tadfin_ajsad_motahhar_shohadaye(1).mp3
2.79M
📆 روز دوازدهم محرّم
▪️ورود بنی اسد به کربلا
▪️تدفین پیکر مطهر شهدای کربلا
▪️تدفین پیکرهای مطهر اهل بیت علیهم السّلام در حفرهای بین مرقد شهدا و مرقد اباعبدالله علیه السّلام
🔰قسم حضرت عباس را باور کنم یا دُم خروس را⁉️
😠شنیدن بعضی حرف ها از بعضی آدمها
هم عجیب هست ؛
هم مضحک؛
هم خشم انسان را برمیانگیزد...
مثلا
🌀ماکرون از #آزادی و حقوق زنان افغانستانے دفاع کرده‼️
🇫🇷در فرانسهاے ڪه مهد احترام‼️ به حقوق زنان مسلمان #محجبه است😏
(یاد ممنوعیت استفاده دختران مسلمان زیر 18 سال و مادرانشان از #حجاب در مکانهایی مانند مدرسه افتادم)
#پویش_حجاب_فاطمی
برخۍ هم تنها تو را مۍبینند و هر چه را
بهـ تو نزدیکشان کند، نعمت مۍشمارند
مصیبت از نگاه بندگان شاکرت، نعمتۍ
بۍنظیر است(: - محسن عباسی ولدی -
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
📝 خلاصهٔ تدریسِ موضوعِ
فلسفهٔ غیبت و #فواید_امام_غایب
👤 استاد #رائفی_پور (چهارم و پایانی)
👈 نامۀ اعمال ما به امام زمان عرضه میشود.
📎 برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
#مهدویت
⭕️ نماز جماعت در اسارت
سالها بود که حسرت نماز جماعت به دلمان مانده بود. روزی که قرار بود ما را آزاد کنند، نمایندهگان صلیبسرخ آمدند و اسم همه را نوشتند. زمان حرکت، ظهر بود. بچه ها گفتند «اول نماز را بخوانیم بعد سوار ماشینها بشویم». همه آماده شدند و در مقابل چشم صلیبیها و عراقیها ایستادیم به نماز جماعت. نماز که تمام شد، دیدم عراقيها با حسرت به ما نگاه میکردند. شیرینترین لحظة زندگیم، همان نمازی بود که در آخرین لحظههای اسارت به جماعت خواندم.
🔹 راوی: آزاده سرافراز ممحمد کوراوند
🔹 منبع: کتاب نماز غریبانه
🌹 خاطره ای تامل برانگیز از آزاده سرافراز شهید محمد خمامی
ابتدای اسارت مرا را به استخبارات برده بودند تا تخلیه اطلاعاتی کنند در حالیکه زخمی و خونین بودم مرا به سلول انفردای انداختند از صدای اذانی که در فضای بیرون از زندان پخش میشد متوجه شدم در شهری شیعه نشین هستم به حضرت موسی بن جعفر(ع) متوسل شده و گفتم از شما خدمت حضرت زهرا(س) شکایت میکنم، که ناگهان در حالتی شبیه خواب و بیداری دیدم در سلول باز شد سه آقای جلیلالقدر وارد شدند در حالیکه که من صورت آنها را کامل نمیدیدم از وضعیت خود برای آنها گفتم و اینکه به خاطر خونی بودن لباس و بدنم نجس هستم و نمیتوانم نماز بخوانم، اینکه کی آزاد میشوم و خانوادهام در چه وضعیتی هستند، آن بزرگواران فرمودند: وضعیت شما خوب میشود و در روز تولد من آزاد میشوید نگران خانواده خود هم نباشید آنها را به خدا بسپارید، بعد از این دیدم در را باز کردند زخم پای مرا بستند و شلنگ آب گرم دادند تا خودم را تطهر کنم که به دنبال آن آمدم سلول و نمازم را خواندم.
بعدها در سالروز ولادت حضرت موسی بن جعفر(ع) آزاد شدم و یاد آن خوابی که در زندان دیده بودم افتادم.