1_166705940.mp3
15.25M
#زیارت _ عاشورا
⚘با نوای اباذر حلواجی
🌷اللّهُمَّ صلِّ عَلَی مُحَمّدِِ وآلِ مُحَمّدِِ.🌷
@seedammar
1_290249322.mp3
1.22M
#دعــای_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
@mahdaviyat50
❣ #سلام_امام_زمانم
❣سلام پدر مهربان ما صبحت بخير
🌼کاش #صاحب برسد
🌿بنده به زنجیر کند
🕊ما #جوانان همه را
در ره خود پیر کند
🌼کاش چشم #گل_زهرا
🌿به دل♥️ ما افتد
🕊با #نگاهش به دل غمزده تاثیر کند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🦋صبـ☀️ـح شد
ای دل غمدیده من صبح بخیر
صبح زیبای تو پرشادی و پر پند #بخیر
🦋خنده کن
ای دل غمدیده💔 که غم ها برود
بسمله گوی و همی #عاقبتت باد بخیر
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹صلوات
🌸🕊🌸
🕊🌸
🌸
شهید حاج آقا #مرتضي یکی از فرمانده های قَدَر ایرانی در سوریه بود.🍃
فکرش خیلی خوب کار می کرد همیشه به قدرت تحلیل استدلالهای منطقی اش غبطه میخوردیم.🙂👌
🔴انقدر نظراتش در رد طرح های عملیاتی مجاب کننده بود که خیلی از مواقع سرداران طرح های حاج مرتضی را اجرا می کردند و نتیجه هم موفقیت آمیز میشد.✌️
🌕ولی شهید مسیب زاده خودش رو فقط فرمانده ایرانی ها #نمیدانست🙂.
دقیقا همان اندازه که برای همرزمان هم وطنش، از مقامات بالاتر اموراتشان را مطالبه می کرد، برای نیرو های
#فاطمیون افغانی و
#زینبیون پاکستانی
هم اموراتشان را مطالبه و پیگیری مداوم میکرد👌. حتی بعد از بازگشت به ایران به وضعیت خانواده هایشان نیز رسیدگی میکرد و میگفت. "اینها مظلوم تر و محروم ترند...💔❤️
#شهیدمدافعحرم
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده🌹
🌹🍃🌹صلوات
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دخترانی از این سرزمین
دختران شهدا سالها پس از شهادت پدر هنوز با خاطراتشان زندگی میکنند.
🌷🌷🌷🌷🌷
@seedammar
AUD-20200625-WA0003.mp3
4.15M
ایثار
🔊 #پادکست | پسر بالاشهر
🎙به روایت حاج حسین یکتا
@seedammar
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راز حاجت گرفتناز آقا #امام_زمان ( عج )
📀 مرحوم شیخ محمود حلبی ( ره )
✅ برو اگر ندیدی بر من لعنت کن!!!
#حتما گوش کنید
https://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
شهید آوینی:
حسین خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت.
فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!
من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!