eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
138 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋صبـ☀️ـح شد ای دل غمدیده من صبح بخیر صبح زیبای تو پرشادی و پر پند 🦋خنده کن ای دل غمدیده💔 که غم ها برود بسمله گوی و همی باد بخیر 🌺 🌹🍃🌹صلوات
🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 شهید حاج آقا یکی از فرمانده های قَدَر ایرانی در سوریه بود.🍃 فکرش خیلی خوب کار می کرد همیشه به قدرت تحلیل استدلالهای منطقی اش غبطه میخوردیم.🙂👌 🔴انقدر نظراتش در رد طرح های عملیاتی مجاب کننده بود که خیلی از مواقع سرداران طرح های حاج مرتضی را اجرا می کردند و نتیجه هم موفقیت آمیز میشد.✌️ 🌕ولی شهید مسیب زاده خودش رو فقط فرمانده ایرانی ها 🙂.  دقیقا همان اندازه که برای همرزمان هم وطنش، از مقامات بالاتر اموراتشان را مطالبه می کرد، برای نیرو های   افغانی و  پاکستانی هم اموراتشان را مطالبه و پیگیری مداوم میکرد👌. حتی بعد از بازگشت به ایران به وضعیت خانواده هایشان نیز رسیدگی میکرد و میگفت. "اینها مظلوم تر و محروم ترند...💔❤️ 🌹 🌹🍃🌹صلوات
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دخترانی از این سرزمین دختران شهدا سال‌ها پس از شهادت پدر هنوز با خاطراتشان زندگی می‌کنند. 🌷🌷🌷🌷🌷 @seedammar
AUD-20200625-WA0003.mp3
4.15M
ایثار 🔊 | پسر بالاشهر 🎙به روایت حاج حسین یکتا @seedammar
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راز حاجت گرفتن‌از آقا ( عج ) 📀 مرحوم شیخ محمود حلبی ( ره ) ✅ برو اگر ندیدی بر من لعنت کن!!! گوش کنید https://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هندزفری هاتون همراتونه؟؟؟
آهنگو بزار پخش بشه...
شهید آوینی: حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد: خدایا الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم!
آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد.