Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
💠 من خسته شده ام!
🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ایستاده بودیم. ناگهان، محمد گفته بود: «دیگه خسته شدم.»
🔸یکی از همرزمانش ناراحت می شود و می گوید: «محمد چرا این حرف را می زنی؟ ما از زن و فرزند و خانواده گذشته ایم، آمده ایم اینجا برای دفاع از دینمان. آن وقت تو می گویی خسته شده ام.»
🔹« محمد همان موقع با لبخند همیشگی که برلب داشته بود، گفته بود: «از اینجا ماندن خسته نشده ام. از این خسته شده ام که ۴۰ روز است اینجایم و هنوز دینم را به اربابم ادا نکرده ام.»
#شهید_محمد_مسرور🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹صلوات
#روزشمار_فاطمیه
#خط_سرخ_فاطمی
🗓۳۹ روز تا شهادت مظلومانه یگانه دختر پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم
✅حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: هر كه خداوند را خالصانه عبادت کند خداوند عزوجل بهترين چيزى را كه به صلاح اوست برايش فرو می فرستد.
📚بحار الانوار- جلد ۷- صفحه ۲۴۹
🥀https://eitaa.comseedammar
🌹 ميگفت: چادر یادگار حضرت زهرا( س )است ایمان یک زن وقتی کامل میشود که حجاب و حیا را بخوبی خصوصا در مقابل نامحرم در رفتار و عملش رعایت کند.🌹
گاهی یک نگاه آنقدر مهربانست که چشم هرگز رهایش نمیکند.
گمنام شدن که ذات ابراهیم است. خود قسمتی از حیات ابراهیم است. 🌻
🌼هوشیاری و پهلوانی و دلسوزی.این گوشه ای از صفات ابراهیم است.🌼
🌸 از رد پای تو میگیرد نشان هرکه دارد آرزوی آسمان....🌸
گمنامی راز عجیبیست.......
#شهیدعباسبابایی
ما یه #نگاه کردن داریم یه دیدن
من شاید تو #خیابون ببینم
اما #نگاه نمیکنم...
#حجابچشم
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
چقد قشنگــ شهید کاظمے ...گفٺ.. [←
من 🙃
دوست دارم}
روزی
شهید
بشــم
ک
از شهادٺ
خبرے
نباشہ /!♥️
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔴پست جدید حساب اینستاگرام/مطالبه رهبر انقلاب از مسئولان برای رفع فوری مشکلات خوزستان
🔹رهبر انقلاب: «مسئولان وظیفه دارند که به مسائل اینروزهای خوزستان رسیدگی کنند و اگر کسی به فکر مردم باشد، نمیتواند در مقابل مسائل دشوار خوزستان راحت بماند و این وظیفه قطعی، فوری و همیشگی حکومتهاست که به فکر مردم باشند.»
✅ #فریاد_خوزستان
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۵۲ شب🌌 سختی بود. همه خوابیدند 😴اما من خوابم نمی برد. دوست داشتم پیام
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۵۳
هیچ وقت به قولش وفا نکرد.
نمی دانم🤔 دست خودش بود یا نه.
می گفت: ۴۵روزه بر می گردم. اما سر ۵۷روز یا ۶۳روزبرمی گشت.
بار آخر بهش گفتم:
( تا رکود صد روز رو نشکنی, ظاهراً قرار نیست برگردی😏)
گفت: نه مطمئن باش زیر صد نگهش می دارم
این یکی رو زیر قولش نزد. روز نود ونهم بر گشت اما چه برگشتنی.
همان طور که قول داده بود یکشنبه برگشت.
اجازه ندادند بیارمش خونه. وعده دو ساعت ⌚️دیدار شد, نیم ساعت.
روی پایم بند نبودم😰
برای دیدنش.
ازطرفی نمی دانستم با چه بدنی قرار است روبه رو شوم.
می گفتند: برای اینکه ازش خون نیاد بدنش را فریزر کنن.
اگه گرم بشه شروع می کنه به خون ریزی.
و دوباره باید پیکر رو آب بکشن.
ظاهراً چن ساعتی طول کشیده بود تا پیکر را بر گردانند عقب.
گفتند:( بیا معراج😳)
حاج آقا قول داده بود با هم تنها باشیم, از طرفی نگران بود حالم بد 🤕شود.
گفتم:( مگه قرار نبود تنها باشیم ؟شما نگران نباشین, من حالم خوبه)
خیالم راحت شد.
سر به بدن داشت.
آرزویش بود مثل اربابش بی سر شهید🌷شود.
پیشانی اش مثل یخ بود:
( بَه بَه! زینت ارباب شدی! خرج ارباب شدی! نوش جونت! حقت بود)
اول از همه ابرو هایش را مرتب کردم.
دوست داشت خوشش می آمد. وقتی ابروهایش را نوازش
می کردم , خوابش می برد😴
دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود.
همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می کرد می خندید:😁
( نکش !می دونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!) یک سال هم نشد.
