فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واین گونه بود که احمدی نژاد درمقابل رهبر معظم انقلاب اسلامی ایستاد
توهین آشکار احمدی نژاد به رهبر انقلاب
🗣 حسن پهلوان
#انتخابات
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شما رهبر بشوید
🔵 سخنانی از حضرت آیتالله خامنهای در یک محفل خصوصی، از دیدار محرمانه با حضرت امام خمینی در سال آخر عمر امام؛ جایی که امام برای اولین بار در حضور سران قوا به ایشان میگویند «شما رهبر بشوید».
#امام_زمان
#نائب_امام
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
🔴 قیام ۱۵ خرداد مبداء جنبش مردم ایران علیه استبداد و استعمار
🔵 پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
🌕 يخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ ، فَيُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلْطَانَهُ
🔺 مردمى از مشرق قيام میكنند و زمينه حاكميت مهدى را فراهم میآورند.
📚 بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۷
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
#رمـــــان #دختر_شینا #قسمت_بیست_و_ششم ✅ فصل هشتم فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا
#رمــــان
#دختر_شینا
#قسمت_بیست_و_هفتم
✅ فصل هشتم
از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: « اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچهها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. اینها را با یک عشق و علاقهی دیگری خریدم. آن روز آنقدر دلتنگت بودم که میخواستم کارم را ول کنم و بیخیال همه چیز شوم و بیایم پیشت. »
بعد سرش را پایین انداخت تا چشمهای سرخ و آبانداختهاش را نبینم.
از همان شب، مهمانیهایی که به خاطر برگشتن صمد برپا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان میکردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زنبرادرها.
صمد با روی باز همهی دعوتها را میپذیرفت. شبها تا دیروقت مینشستیم خانهی این فامیل و آن آشنا و تعریف میکردیم. میگفتیم و میخندیدیم.
بعد هم که برمیگشتیم خانهی خودمان، صمد مینشست برای من حرف میزد. میگفت: « این مهمانیها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو میروی پیش خانمها مینشینی و من تو را نمیبینم. دلم برایت تنگ میشود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم میسوزد. غصه میخورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم. »
این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم. به گوشهگوشهی خانه که نگاه میکردم، یاد او میافتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصلهی هیچکس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس میکردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شدهام. دلم هوای حاجآقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را میداد.
دلم برای خانهمان تنگ شده بود. آی... آی... حاجآقا چطور دلت آمد دخترت را اینطور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمیزنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمیپرسی؟!
آن شب آنقدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.
صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم .زود رنج شده بودم وانگار همه برایم غریبه بودند .دلم میخواست بروم خانه ی پدرم ،اما سراغ دوقلوها رفتم وجایشان را عوض کردم ولباسهای تمیز تنشان کردم .مادرشوهرم که به بیرون رفت شیر دوقلوها را دادم خواباندمشان وناهار را بار گذاشتم و ظرفهای دیشب راشستم وخانه راجارو کردم .دوقلوها را برداشتم بردم اتاق خودم.بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد ظرف شستن،جارو کردن حیاط ورسیدگی به دوقلوها.آنقدر خسته بودم که سرشب خوابم برد.
انگار صبح شده بودبه هول از خواب پریدم طبق عادت گوشه ی پرده را کنار زدم هوا روشن شده بود حالا چکار باید میکردم نان پخته شده در تنور گذاشته شده بود .چرا خواب مانده بودم !چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم حالا جواب مادر شوهرم را چه بدهم ؟هرطور فکر کردم دیدم حوصله وتحمل دعوا ومرافعه را ندارم به همین خاطر چادر سر کردم وبدون سر وصدا دویدم به طرف خانه ی پدرم...
🔰ادامه دارد....🔰
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
#رمــــان
#دختر_شینا
#قسمت_بیست_و_هشتم
✅ فصل هشتم
با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود بغضم ترکید .پدرم خانه بود.مرا که دید پرسید:چی شده کی اذیتت کرده ،کسی حرفی زده طوری شده چرا گریه میکنی ؟نمیتوانستم حرفی بزنم فقط گریه میکردم .انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود دلم برای روزهای رفته تنگ شده بود.هیچ کس نمیدانست دردم چیست.روی آنرا نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده تحمل تنهایی را ندارم دلم میخواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم .
یک هفته میشد در خانه پدرم بودم.هرچند دلتنگ صمد میشدم امابا وجود پدر ومادر ودیدن خواهر وبرادرها احساس آرامش میکردم.یک روز در باز شد وصمد آمد بهت زده نگاهش میکردم باورم نمیشد آمده باشد اولش احساس بدی داشتم حس میکردم الان دعوایم میکند .یا اینکه اوقات تلخی کند که چرا به خانه ی پدرم آمده ام اما او مثل همیشه بود میخندید و مدام احوالم را میپرسید.از دلتنگی اش میگفت واینکه دراین مدت چقدر دلش برایم شور میزده میگفت حس میکردم شاید خدایی نکرده اتفاقی برایت افتاده که اینقدر دلم هول میکندو هرشب خواب بد میبینم.
کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آنها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: « قدم! بلند شو برویم. »
گفتم: « امشب اینجا بمانیم. »
لب گزید و گفت: « نه برویم. »
چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه میگفت و میخندید و برایم تعریف میکرد. روستا کوچک است و خبرها زود پخش میشود. همه میدانستند یکهفتهای است بدون خداحافظی به خانهی پدرم آمدهام.
به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ میدیدند، با تعجب نگاهمان میکردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر میکردم صمد از ماجرای پیشآمده خبر ندارد. جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: « قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوالپرسی کن. من با همه صحبت کردهام و گفتهام تو را میآورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟! »
نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آنطور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشهی اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: « بیا ببین برایت چه چیزهایی آوردهام. »
گفتم: « باز هم به زحمت افتادهای. »
خندید و گفت: « باز هم که تعارف میکنی. خانم جان قابل شما را ندارد. »
دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگیام بود. نمیگذاشت از جایم تکان بخورم. میگفت: « تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده. »
هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب میآمدیم خانه. کمکم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: « خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد. »
دلم غنج میرفت از این حرفها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت.
🔰ادامه دارد....🔰
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
#نماز_شب
♨️ کلید سعادت❗️
🔸 یکی از علماء، آدم فقیر و تنگدستی بود، به پسرش خیلی تأکید می کرد که نماز شب را ترک مکن!
از ایشان سؤال کرده بودند که آقا چرا شما این قدر روی نماز شب، تأکید دارید؟!
🔻 ایشان فرموده بود:
می دانم که این نماز شب کلید سعادت دنیا و آخرت است؛ من که پولی ندارم برای او بگذارم، اگر دنیا هم بخواهد، کلیدش همین نماز شب است.
📚 صدای سخن عشق؛ حکمت ها و حکایت های نماز از زبان آیت الله بهجت؛ ص 78
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
💠 صبر در مرگ فرزند
🔹هنگامی که قاسم، نخستین فرزند حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، از دنیا رفت پیامبر وارد منزل شدند و دیدند خدیجه کبری گریه میکند.
حضرت فرمودند: چرا گریه میکنی؟
حضرت خدیجه عرض کرد:
«از مرگ قاسم دلم آتش گرفته و جگرم میسوزد.»
🔹پیامبر فرمودند:
آیا نمی خواهی پسرت قاسم کنار درِ بهشت بایستد آنگاه که تو را دید دستت را بگیرد و تو را به بهشت ببرد و در بهترین منزل بنشاند.
این برنامه برای مؤمنانی است که در دنیا مصیبت فرزند میبینند ولی صبر و تحمل مینمایند.
زیرا خداوند متعال عزیز و بزرگتر از آن است که میوه دل بنده اش را بگیرد و آن بنده هم برای خدا صبر کند ولی خداوند او را عذاب نماید.
📚 بحار ج ۱۶، ص ۱۵
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
💠#اعمال_قبل_از_خواب رو که یادتون نرفته؟؟🤔
به نظرتون حیف نیست که ما هرشب خیلی ساده از کنار همچین فضلیت هایی رد بشیم و ازچنین خیر و برکتی محروم بمونیم ؟؟
خوابی که اون دنیا به عنوان یه کار مباح برای ما ثبت شده با چند دقیقه وقت گذاشتن میتونیم تبدیل به عبادت کنیم😍
✅ برای دیدن اعمال قبل از خواب
وانجام آن بر روی متن کلیک کنید✅
شبتون مهدوی
التماس دعای فرج💚🤲
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می کشند...
و دل های غمدیده به امید قیام تو می تپند.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🌞
🌺ســـلام سلام
☕️صبح زیبـاتون بخیر
🌺الهی چهارشنبه تون
☕️پر از آرامش و سلامتی باشه
🌺و لحظه لحظه زندگیتون
☕️سرشار از پیشرفت وموفقیت و
🌺غرق درخوشبختی وسعادت باشید
#صبح_بخیر
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
#تقویم
امــروز چهارشنبــــــــــــــــــه
🌞 16 خرداد ۱۴۰۳ خورشيدی
🌙 27 ذی القعده ۱۴۴۵ قمری
🎄 5 ژوئـــــــــن ۲۰۲۴ میلادی
مناسبت روز:
روز جهانی محیط زیست
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
#شکـــــــــــــرگــــــــــزاری
دلارامم ! سپاسگزارم که امیدِ آرزو کردن هنوز در من زنده است، یعنی به رحمتِ تو امیدوارم.
سپاسگزارم برای همه آنچه از من گرفتی و همه آنچه به من بخشیدی....
مرا در راه درست زندگی ام قرار بده و کمکم کن تا ندای قلبم را بشنوم ... من با تو مالک جهانم ...
خدایا سپاسگزارم ☘
.
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه 🌸
است
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
#حدیث
#بهترین_مرگ
🌺عن الامام الحسین علیهالسلام :
《 فان تکن الابدان للموت انشئت فقتل امرء فی اللّه بالسّیف افضل 》
اگر بدنها برای مرگ آماده شدهاند، پس شهادتِ مرد در راه خدا با شمشیر بهترین مرگ است🌺
بحارالانوار. ج ۴۴ ص ۳۷۴
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
#تلاوت_روز
تلاوت و ترتیل صفحه ی ۵٠۱ قرآن کریم
همراه با ترجمه
*"برای دیدن تلاوت لمس کنید"*
••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺•✾•••
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313