eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
9.2هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌عصا آمده‌اے چشم عدو ڪوࢪ شود🌱
شھادټ باݪاتࢪین... فࢪموده‌ے دلبࢪجانمون💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 🎬 زیبای «اینجا بدون تو» 🖤 بی تو زنده‌ایم اما زندگی نمی‌کنیم! 📥 دانلود با کیفیت بالا
در مکتب شهادت در محضر شهدا ✍ 🔹همســرم بـدان ڪه من نســرین کسے ڪه تو را دوســت دارد، را هم بسیار دوســت مے‌دارم، چون خــداے خــود را در آن زمــان پــیدا مےکنم. از تــو مے‌خواهــم اگر می‌خواهے فردے خداگــونه باشـــی و درس دهنـــده، از امـــروز و از این ســـاعت سعی کنی تمــــاس خود را با خــدای خویــش بیـــشتر کنــے و همیـــن طــور معلــّمے باشی جدّے. 🌷 شادی روح مطهرش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ در مکتب ولایت در محضر رهبر فرزانه انقلاب راه رهبر ، کلام رهبر 🎥رهبر معظم انقلاب: این که آقایی در گوشه‌ای عبایش را بکشد و بگوید به کارهای نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ ننگ است/مراجع تقلید کنونی مکرر بمن گفتند که ما تضعیف نظام راحرام قطعی می‌دانیم.
*﷽* یک ماه و نیم بعد از عروسی، عازم مشهد شدیم. چون شناسنامه من عکس دار نبود، به من و علی آقا شک کردند که نکند ما زن و شوهر نیستیم! بالای صحن حرم کمیته بود. آنجا رفتیم. به ما فرمی دادن تا پر کنیم. یکی از سوالات این بود، نام عموهای همسر خود را بنویسید، من نام عموهای علی را نمی دانستم! در همین هنگام یکی از بچه های تیپ ویژه می آید آنجا و می گوید: ایشان علی قمی هستن، قائم مقام تیپ ویژه شهدا. دیگر با ما کاری نداشتن. به علی گفتم: چرا خودت عنوان نکردی که قائم مقام تیپ هستی؟! گفت: لزومی ندارد همه بدانند ما چه کاره هستیم! 📚: کوچ لبخند
*﷽* همیشه کتاب‌های شهيدان بهشتی، باهنر و مطهری جزو کتاب‌هایی بود که بسيار مطالعه می کرد و در ورزش هم قهرمان جودوی ايران بود.  مرتب کار می‌کرد و می‌گفت قصد دارم که پول‌هایم را جمع آوری کنم، تا ماشینم را عوض کنم. اما بعدها فهميديم که آن پس اندازها را برای جهيزيه يک دختر جمع آوری کرده بود. وقتی می خواست به منطقه برود به او گفتم:تو ديگر نرو ما را تنها نگذار، گفت: همه، خواهر وبرادران ما هستند؛ ما بايد برويم و دفاع کنيم. راوی: خواهر شهید
*﷽* در مکتب ولایت در محضر امام رضا (ع) راه امام ، کلام امام 🌻امام رضا (ع) می فرمایند: 🌿 اِعْلَمْ اَنَّهُ لاوَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللهِ وَ الْکَفِّ عَنْ اَذَی الْمُؤْمِنِ. 🌱هیچ خویشتنداریی سودمندتر از دوری از حرام و پرهیز از آزار مؤمنان نیست. 📚: فقه الرضا (ع)، ص۳۵۶ هدیه به امام رضا (ع) صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹
در مکتب شهادت در محضر پدران شهدا در یکی از ادارات کاری داشتم هر چه مراجعه می کردم مشکلم حل نمی شد بطوری که دیگر عاصی شده بودم و باز هم نمی خواستم خودم را معرفی کنم و بگویم که پدر یک شهید هستم. یک شب پسرم را در خواب دیدم و با گله و شکایت به او گفتم شما در آن دنیا لذت می برید از نعمتهای لایزال خداوند استفاده میکنید اما ما مانده ایم و این دنیا و مشکلاتش، در همان رویا و خواب مشکلاتم را برایش گفتم. فردای آن روز که دوباره برای پیگیری کارم به همان اداره مراجعه کردم فردی که مسئول انجام این امور بود به محض رسیدن من به جلوی میزش در مقابلم ایستاد و برگه های مرا گرفت و برای انجام مراحل اداری برد و کارم سریعا انجام گرفت . من بسیار متعجب شدم . به من رو کرد و گفت : آن آقایی که همراه شما بود کیست ؟ من با تعجب بسیار پاسخ دادم کدام آقا؟ گفت: همان جوان خوش سیما که تا دم درب ورودی با شما آمد و به من اشاره کرد که کار شما را انجام دهم . بعد برایم تعریف کرد و گفت : من این جوان را دیشب در خواب دیدم از من خواهش میکرد و می گفت که پدر من بیمار است و کارش را هر چه سریعتر و به خاطر رضای خداوند انجام دهید. پدر این شهید میگفت آنجا بود که اشک هایم سرازیر شد و شانه هایم شروع به لرزیدن کردند. 🎤راوی: پدر شهید رضا دادبین
*﷽* به بچه ها می گفت: اول نماز را بخوانید، و بعد هر کجا می خواهید بروید، بروید. گاه که در زیر گلوله بودیم و با اینکه معلوم نبود که تا چند لحظه دیگر کدام یک از بچه ها به شهادت می‌رسند یا اینکه مجروح می‌شوند، نمازمان را اول وقت می خواندیم. ایشان همچنین عطش زیارت امام حسین (ع) و زیارت حضرت رقیه(س) را در دل بچه ها برافروخته بود. می گفت: بروید به زیارت حضرت رقیه (س) و به ایشان بگویید: رقیه جان آمده ایم زخم‌های شلاق های یزدیان را التیام ببخشیم. 📚: سه مزار برای یک شهید
﷽ در مکتب شهادت در محضر مدافعان حرم او در جنگ چریکی متخصص بود، اما آن چه دشمن را در مقابلش شکست می‌داد، تعلق خاطری به چیزی بالاتر بود که اگر خبر شهادت به او بدهند، لبخند می‌زد. رمز استقامت در میدان بر همین فلسفه ی تعلق برمی‌گردد و موضوعی که عماد مغنیه را از بقیه برجسته‌تر می‌کرد و مانند خورشیدی می‌درخشید، تفاوت او در آرزوها و تعلق خاطرهایش بود. چرا که او آرزویی ماورای خاک داشت و هیچ موضوع زمینی او را مشغول به خود نمی‌کرد. آرزو و تعلق او، ماورای مادیات بود. هیچ لحظه و صحنه دنیوی عماد مغنیه را متعلق به خود نکرد. او علم و عقل و شجاعتش را در کنترل ایمان قرار داده بود. 🎤روای: سردار سلیمانی