مشمای دور بدنش را باز کرده بودند. باز تر کردم.
دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش.
کفن شده بود.
ازمن پرسیدند:
( کربلا ومکه 🕋رفتید لباس آخرت نخریدید؟)
گفتم : (اتفاقاً من چند بار گفتم: ولی قبول نکرد)
می گفت:( من که شهید می شم, شهیدم که نه غسل داره , نه کفن)
ناراحت بودم که چرا بالباس رزم دفنش نکردند.
می خواستم بدنش را خوب ببینم, سالم سالم بود.
فقط بالای گوشش تیر خورده بود.
وقتش رسیده بود.
همه ی کارهایی را که دوست داشت انجام دادم.
همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت.
راحت کنارش زانو زدم, .
امیر حسین را نشاندم روی سینه اش❤️
درست همان طورکه خودش می خواست.
بچه دست انداخت به ریش های بلندش:
( یا زینب چیزی جز زیبایی
نمی بینم)
گفته بود:( اگه جنازه ای بود
ومن رو دیدی , اول از همه بگو نوش جونت)
بلند بلند گفتم:
( نوش جونت! نوش جونت)
می بوسیدمش, می بوسیدمش, می بوسیدمش. 😘
این نیم ساعت⌚️ را فقط بوسیدمش.
بهش می گفتم :
( بی بی زینب《 سلام الله علیها》هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد,در اولین لحظه بوسیدش....
سلام ✋منو به ارباب برسون)
به شانه هایش دست کشیدم. شانه های همیشه گرمش , سرد شده بود. چشمش باز شد.
⚡📚 @seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
4-Shor - Hajmahdirasuli - Haftegi980928 - Sarallahzanjan.mp3
4.96M
⏯ #شور احساسی
🍃دوباره از تو می خونم
🍃با این چشمای بارونیم
🎤مهدی #رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ما هنوز نتونستیم مسئله #حجاب رو حل کنیم؟!
🔸 الان مشکل خانما چیه؟
تماشای فوتبال یا نبودن اشتغال
➕ ناگفتههای خانم دکتر روحافزا (از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی) از پشت پردهها
#پویش_حجاب_فاطمے
📝
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۵۳ هیچ وقت به قولش وفا نکرد. نمی دانم🤔 دست خودش بود یا نه. می گفت: ۴۵رو
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۵۴
نمی توانستم دل بکنم💔
بعد از۹۹روز دوری نیم ساعت ⏱که چیزی نبود.
باز دوباره گفتند:( پیکر باید فریزر بشه)
داشتم دیوانه می شدم. هی می گفتند فریزر فریزر.
بلند شدن از بالای سر شهید🌷,
قوت زانو می خواست که نداشتم. حریف نشدم.
تابوت ⚰را بردند داخل حسینیه که رفقا وحاج خانم با او وداع کنند.
زیر لب گفتم:( یا زینب, باز خدا رو شکر
که جنازه رو می برن نه من رو!)
بعد از معراج , تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم موقع تشیع خیلی سریع حرکت کردند.
پشت تابوتش که راه می رفتم🚶♀, زمزمه می کردم :
( ای کاروان آهسته ران آرام جانم❤️ می رود!)
این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی توانستم به پای جمیعت برسم.
فردا صبح, در شهرک شهید محلاتی از مسجد
نزدیک خانه مان تا مقبره الشهدا تشیع شد.
همان جا کنار شهید🌷 نمازش را خواندند.
یاد شب عروسی افتادم, قبل از اینکه از تالار برویم خانه🏚, رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک. مداح داشت روضه ی علی اصغر(علیه السلام) می خواند. نمی دانستم آنجا چه خبر است. شروع کرد به لالایی خواندن.
بعد هم گفت: همین دفعه ی آخر که داشت می رفت به من گفت:( من دارم می رم و دیگه بر
نمی گردم. توی مراسمم برای بچه ام لالایی بخون! )
محمد حسین نوحه ی( رسیدی به کرب وبلا خیره شو/ به گنبد به گلدسته ها خیره شو/ اگر قطره اشکی😢 چکیداز چشات/ به بارون🌨 این قطره ها خیره شو) را خیلی دوست داشت.
نمی دانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفقای محمد حسین که جزو مدافعان هم بود, آمد که ( اگه می خواین بیاین با آمبولانس 🚑 همراه تابوت ⚰برین بهشت زهرا!) خواهر ومادر محمد حسین هم بودند.
موقع سوار شدن به من گفت: ( محمد حسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده, اونجا با هم عهد کردیم هر کدوم زودتر شهید شد, اون یکی هوای زن وبچه اش رو داشته باشه)
گفتم:( می تونین کاری کنین برم توی قبر? )
خیلی همراهی و راهنمایی ام کرد. آبان ماه بود وخیلی سرد باران 🌦هم نم نم می بارید. وقتی رفتم پایین قبر, تمام تنم مور مور شده و
بدنم به لرزه افتاد.
⚡📚
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی