eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8.8هزار ویدیو
138 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️شهادت حضرت امام سجاد علیه‌السلام؛ قهرمان اهل بیت علیهم‌السلام را تسلیت عرض می کنیم برمحمدوآل محمد صلوات پایگاه شهید علی حسنلوئی حوزه شهید چمران دندی
salavat_emam_sajad.mp3
498K
🏴صلوات بر علیه السلام ◾️🔈
tadfin_ajsad_motahhar_shohadaye(1).mp3
2.79M
📆 روز دوازدهم محرّم ▪️ورود بنی اسد به کربلا ▪️تدفین پیکر مطهر شهدای کربلا ▪️تدفین پیکرهای مطهر اهل بیت علیهم السّلام در حفره‌ای بین مرقد شهدا و مرقد اباعبدالله علیه السّلام
4_5861790748768208778.mp3
2.2M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🔻📖 تلاوت قرآن کریم 〽️ 〽️ 〽️ 〽️ 🎤
🔰قسم حضرت عباس را باور کنم یا دُم خروس را⁉️ 😠شنیدن بعضی حرف ها از بعضی آدم‌ها هم عجیب هست ؛ هم مضحک؛ هم خشم انسان را برمی‌انگیزد... مثلا 🌀ماکرون از #آزادی و حقوق زنان افغانستانے دفاع کرده‼️ 🇫🇷در فرانسه‌اے ڪه مهد احترام‼️ به حقوق زنان مسلمان #محجبه است😏 (یاد ممنوعیت استفاده دختران مسلمان زیر 18 سال و مادرانشان از #حجاب در مکان‌هایی مانند مدرسه افتادم) #پویش_حجاب_فاطمی
من هیئت و حسینیه را حسینیه نمی‌دانم مگر اینکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند. در هیأتی که دغدغه مبارزه با اسراییل نباشد، شمر هم سینه می‌زند. *امام موسی صدر*.
برخۍ هم تنها تو را مۍبینند و هر چه را بهـ تو نزدیکشان کند، نعمت مۍشمارند مصیبت از نگاه بندگان شاکرت، نعمتۍ بۍ‌نظیر است(: - محسن عباسی ولدی -
‹‌ پلک‌برهم‌میزدی‌کرب‌و‌بلامی‌شدمرور مقتلےکامل‌ترازچشمتـ‌دراین‌عالم‌نبود(: ›
820.2K
نورِ حق‌ مےدمد از مشرقِ سجاده‌‌ۍ تو'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 📝 خلاصهٔ تدریسِ موضوعِ فلسفهٔ غیبت و 👤 استاد (چهارم و پایانی) 👈 نامۀ اعمال ما به امام زمان عرضه می‌شود. 📎 برگرفته از
⭕️ نماز جماعت در اسارت سال‌ها بود که حسرت نماز جماعت به دلمان مانده بود. روزی که قرار بود ما را آزاد کنند، نماینده‌‌گان صلیب‌سرخ آمدند و اسم همه را نوشتند. زمان حرکت، ظهر بود. بچه ها گفتند «اول نماز را بخوانیم بعد سوار ماشین‌ها بشویم». همه آماده شدند و در مقابل چشم صلیبی‌ها و عراقی‌ها ایستادیم به نماز جماعت. نماز که تمام شد، دیدم عراقي‌ها با حسرت به ‌ما نگاه می‌کردند. شیرین‌ترین لحظة زندگیم، همان نمازی بود که در آخرین لحظه‌های اسارت به جماعت خواندم. 🔹 راوی: آزاده سرافراز ممحمد کوراوند 🔹 منبع: کتاب نماز غریبانه
🌹 خاطره ای تامل برانگیز از آزاده سرافراز شهید محمد خمامی ابتدای اسارت مرا را به استخبارات برده بودند تا تخلیه اطلاعاتی کنند در حالیکه زخمی و خونین بودم مرا به سلول انفردای ‌انداختند از صدای اذانی که در فضای بیرون از زندان پخش می‌شد متوجه شدم در شهری شیعه نشین هستم به حضرت موسی بن جعفر(ع) متوسل شده و گفتم از شما خدمت حضرت زهرا(س) شکایت می‌کنم، که ناگهان در حالتی شبیه خواب و بیداری دیدم در سلول باز شد سه آقای جلیل‌القدر وارد شدند در حالیکه که من صورت آنها را کامل نمی‌دیدم از وضعیت خود برای آنها گفتم و اینکه به خاطر خونی بودن لباس و بدنم نجس هستم و نمی‌توانم نماز بخوانم، اینکه کی آزاد می‌شوم و خانواده‌ام در چه وضعیتی هستند، آن بزرگواران فرمودند: وضعیت شما خوب می‌شود و در روز تولد من آزاد می‌شوید نگران خانواده خود هم نباشید آنها را به خدا بسپارید، بعد از این دیدم در را باز کردند زخم پای مرا بستند و شلنگ آب گرم دادند تا خودم را تطهر کنم که به دنبال آن آمدم سلول و نمازم را خواندم. بعدها در سالروز ولادت حضرت موسی بن جعفر(ع) آزاد شدم و یاد آن خوابی که در زندان دیده بودم افتادم.
