هدایت شده از کانال کمیل
🌸خاطره ای از خواستگاری حمید آقا🌸
❣وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم:
« من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره اذیت بشی،» حمید انگار متوجه قصد من از این حرفها شده بود
گفت: «شما هر چقدر هم عصبانی بشی من ارومم، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم.»
گفتم : « اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟»
گفت: «اشکالی نداره، زن مثل گل میمونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم!»
#یادت_باشد
#سبک_زندگی_شهدا
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
ابراهیم هادی:
🔹🌸🍃 #میقات🍃🌸🔹
✍ #برگی_از_خاطرات
هر کس به اتاقش میآمد از پشت میز بلند میشد و در جلو فرد مینشست و کارهایشان را انجام میداد !
یک روز از او پرسیدم که چرا پشت میز ، کارهایش را انجام نمیدهد؟
با لبخند همیشگیاش گفت ،
برادر من ! ، میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را میگیرد ، پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هست.
من میآیم این طرف و کنار مردم مینشینم ، تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم !
این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک برادر به مشکلاتشان رسیدگی میکنم....
🌹 #شهید_محمد_بروجردی
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
⚘﷽⚘
📎کـلام_شهیـد...🌷
خواهـران گرامیام
به شما سفارش می ڪنم
با تاسی از حضرت زهـرا (س) ،
#چادر را بعنوان حجاب برتر انتخاب کنید
ڪہ همانا سیاهی چـادرهـای شما
در کنار معرفی خون #شهـدا میتواند
از حریم اسلام ناب محمدی دفـاع نماید
و انشاءالله زمینهساز ظهور و قیام
منجی عالم بشریت مهـدی (عج) شود.
#شهید_مهدی_قره_محمدی 🌷
شهادت ۱۳۹۶ دیرالزور سوریه
📎یادش_باصلوات
📎اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
نیروها تویِ تاریکیِ شب داشتند جلو میرفتند ، که متوجهِ انفجارِ مین منور شدند. انفجارِ این مین هم مساوی بود با شلیک منوّر، روشن شدنِ منطقه و لو رفتنِ عملیات. اما یکی از بچهها خودش رو انداخت روی مینِ منوّر. حرارت تمام بدنش رو سوزاند. علاوه بر ذوب شدنِ پلاکِ شهید، حتی استخوانهای سینهاش هم از بین رفته بود. اما اجازه نداد منوّر شلیک بشه و عملیات لو بره. چون میدانست که اگر عملیات لو بره ، بچه ها قتلِ عام میشن. برای همین خودش رو فدا کرد ، تا دیگران فدا نشن...
📚منبع: کتاب شهید گمنام، صفحه 155
#شهیدگمنام
#ایثار
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
🔴 نمونه دیگر و جدیدتری از آن، عهدنامه رزمندگان فاطمیون است که در سال 94 در اوج مبارزه با گروهکهای تروریستی در سوریه به امضا رسیده. تعدادی از افرادی که امضای آن پای این عهدنامه آمده است به شهادت رسیدهاند.
در این این عهدنامه آمده است:
«بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما مجاهدین فی سبیل الله از گروه ۵۴ فاطمیون در پیشگاه خداوند متعال و حضرت صاحب الزمان (عج) متعهد میشویم ....
هدایت شده از کانال کمیل
شادی روح شهدا #صلوات
چادرت را سر کن
از اینجای کار به بعد با توست
باید شهر بوی فاطمه(س) بردارد
باید هر طرف را که نگاه کردی ،
فرزندان فاطمه(س) را ببینی
که دارند برای یاری امامشان آماده میشوند
چادرت را سر کن ؛
#چادر لباس فرم فاطمی هاست
چادر نشانه آنهایی است که میخواهند در قیام مهدوی امامشان را یاری کنند
چادر نشانه ای باشد برای کسانی که دیگر فکر دیده شدن نیستند ؛
اینبار فکر پسندیده شدن هستند حضرت زهرا (س) باید بپسنددت
و زیر حکم چادرت را امضا کند.
#ایده_فرهنگی
روی درب خانه تابلویی زده بود. رویش نوشت:
"تقویتی درس زبان،
در مسجد امام علی علیه السلام،
ساعت دو تا چهار،
ساعتی ده تا #صلوات، قبولی با #خدا."
آن زمان علی کلاس زبان می رفت، از بقیه بچه ها قوی تر بود. با این کلاس،خیلی از بچه های محل را جذب مسجد کرد.
#شهید_علی_هاشمی🌹
📚هوری/گروه فرهنگی شهیدابراهیم هادی
#آتش_به_اختیار
#مسجد
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
هدایت شده از کانال کمیل
گلنرگس!چه شود بوسه به پایت بزنم؟
تابه کی،خستهدل از دور، صدایت بزنم؟
گل نرگس! نکند مهر ز من برداری!
داغ دیدار رخت را به دلم بگذاری..!
اللّهم عجل لولیک الفرج ..
#سلام_امام_زمانم
ابراهیم هادی:
🌸رهبر معظم انقلاب :
همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند .
اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن
با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ،
یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ...
#وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
✅ زندگینامه شهید علی هاشمی - سردار هور
فرمانده سری ترین قرارگاه جنگ
🔹به سال 1340 در شهرستان اهواز در محله عامری در طلوعی از آفتاب دیده به جهان گشود.
🔹بعداز تولد علی متوجه شدند که پاهایش سالم نیست علی را به دکترنشان دادند و چند روز بعد از تولدش پاهای او را شکستند و تا زانو گچ گرفتند. تا یک سال هر ماه گچ پاهای کودک را عوض می کردند.
🔹به مسجد عشق می ورزید. تا آخرشب در مسجد می ماند و مسجد را تمیز و جارو میکرد. روی درب منزل نوشته بود آموزش قرآن صلواتی.
🔹 کاپیتان تیم شهباز و یکی از اعضای اصلی تیم بود و در مدرسه از شاگردان ممتاز و زرنگ بود. او به دوستانش در یادگیری درس بسیار کمک می کرد .
🔹 تا مدرسه پیاده می رفت و پول هایش را به مادر می داد تا در مخارج منزل خرج نماید.
🔹چندین بار توسط ساواک دستگیر شد کارهای تبلیغاتی انجام می داد و اعلامیه های امام را پخش می کرد.
🔹پس از پیروزی انقلاب اسلامي در تشکیل كميته انقلاب اسلامي نقش موثر داشت و در آغاز تشكيل سپاه به سپاه پیوست
🔹قبل از شروع جنگ جوانان انقلابی دشت آزادگان را سامان داد و سپاه حمیدیه راشکل داد و فرمانده سپاه حميديه شد
🔹در رشته پزشکی دانشگاه مشهد قبول شد و برای بورس در دانشگاه های آمریکا آماده می شد، که جنگ شروع شد و دانشگاه جنگ را برگزید.
🔹در محور کرخه با رهاسازي آب كانال سلمان زير پاي نيروهاي عراقي، از پیشروی دشمن جلوگیری کرد و از سقوط حمیدیه و اهواز جلوگیری کرد
🔹در عمليات بيت المقدس و آزادسازي خرمشهر شركت موثر داشت و توانست منطقه غرب خوزستان را از لوث بعثی های پاکسازی نماید.
🔹 در سال سوم جنگ زمانی پیچیده ترین و پر رمز و رازترین قرارگاه جنگ، قرارگاه نصرت را تشکیل داد.
🔹 در عملیات خیبر اولین عملیات آبی- خاکی جنگ، دو جزایر مجنون بود با 58 حلقه چاه نفت تصرف شد
🔹 در سال 1363 ازداوج کرد. زینب و محمد حسین حاصل این ازدواج بود. زندگی مشترکش چهار سال بیشتر به طول نیانجامید. بسیار به دختر و پسرش عشق می ورزید و هر زمان که به خانه می آمد دخترش همیشه روی شانه های پدر جای داشت .
🔹 در سال 65 ایشان به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) منصوب شد که فرماندهی سپاه های استان خوزستان، لرستان، لشکر 5 نصر و سایر یگان ها به ایشان سپرده شد.
🔹 تیرماه 1367 دشمن برنامه وسیعی برای بازپس گیری جزایر مجنون انجام داد. یک شب قبل از تک دشمن به جزایر در نشستی در جمع رزمندگان و فرماندهان گفت: دشمن باید از نعش من رد بشود تا بتواند جزایر را بگیرد اگر دشمن جزایر را بگیرد من بر نمی گردم.
🔹 هر چقدر فرماندهان به ایشان اسرار کردند که به عقب برگردد قبول نکرد و گفت : تا یک نفر هم در جزایر باشد من عقب نمی آیم. حضور ایشان باعث نجات هزاران رزمنده از خطر اسارت شد.
🔹 در قرارگاه خاتم 4 نهایتاً 13 نفر مانده بودند و عقب نشيني نكردند بعد از سقوط جزاير 7 نفر بازگشتند، 2 نفر اسير شدند و حاج علی به همراه 3 نفر ديگر مفقود اثر گرديدند و سرنوشت علي در پرده اي از ابهام فرو رفت.
🔹 بسیاری امیدوار بودند که اسیر شده است و تا سال و سقوط صدام هیچ سخنی از سردار گمنام هور به زبان ها نیامد نه مراسمی نه یادواره ای و نه یادمانی و... که اگر اسیر دشمن شده است شناسایی نشود و آسیبی به او نرسد.
🔹 در سال 89 پس از تفحص پيكر شهدا در مناطق عملياتي پيكر اين سردار شهيد به همراه سه تن از ياران وفادارش پیدا شد و يوسف هور بعد از 22 سال غربت و گمنامي در حالی که شالی سبز به پهلو بسته بود به آغوش وطن بازگشت.
📕برگرفته از کتاب هوری. خاطرات شهید علی هاشمی.
📚اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی.
#قهرمان_من ؛ #شهید_علی_هاشمی
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
🚩 ابراهيم صدايم را داري !
صدای مرا میشنوی ؟
اگر صدای مرا میشنوی ، کمک !
من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی #دشمن!
