نکوهش تملق خواص جامعه نزد ستمگران(حکایت خوبان)
امام حسین(ع) فرمود: شما میبینید که پیمانهای الهی در هم شکسته میشود، ولی هیچ دم نمیزنید، و به هراس نمیافتید، در حالی که برای در هم شکستن بعضی از پیمانهای پدرانتان ناله سر میدهید. شکسته شدن پیمانهای رسول خدا(ص) را نادیده میگیرید. کورها، لالها، و فلجها در شهرها، بیسرپرست ماندهاند،و شما نه رحمی بر آنان میکنید، و عملی را که در خور شأن خودتان باشد،در مورد آنها انجام نمیدهید، و نه قصد انجام آن را دارید. فقط با چاپلوسی و تملق پیش ستمگران، رفاه و آسایش خویش را میجویید. خدا دستور فرموده است از این اعمال پلید جلوگیری شود، ولی شما از آن غافلید.(1)
________
1- تحف العقول، ص 168
🕊#سدرةالمنتهی↙️↙️↙️
💔🕋👉@Sedrah👈🕋💔
Ketabe_Ah (2).mp3
10.46M
◾️کتاب #آه ، فصل ششم: دومین سفیر امام حسین (ع) برای کوفیان - دعوت امام از زهیر بن قین
🔹... مردی فزاری گفت: با زهير ابن قين بجلی از مکه بیرون آمدیم و در راه با حسین ابن علی با هم بودیم. بر ما هیچ چیز ناخوشتر نبود از اینکه در یک منزل با او فرود آییم! هر وقت حسین به راه می افتاد، زهیر در جای میماند و هر وقت حسین فرود می آمد، زهیر پیشتر روانه می شد.
تا روزی در منزلی فرود آمدیم که چاره نداشتیم جز این که با هم در آنجا منزل کنیم پس حسین در جانبی فرود آمد و ما در جانبی نشسته بودیم و طعامی که داشتیم میخوردیم.
✳️ رسول حسین بیامد و سلام کرد و درآمد و گفت «ای زهیر اباعبدالله الحسین مرا سوی تو فرستاد تا نزد او برمت.» هر یک از ما آنچه در دست داشت، بینداخت ـ مانند این که مرغ بر سر ما نشسته باشد.
🔸دلهم، زوجه ی زهیر، به او گفت: «پسر پیغمبر سوی تو می فرستد، نزد او نمی روی؟ سبحان الله! برخیز و برو سخن او را بشنو و بازگرد!»
🍃 زهیر برفت و دیری نگذشت شادان و خرم بازگشت. و فرمود تا چادر و بار و بنه ی او را برداشتند و سوی حسین بردند. و مرا گفت «به خاندان خویش ملحق شو که من نمی خواهم از ناحیت من به تو جز خوبی رسد و من قصد صحبت حسین کردم تا خویش را فدای او کنم و جان خود را وقایه ی او سازم.» پس مال مرا به من داد و به یکی از بنی اعمامم سپرد تا مرا به اهلم برساند...
✔️ آنگاه زهیر با اصحاب خود گفت «هر کس دوست دارد، با من آید. وگرنه این آخر عهد من است با او...
🕊#سدرةالمنتهی↙️↙️↙️
💔🕋👉@Sedrah👈🕋💔
Ketabe_Ah (3).mp3
14.84M
کتاب صوتی #آه
◾️فصل هفتم: سد کردن راه بر امام حسین (ع) توسط حر بن یزید ریاحی
...حرّ گفت «ما از اینها که نامه نوشته اند نیستیم. ما را فرموده اند چون تو را دیدیم، از تو جدا نشویم تا تو را نزد عبدالله زیاد به کوفه بریم.»
حسین گفت «مرگ به تو نزدیک تر است از این» آنگاه اصحاب خود را فرمود «سوار شوید!» سوار شدند و بایستاد تا زنان هم سوار گشتند و او و اصحاب را گفت «بازگردید! »
چون خواستند بازگردند، آن مردم بر او راه بگرفتند.
حسین گفت «ای حر، مادرت به عزای تو نشیند چه می خواهی؟»
حر گفت «اگر دیگری از عرب این کلمه را با من گفته بود، در مثل این حالت نام مادر او را می بردم ، هر که باشد! ولیکن نام مادر تو نتوان برد، مگر به بهترین وجه.»
حسین گفت «چه میخواهی؟»
حر گفت «می خواهم تو را نزد عبیدالله برم.»
امام گفت «به خدا قسم با تو نیایم.»
حر گفت «به خدا قسم تو را رها نکنم.»
سه بار سخن تکرار کردند. چون گفتگو دراز شد، حر گفت:
مرا به قتال امر نکردند. همین اندازه مأمورم از تو جدا نشوم تا به کوفه ات برم. اکنون که از کوفه آمدن ابا داری، راهی برگزین که نه به کوفه روی و نه به مدینه بازگردی. و این راه طریق عدالت است!
میان من و تو تا من به امیر نامه نویسم و تو نیز نامه به یزید یا عبیدالله فرستی ـ شاید خداوند امری پیش آورد که من بی گزند برهم و مبتلا به کار تو نشوم. پس، از این راه سیر کن.»
حسین از راه عذیب و قادسیه به جانب چپ عنان تافت و حرّ با همراهان با وی رفتند.
🕊#سدرةالمنتهی↙️↙️↙️
💔🕋👉@Sedrah👈🕋💔
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرزند آیت الله فاطمینیا : پدرم میگفت اگر من روضه حضرت علی اصغر علیهالسلام را متمرکز بخوانم میمیرم
#حضرت_علی_اصغر
🕊#سدرةالمنتهی↙️↙️↙️
💔🕋👉@Sedrah👈🕋💔