🕊🌹
#خاطره
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا گرفته با او دفن شود،
جا خوردم نمیدانستم از آقا چفیه گرفته، رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم،
همیشه در ارادت به #آقا خودم را بالاتر از او میدانستم، 🙁
چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام 😔
در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضی از کشورها بدون وضو تصویر #آقا را لمس نمیکنند و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتادهایم. 😔
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌹🍃
#یـادشهدابـاذڪـرصـلـوات 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روايت متفاوت #حاج_حسين_يكتا از حزب الهي ها!
📍نهر خيّن
⏱روايت هشت سال دفاع مقدس در اردوهاي راهيان نور
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
┄┄┅┅✿🍃❀🌹❀🍃✿┅┅┄ 🔘رزمندگان دلير و جان بر كف اسلام نـيـز تـنـهـا بـا قدرت ايمان و اراده و تـحـت لـوا
〰✨〰✨〰✨〰
📌در ايـن زمـان بود که دشمن برای
رهـايی از ايـن مخمصه ی بزرگ و بـا
هدف تـرميم و غـيـر قـابل نفوذ کردن
خـطـوط دفـاعـی خـود، دسـت بـه
استراتژی جديدی زد.
🗻دشمن در تابستان ۱۳۶۱ نيروهای
خودرا از زمـين هـای پست منطقه بـه
ارتـفاعاتی که از لـحاظ ديـد و تـيـر بـر
مـنطقه تسلط داشت، انـتـقال داد و بـا
پيوسته نـمـودن خطوط پدافندی خود،
بر طبل آتـش بـس نواخت!
🔁ايـن عـقـب نـشـيـنـی مـصلحتی،
عـلـاوه بر ايـنـکـه خـطوط پـدافـنـدی
مـتـصـل و مـناسـبـی، بـرای دشـمـن
ايـجـاد کـرد، بار تـبليغـاتی مـناسـبـی
برای او به همراه داشت.
⚡همه ی رسانه های استكبار مـشغول
پوشش خبری آتش بس اعـلـام شده از
سـوی صـدام شـدنـد. در واقـع صـدام
مـی خواست با ايـن راهـبـرد خـود بـه
افـکـار عمومی چـنـان القا کند که عـراق
تـصميم به عـقـب نـشينی دارد و بـرای
پايان دادن به جنگ آماده ی مذاکره است
❎در اين وضـعيـت هـرچـنـد دشمن
بـه دلـيـل تـهـاجـمـات پـی درپـی
رزمندگان اسلام شديداً در لاک دفـاعـی
خـود فـرو رفـتـه بـود اما هـمچـنـان
بـخش هايی از سرزمين اسـلـامی را در
اشغال داشت.
#راز_کانال_کمیل
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
شهیدی که برای ندیدن نامحرم چفیه مینداخت سرش😳
در مدتی ڪہ عراق بود
وقتی میخواست به ڪربلا برود
روی صورتش چفیه میانداخت
می گفــت :
اگر به نامحـرم نگاه ڪنی
راه شهــادت بسته میشود ...
#شهیدهادیذوالفقاری
#یادشهداباصلوات
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ #شهید_عبد_الصالح_زارع 🔶قسمت نهم 🔶 #کبوتر_بچه پسر بچه بود و شیطنت هایش درد سر در
🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿
⭕️ #شهید_عبد_الصالح_زارع
🔶قسمت دهم
🔶 #بی_سر_و_صدا
هشت نه سال بیشتر نداشتیم صبح ها عادت داشتیم برای رفتن به مدرسه دنبال هم برویم . گاهی چند دقیقه تاخیر میکرد. گمان میکردم شاید صبحانه خوردن یا لباس پوشیدنس طول کشیده. اما بکبار سرک کشیدم پارچه ای را دست گرفته وپله ها راتمیز می کند . این نوع کار ها در سن وسال ما سابقه نداشت.بعد که پرسیدم فهمیدم کار هر روزش است.
خودش هم دلش می خواست هم پای بزرگتر ها در کارهای خانه سهمی داشته باشد . کارش را دقیق وجدی انجام میداد. در مسجد محل ما هر روز باید قرآن واذان به صورت زنده پخش می شد . بچه ها سر این کار با هم رقابت داشتند. صالح هر روز صبح در صف صبحگاه مدرسه ، یا قرآن میخواند یا ترجمه قرآن را.ظهر ها هم اغلب زودتر از دیگران می دوید و خودش را از مدرسه به مسجد میرساند تا هم قرآن بخواند ، هم اذان بگوید.ماکت بسیار زیبایی از بیت المقدس را برای راهپیمایی روز قدس در سپاه بهنمیر طراحی کرد که شاید کمتر کسی میتوانست باور کند این کار از عهده یک نوجوان کم سن سال و کم حرف ، اما جدی مثل صالح برامده باشد . مسئول فرهنگی سپاه به هر زحمتی بود دو عدد ساعت دیواری ، برای تشویق صالح و من ، از بسیج دانش آموزی بابلسر هدیه آورد. نیمه های شب زمستان ، در مناسبت ها تا دیر وقت ها روی طاق نصرت (سر در ورودی محل) می ماند و به تزئین آن می پرداخت وبه تزئین آن می پرداخت گاه از سرما دستش می لرزید و پوستش ترک می خورد ولی گله ای نداشت بی توقع کارش را ادامه می داد . در ایام دهه فجر گاه می شد تمام ده روز را در پایگاه محل و مسجد میماند تا مراسم ها به بهترین نحو برگذار شود . در سفر های راهیان نور هم بی سر وصدا کار میکرد وهیچ وقت از فعالیتهایش برای من که صمیمی ترین و قدیمی ترین دوستش بودم حرفی به میان نمی آورد.
آنقدر منم منم نکرد تا آخر خدا خودش او را بزرگ کرد.
🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