تلفن همراه من کار نمیکند
بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه #بیسیم نداشت تا با تو تماس بگیرم ...
گفتم میخواهم با بیسیم شما #تماس بگیرم...
گفتند اندرویدهای شما را چه به بیسیم #شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید صدایم را به تو برسانم ...
اگر میشنوی ما گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم #هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !
اینجا #کُشتی میگیریم تا دیده شویم ..
لاک💅 میزنیم تا #لایک 👍بخوریم
تو حتما راهش را بلدی که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ #دنیا سرگیجه گرفتیم !
🚩ابراهيم ابراهيم!
اگر صدایم را میشنوی،
دوباره اذانی بگو تا ما هم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند راه را پیداکنیم ..
راه را گم کرده ایم
اگر از #جبهه برگشتی
کمی از آن #غیـرت های نـاب #بسیجی ها را برایمان سوغات بیاور؛
تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...
🔹تمام
شهدا گاهی نگاهی
شادی روحشان #صلوات💐
#قهرمان_من ؛ #شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابراهیم هادی:
🎥 حالا بابا پس از چهار سال از سفر شام برگشته.
فاطمه سلما رفته کنار پیکر بابا دراز کشیده
چشماش رو بسته و وانمود میکنه بغل باباش خوابیده...
❣️ اولین دیدار فاطمه سلما فرزند #شهید_مهدی_ثامنی_راد با پدر🌷
#کـانال
موضـوع:پر از متـون مذهبی، متونه خدمت گزاری به صاحب الزمان'عج'،کلام عرفا ،شهدا ،مداحی ،سخنرانی علما...
.
.
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
❤️ #مهدے_جان ❤️
ذڪر نامٺ بر لبم جارے شده
دل بہ نورٺ این همہ یارے شده
هر چہ دارم از تو دارم خوب من
اے طبیبم اے تویی محبوب من
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
http://eitaa.com/joinchat/2484207636C51a42f40f8
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
۱. 🇮🇷❤️زندگی نامه شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🇮🇷❤️
🌺 آقا ابراهیم در اول ارديبهشت سال 1336 در محله شهيدآيت الله سعيدی حوالی ميدان خراسان ديده به هستی گشود.
🌺 او چهارمين فرزند خانواده بشمار می رفت. با اين حال پدرش، مشهدی محمد حسين، به اوعلاقه خاصی داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد.
🌺 ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمی را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پيش برد.
🌺 دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبيرستان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند. سال 1355 توانست به دريافت ديپلم ادبی نائل شود.
🌺 از همان سا لهای پايانی دبيرستان مطالعات غير درسی را نيز شروع كرد.
حضور در هيئت جوانان وحدت اسامی و همراهی و شاگردی استادی نظير علامه محمد تقی جعفری بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود.
🌺 در دوران پيروزی انقلاب شجاعت های بسياری از خود نشان داد. او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود.
🌺 پس از انقلاب در سازمان تربيت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد.ابراهيم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد.
🌺 او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعنی ورزش باستانی شروع کرد. در واليبال و کشتی بی نظيربود.
🌺 هرگز در هيچ ميدانی پا پس نکشيد و مردانه می ايستاد.
🌺 مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشيده بازی دراز و گيلانغرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد.
🌺 حماسه های او در اين مناطق هنوز در اذهان ياران قديمی جنگ تداعی می کند.
🌺 در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان های کميل و حنظله درکانالهای فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند.
🌺 سرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. ديگركسی او را نديد.
🌺 او هميشه از خدا مي خواست گمنام بماند، چرا كه گمنامی صفت ياران محبوب خداست.
🌺 خدا هم دعايش را مستجاب كرد. ابراهيم سال هاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدی باشد برای راهيان نور.
منبع: کتاب سلام بر ابراهیم۱
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
هدایت شده از کانال کمیل
گاهی
یک #نگاه حرام ...
شهادت را برای کسی که لیاقت #شهادت دارد ؛
سال ها #عقب می اندازد ..
چه برسد به کسی که هنوز #لایق شهادت بودن را نشان نداده است.
🌷شهید حاج حسین خرازی 🌷
یاد شهدا با #صلوات
#شهیدی که برات #کربلا میدهد
🌸🌿🌸
این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️😢🌷
بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام علیرضا کریمی👇💐
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و....
با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا بحق امام حسین ع ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و...
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما #علیرضا_کریمی✋
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
📚مسافر کربلا
هدیه روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم و فرجنا بهم
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
You:
🌷 بابای من
وصیت کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم
امشب در معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم اما هرچه گشتم آغوشی نبود...
عکس هایت را کنار مامان دیده ام
قدو قامتت، دستهایت ...
همان عکسها که مرا در آغوش داشتی...
پس امشب چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت نبود؟
خواستم مثل رقیه (س) سرت را بغل کنم نمی شد...
دستانم استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست
💐 باشد... سهم من از آغوشت همین بود؟!!
❣️ #عاشقانه_های_فاطمه_سلما
فرزند #شهید_مهدی_ثامنی_راد🌷
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @seedammar👈