#هر_روز_یک_ایه_نور
📖 وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
💠 و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند.
#سوره_غافر_آیه_۶۰
#تفسیر_صفحه_۴۷۴
🔑 در دعا فقط خدا را بخوانيم، نه خدا و ديگران را در كنار هم.
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ahd.mp3
2.07M
دعای عهد
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
👌می دانی احسن الحال یعنی چه؟
👀 نگاه "بهترینِ عالم" بر تو باشد و لب هایش دعاگوی تو!
☀️تعجیل در #ظهور 3صلوات☀
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
﷽
▫معلم گفت ضمایر را صرف کن..
گفتم: من، من. من!!
گفت پس بقيه چه شدند؟
گفتم: همه رفتندکربلا فقط من جا مانده ام..😔
#جاماندهگانیم_و_حوصله_شرح_قصه_نیست
#التماس_دعا_زائر_کربلا
😭😭😭
#شهید_مسلم_نصر
محل تولد: جهرم
تاریخ تولد: ۵۹/۶/۲
تاریخ شهادت:۹۴/۷/۳۰
محل شهادت: حلب، سوریه
محل دفن: جهرم
یک فرزند دختر از شهید بزرگوار به یادگار مانده است
.
ستوان دوم پاسدار «مسلم نصر» از اعضای تیپ هوابرد ۳۳ المهدی در تاریخ 30 مهر سال 1394 در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه و در نبرد با تروریستهای داعش در حومه شهر حلب به همرزمان شهیدش پیوست
.
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شهید_مسلم_نصر محل تولد: جهرم تاریخ تولد: ۵۹/۶/۲ تاریخ شهادت:۹۴/۷/۳۰ محل شهادت: حلب، سوریه محل دفن
#معرفی_شهید
.
راوی:همسر بزرگوار شهید
كظم غيظ مسلم مثال زدني بود. به یاد ندارم که عصبانی شده باشد. هر حرفي كه ميخواست بزند، هر وقت با هم به گلزار شهدا ميرفتيم، مدت زيادي ميان مزار شهدا ميماند و از عطر وجودشان بهره ميبرد. هر وقت تلویزیون مستند شهدا را پخش می کرد، آرام آرام زیر لب زمزمه میکرد شهیدان زنده اند الله اکبر. تا می توانست نماز را به جماعت میخواند و نماز شبش هم ترک نمی شد حتی در سفرها و یا مأموریت هایش. در جمع آرام و ساکت بود، اما در منزل خودمان شلوغ و شوخطبع بود. در منزل در کار خانه و غذا درست کردن به من کمک می کرد. احترام به پدر و مادرش در اولویت برایش قرار داشت و به صله رحم خیلی اهمیت میداد. ما با هم خیلی ارتباط خوبی داشتیم و بیشتر با هم دوست بودیم. روزها که به سر کار می رفت یک مرتبه و یا دو مرتبه زنگ می زد و با من و مبینا صحبت می کرد و همیشه هم میگفت من هر کاری میکنم به خاطر تو و مبیناست
.
همیشه میبینیم که دختران علاقه شدیدی به پدرشان دارند و مبینا هم به پدرش خیلی وابسته بود و ارتباط عاطفی قوی بین این پدر و دختر بود، روزهای آخر که مسلم آماده سفر میشد سفارش مبینا را به من میکرد، و بعد از آسمانی شدن پدرش بنرها و عکسهای پدرش را که مبینا میدید در عالم کودکی اش فکر می کرد که پدرش به مسافرتی چند روزه رفته و قرار است که برگردد. اما من به مبینا گفتم : پدرت رفته پیش خدا، و مبینای من با فکر و خیال اینکه پدرش پیش خدا است، کمی آرام شده است
.
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
در اين مقطع زماني كه همگي #استكبار و گردنكشان ستمگر كمر همت به تضعيف و تسليم ساختن #انقلاب و نظام اسلامي با تمامي شيوههاي فرهنگي- تبليغي جنگ نرم و تسخير فكر و ذهن #جوانان ما بستهاند، همگي ما بايد در فتنهها از مسير حق منحرف نشويم و چشم به چراغبان و روشنايي ده اين مسير، مقام عظماي #ولايت باشيم
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌹 سردار شهید عبدالرسول زرّین 🌹
بار آخر که اومد اصفهان، رفت خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بود و میگفت: های که راحت شدم...
سفارش همیشگیاش شده بود: نماز اولِ وقت، نمازِ جماعت، مسجد رفتن... بعد از شهادتش اومده بود به خوابِ همسرش و گفته بود: خوش به حال خودم که مسجد می رفتم...
منبع: کتاب ستارههای آسمانی، صفحه 27سردار شهید عبدالرسول زرّین