eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
141 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
•|📿📖|• 🕊 : «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟». «پروردگارا! آن ڪه تو را نيافت، چه يافت و آن ڪه تو را يافت، چه از دست داد؟». (بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )📚
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
با خون حسین بن علۍ؏، شستہ شد هر آنچہ بر دیوار‌ هایشان از حقوق بشر سیاه کرده بودند. - امیر‌حسین‌حیدری !
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
سھم‌ِمن‌ازبهار، فقط‌دیدن‌است‌و‌بس؟ - بـُگذار‌تارهـٰا‌شوم‌ازبنـداین‌قفس ! ' سیدحمیدرضابرقعـے '
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد: 🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود: 🔹 من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند! 📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹ 🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ...
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
سلام برای سلامتی دختر یکی از اعضا دعا بفرمایید عمل دارن🌸🌹🌸 ۵صلوات هدیه حضرت علی اصغر ع هدیه کنید به نیت سلامتی سپاس
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
رفته بودند جنوب. توی فکه، یکی از رفقایش مداحی‌ می‌کرد و روضه میخواند..! یکدفعه روح‌الله بلندشد و گفت: سید، رسیدی به گوشواره.. از رقیه بخون از بیابون‌های داغ، پای برهنه، دست‌های سنگین دشمن.. میگفت و بلندبلند گریه می‌کرد. از خود بی‌خود شده‌بود..! همه با دیدن حالِ روح‌الله به گریه افتادند عاشقِ حضرت رقیه(س)بود! همین که شنیده‌بود تکفیری‌ها تا حرم حضرت رقیه(س) رسیده بودند، دیوانه می‌شد..! حتی نمی‌توانست غذا بخورد. می‌گفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی‌ها برسند نزدیکِ حرمِ حضرت رقیه..!
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
🍀🌸🍀 ~🕊 🌴✨ 🌿شلوار یخ زده و پاهاے خونی ⚘آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شڪم مجروح شد، اما ڪمتر ڪسے می‌دانست ڪه او مجروح شده است. اگر ڪسے در باره حضورش در جبهه سوال می‌ڪرد، طفره می‌رفت و چیزے نمی‌گفت. ⚘یڪدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه ڪرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است ڪه همه مریض شوند." ⚘یڪے یڪے بچه‌ها را به دوش ڪشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر ڪار متوجه شلوار او شدیم ڪه یخ زده بود و پاهایش خونے شده بود ♥️🕊
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
۲۵ مرداد ۱۴۰۰