اومده بود مرخصي بگيره ، يه نگاهي بهش کرد ، گفت : " ميخواي بري ازدواج کني ؟ " گفت : " بله ميخوام برم خواستگاري " - خب بيا خواهر منو بگير ! گفت : " جدي ميگي آقا مهدي " - به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو ! اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود ! به خانوادش گفته بود : " فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير ، زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد ! بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده! پرسيده بود : " چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من ! " گفته بودن : " بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه !! " شهید مهدی زین الدین
💠بهش گفتـم : 🌹راضی‌ام شهیـد بشی ولی الان نه ! تو هنوز جـوونی تو جـواب بهم گفـت : لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد🕊 حبیب ابن مظاهر نبرد !🖤 ✍ راوی : همسر شهید 🥀 🕊
4_5904248549188568279.mp3
1.01M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🔻📖 تلاوت قرآن کریم 〽️ 〽️ 〽️ 〽️ 🎤 ┅═✧❁🔆❁✧═┅
اینکه تو شیعه به دنیا اومدی، اتفاقی نیست؛ قبل از اینکه بیای توی این عالَم، یه کاری کردی که اینجا شیعه شدی ..!『استادعالی』
Fadaeian_Moharam1400_Shab10_11.mp3
17.57M
『چشمای من؛ تا واسه داغ تو میباره...🌱•』
013.mp3
12.27M
تنهایی؛ روی خاک داغ این صحرایی🌱•』
▪️اسطوره‌ای به نام اصغر وصالی فرمانده گروه دستمال‌سرخ‌ها!✌️ همو که گفت ننگ بر جنازه پاسداری که تو خشاب اسلحه‌اش فشنگ مونده باشه! دلاوری که 28مرداد58 با نیروهاش پاوه رو آزاد کرد و روز عاشورای59 در تنگه حاجیان گیلانغرب پر کشید.💔 مریم کاظم‌زاده همسر و همسنگرش بود تا لحظه شهادت... 💬 جواد تاجیک #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 ◾️ وقتی امام زمان خود را فرقی نمی‌کند کربلا باشد یا هرجا که هستید، قُربةً اِلَی الله، او را خواهید کُشت!
🎙 خوبه هرروز یک وقتی رو بذاری فکر کنی به خودت تلنگر بزنی یادآوری کنی ببینی هدفت چیه کجایی
🌷 💐شهید به جهت اینکه درشت اندام بود همواره در تعزیه ها نقش شمر لعنت الله علیه را اجرا می کرد، اما وقتی خیمه ها را آتش می زدند، گوشه ای می نشست و اشک می ریخت. 📜در اش نیز نوشت: 🏴می روم تا آن دنیا شرمنده حضرت عباس(ع) نباشم. 🌹شهید امیرعلی محمدیان متولد سال ۷۱ در تهران بود و دی ماه سال ۹۴ پس از ماه ها تلاش و پیگیری به صورت داوطلبانه برای کمک به جبهه های دفاع از حریم اسلام و حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد. 🥀 🕊 🆔
⬅️شهیدی که چندین ماه پیکرش روی زمین ماند➡️ بین بچه‌ها رفاقت حبیب و محمد اینانلو یک چیز دیگه بود همکلاسی ،هم محله‌ای ،هم راز و هم آرزو. اصلا با هم بزرگ شده بودند. به گروه محمد و حبیب میگفتند گروه جی 11، یه جمع شاد و سرزنده؛ 21 دی؛ توی عملیات یکی از بچه های تیربارچی شهید میشه. وقتی فرمانده داوطلب می خواد محمد و حبیب پیش قدم میشن و خودشون را به بالای تپه می رسونن. محمد توسط تک تیراندازهای داعش زخمی میشه . حبیب که فکر کرد محمد شهید شده وقتی دید روی لباش زمزمه یا زهراس. دوید سمتش. هر طور شده بود چند متر کشیدش عقب. با محمد حرف میزد و سعی میکرد بخندونتش تا زمان بگذره چند لحظه بعد محمد روسوار تویوتا کرد و خیالش راحت شد/ حبیب فکرش را هم نمی کرد که قراره چند دقیقه دیگه ، یک موشک کورنِت بخوره به ماشین و تموم اعضای ماشین شهید بشن بجز خودش؛محمد و 12 نفر دیگه پرکشیدند و حبیب نیمه سمت راست بدنش سوخت و سوی یک چشمش رفته و گوشت تنش ریخته. می گن مادرش به سختی شناختتش و چند روز طول کشیده تا حبیبش را به جا بیاره. 🆔
همیشه دلش‌ می‌خواست به دیدن‌ِ حضرت‌آقا برود. هیچوقت‌ فکرش را نمی‌کرد که روزی حضرت‌آقا‌ به دیدنش‌ برود..! 🆔