا سرها را همین زحر بن قیس برده، اما اسرا را محفز بن ثعلبه برده است. به نقل ابومخنف: محفّز عائذى و شمر اسرا را به شام منتقل کردند و همان دمِ در، محفز با صداى بلند گفت: هذا محفّز بن ثعلبة أتى أمیرالمؤمنین باللئام الفجرة! (290) وقتى سرهاى امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحابش را نزد یزید گذاشتند، یزید شعرى خواند و گفت:ای حسین! اگر من با تو روبرو میشدم تو را نمى کشتم!(291) این هم روشی برای توجیه این ماجرا و تبرئه خودش بود. حال که دشمنش را از سر راه برداشته بهتر است گناه کشته شدن او را گردن دیگری بیندازد، البته این دیگری، هیچگاه تنبیه نمیشود و همچنان به حکومت جابرانه خود در عراق ادامه میدهد.
#ادامــــــہ دارد...😢
‹
#محرم 🖤 ¦
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
╰⇢⇢✨﷽✨❝╮ #کربلا از آغاز تا پایان🏴 📝قسمت_۱۹ 🏴این قسمت : شهادت امام حسین علیه السّلام🌷 🔰از حمید
╰⇢⇢✨﷽✨❝╮
#کربلا از آغاز تا پایان🏴
📝قسمت_۲۰
🥀این قسمت : اسرای کربلا :)
اسراى کربلا را از منطقه نبرد سوار بر شتر کرده به کوفه آوردند و به دستور ابن زیاد در کوچههاى مختلف کوفه گرداندند (فَدِیرَ به فى سُکک الکوفة و قبائلها). سپس آن را به قصر ابنزیاد آوردند.(279) در این وقت مردم کوفه اجتماع کرده گریه میکردند و امام سجاد(ع) فرمود: هؤلاء یبْکین علینا فمن قَتَلنا؟ (280) وقتى اسرا بر ابنزیاد وارد شدند، ابن زیاد گفتگویى با على بن الحسین(ع) داشت. وى از حضرت پرسید: نامت چیست؟ گفت: على. ابنزیاد گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ گفت: برادرى داشتم نامش على بود و از من بزرگتر، مردم او را کشتند! ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. امام سجاد(ع) پاسخ داد: اللّه یتَوَفَّى الأنْفُسَ حین مَوْتِها،(281) خداوند وقت مرگ، روح آنان را میستاند. و ما کانَ لِنَفْس أنْ تَمُوتَ إلاّ بإذْنِ اللّه،(282) ابنزیاد دستور قتل على بن الحسین(ع) را داد که زینب (س) فریاد زد: حسبک من دمائنا، أسألک باللّه إن قتلته إلاّ قتلنى معه، بس است آنچه از خون ما ریختى؛ تو را به خدا سوگند میدهم اگر بناى کشتن او را دارى اول مرا بکش. در این وقت ابن زیاد از کشتن امام سجاد(ع) منصرف گشت.(283) ابن زیاد گفتگویى هم با زینب (س) داشت. به گزارش ابومخنف، زینب (س) با کم ارزشترین لباس آمده بود در حالى که کنیزانى در اطرافش بودند. ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ سه بار پرسید و کسى پاسخش را نداد. عاقبت یکى از کنیزان گفت: این زینب دختر على(ع) است. ابن زیاد گفت: سپاس خداى را که شما را رسوا کرده، کشت و اقدامتان را باطل کرد، أکذب احدوثتکم؛ زینب (س) پاسخ داد: الحمد لله الذى أکرمنا بمحمّد(ص) و طهّرنا تطهیرا. (284)
🏴حکایت خطبه خوانى حضرت زینب (س) در کوفه را منابعى چون ابومخنف، بلاذرى، ابن سعد و دینورى نیاورده اند؛ اما ابن اعثم به تفصیل آورده و به نظر میرسد منبع اصلى این خطبه همو باشد. وى با ستایش از سخن گفتن حضرت زینب(س) و این که گویى على سخن میگوید، سخنان وى را خطاب به مردم کوفه آورده است. ابتدا مردم را ساکت کرد؛ آن گاه پس از ستایش خدا و فرستادن درود بر رسول و خاندان طاهر او مردم کوفه را به خیانت و غدر و نقض عهد و پیمان شکنى متهم کرده، به خاطر این که حرمت پسر پیامبر(ص) را شکستهاند آنان را به غضب و سخط الهى وعده داد. این که کبد پیامبر(ص) را پاره کردند، و خون (پسر) رسول الله (ص) را ریختند، و حرمت او را شکستند؛ در این شرایط، اگر از آسمان خون ببارد، نباید در شگفت شوند. در پایان هم فرمود که إنّ ربّک لبالمرصاد.(285)
☑️ همچنین خطبه امام سجاد(ع) در مسجد دمشق در حضور یزید به اختصار در فتوح آمده است؛ همچنان که برخى از مآخذ دیگر هم آن را آورده اند. خطیبِ مسجد دمشق بر بالاى منبر از على بن ابى طالب و حسین بن على(ع) بدگویى میکند و به تفصیل در فضائل معاویه و یزید سخن میسراید. على بن الحسین(ع) همانجا فریاد اعتراض بلند میکند و خطاب به خطیب میفرماید: اشْتَرَیتَ مرضاة المخلوق بسخط الخالق. سپس از یزید اجازه میخواهد بر منبر رود. یزید ابتدا طفره میرود، اما اطرافیان میگویند اجازه دهد تا صحبت کند. آن حضرت بر فراز منبر، در برابر مردمى که اهل بیت را نمى شناسند، به معرفى خود میپردازد. در میانه نه معرفی است که یزید از بروز فتنه ترسیده، به مؤذن گفت اذان بگوید. (286)
✔️ابن سعد نوشته است که سر امام حسین(ع) را محفّز بن ثعلبه عائذى نزد یزید آورد. (287) اسراء نیز نزد یزید آورده شدند، در حالى که تنها مرد آنان على بن الحسین(ع) بود که زنجیرى به گردن او بسته وى را وارد شام کردند، فغلّ بغلّ الى عنقه. آن حضرت در طول راه با هیچ کس صحبتى نکرد تا به شام رسیدند.(288) بلاذرى ضمن اشاره به این که سر امام حسین(ع) مدتى در کوفه در جایى نصب شده و حتى در شهر گردانده میشد، مینویسد: زَحْر بن قیس جعفى سر امام حسین(ع) و یاران و اصحاب او را به شام براى یزید بن معاویه برد.(289) گویا سرها را همین زحر بن قیس برده، اما اسرا را محفز بن ثعلبه برده است. به نقل ابومخنف: محفّز عائذى و شمر اسرا را به شام منتقل کردند و همان دمِ در، محفز با صداى بلند گفت: هذا محفّز بن ثعلبة أتى أمیرالمؤمنین باللئام الفجرة! (290) وقتى سرهاى امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحابش را نزد یزید گذاشتند، یزید شعرى خواند و گفت:ای حسین! اگر من با تو روبرو میشدم تو را نمى کشتم!(291) این هم روشی برای توجیه این ماجرا و تبرئه خودش بود. حال که دشمنش را از سر راه برداشته بهتر است گناه کشته شدن او را گردن دیگری بیندازد، البته این دیگری، هیچگاه تنبیه نمیشود و همچنان به حکومت جابرانه خود در عراق ادامه میدهد.
#ادامــــــہ دارد...😢
‹
#محرم 🖤 ¦
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─