Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
زمان:
حجم:
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
#سیره_شهدا 🌷
🔸به من می گفت: «مهم نیست که آدم #مسؤلیت داشته باشد یا نداشته باشد❌
💥مهم این است که اگر #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند
👈آن قدر توانمندی و #اخلاص داشته باشیم که امام #ما را انتخاب کند✅
مگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این جایگاه و #مسؤلیت آدم ها نگاه می کند⁉️
#شهید_محمود_رادمهر
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃صلوات
🔸سید میلاد رابطه ی بسیار قوی با شهدا داشت و همیشه از #شهید_همت و شهید زین الدین🌷 یاد میکرد.
🔹تمام خوبی های که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاقِ ما دارا بود
🔸سید عزیز به فریضه #نماز_اول_وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنودیت و عبادت سوق میداد.
🔹پیکر سید میلاد پس از #شهادت به دست داعشی های حرامی می افته، دست و پا و سر مطهر رو از تن جدا می کنند و با خودشون می برند.
پیکرشون چند روز زیر آفتاب می مونه و کسی از محل پیکر خبر نداشته
🔸به خاطر بیقراری های پدر و خواهرشون، شهید به خواب یکی از دوستانشون میان و در خواب محل پیکرشون رو نشون میدن و میگن می خواستم #گمنام بمونم ولی به خاطر بیقراری پدرم بیایید من رو ببرید.
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
🌹🍃🌹صلوات
#شهیدانه
بِهقولِاونبَندِهخُدا
هَرڪاریڪُنۍ←یڪۍناراضیه
پَسبَرایڪَسیڪارنَڪن
فَقطخُدا...!(:
#شهیــــدحسینمعزغلامی♥️
🍃🌸
#طعمپرواز
ڪلام شهید: #شهیدابراهیمهادے
رفیق!
حتے اگر احساس بےنیازے
داشتے، دستت رابه سوی اهلبیت بگیر...
اگر مشکل نداشتے همیشه وصل باش...
مخصوصا به مادرت زهرا{س}
فرزند نباید بےخیال مادر باشد...
🍃🌸
🍃🌸
✍بخشی از وصیت نامه شهیده مریم فرهانیان:
🌷"از خدا می خواهم صداقتی همانند شهیدان به من عطا کند و سعادت این را بدهد که تنها و تنها در راه او قدم برداریم و برای رضای او کار کنیم.
👌شهید کسی است که به آخرین مرحله کمال خود رسیده است و راهش را با آگاهی، ایمان و خلوص می پیماید و همیشه پیروز و جاوید است" .🌷
#شهیده_مریم_فرهانیان 🌹
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۳۳ وقتی آمد لباس های نظامی و پوتینش را بگذارد داخل کوله, سعی کردم کمی حالت
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۳۴
تا صبح مدام گوشی ام را نگاه می کردم.
نکند خاموش شود یا احیاناً در خانه ی آرپاتمانی در دسترس نباشم.
مرتب از این پهلو به آن پهلومی شدم.
صبح از دمشق زنگ 📞زد.
کد دار صحبت می کرد ونمی فهمیدم منظورش از این حرفها چیست🤔
خیلی تلگرافی حرف زد. آنتن نمی داد.
چند دفعه قطع و وصل شد.
بدی اش این بود که باید چشم انتظار می نشستم تا خودش زنگ بزند.
بعضی وقتها باید چند بار تماس می گرفت تا بتوانیم دل سیر حرف بزنیم .
بعد از بیست دقیقه⌛️ قطع
می شد. دوباره باید زنگ می زد.
روزهایی می شد که سه چهار تا بیست دقیقه ای حرفمان طول کشید.
اوایل گاهی با وایبر و واتساب پیامک هایی رد و بدل می کردیم. تلگرام که آمد, خیلی بهتر شد. حرف هایمان را ضبط📼 شده می فرستادیم برای هم. این طوری بیشتر صدای همدیگر را می شنیدیم وبهتر می شد احساساتمان 😍را به هم نشان بدهیم.
۴۵ روز سفر اولش ,شد۶۳روز. دندان هایش پوسیده بود.
رفتیم پیش دایی اش دندان پزشکی.
دایی اش گفت: (چرا مسواک نمی زنی?)
گفت:( جایی که هستیم , آب🚰 برای خوردن پیدا نمیشه. توقع دارین مسواک بزنم⁉️)
اگر خواهر یا برادرم یا حتی دوستان از طعم و مزه یا نوع غذایی خودششان نمی آمد وناز می کردند, می گفت :( ناشکری نکنین! مردم اونجا توی وضیعت سختی زندگی می کنن)
بعد از سفر اول, بعضی ها از او می پرسیدند:
( که تو هم قسی القلب شدی و آدم کُشتی?)
می گفت:
( این چه ربطی به قساوت قلب داره?)
کسی که قصد داره به حرم حضرت زینب 《 سلام الله علیها》
تجاوز کند ,
همون بهتر که کشته 🔫بشه!)✅
بعضی می پرسیدند:
( چن نفر شون رو کشتی?)
می گفت:
( ما که نمی کشیم. ما فقط برای آموزش می ریم)
اینکه داشت از حرم آل الله دفاع می کرد و کم کم به آرزویش
می رسید, خیلی برایش لذت بخش بود. خیلی عاطفی بود.
بعضی وقت ها می گفتم:( تو اگه نویسنده 📝بشی, کتابات📚 پر فروش می شن!)
با اینکه ادبیات نخوانده بود,
دست به قلمش عالی بود. یکسری شعر گفته بود.
اگر اشعار ونوشته های دوران دانشجویی اش را جمع کرده بود, الان به اندازه یک کتاب 📓 مطلب داشت.
خیلی دل نوشته,می نوشت , می گفتم:
( حیف که نوشته هات رو جمع نمی کنی وگرنه وقتی شهید بشی, توی قد و قواره ی آوینی شناخته می شی!👌
با کلمات خیلی خوب بازی
می کرد.
⚡📚
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@seedammar
@ebrahim_hadi_mallasani
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی