eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
9.2هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مقاومــت
👆 📚 این کتاب زندگی‌نامه و خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی است که به حُر نهضت امام خمینی(ره) مشهور است. این مجموعه به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تهیه شده است. ۱۱آبان۱۳۴۲
🌴 معرفی کتاب : «سربلند» ❓ شاید این سوال در ذهن شما هم باشد : واقعا محسن حججی چه کار کرده بود که اینطور توانست یک حرکت عظیم در کشورمان ایجاد و قلب‌های زیادی را فتح کند؟ بعد از خواندن این کتاب به پاسخ این سؤال می‌رسید سربلند؛ روایت زندگیِ زمینیِ یک جوانِ 27 ساله است که در ابتدای جوانی بر ترس و غفلت چیره شد؛ او که راهی به روزنه‎های غیب عالم یافت تا خود را به آسمان رساند. 🌿 برگی از کتاب برگشتم به حاج سعید گفتم: آخه من چطور این بدن ارباٌ اربا رو شناسایی کنم؟! خیلی بهم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه اش را کشید طرفم. سرش داد زدم:شما مگه مسلمون نیستید؟ به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرفهایم را ترجمه می کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده اند القائم بپرسید، فهمیدم می خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می گویداسیرتان را این طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت:تقصیر خودش بوده! پرسیدم به چه جرمی؟ بریده بریده جواب می داد و حاج سعید ترجمه می کرد: از بس حرصمون رو در آورد،نه اطلاعاتی به ما دادف نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود…….! @seedammar
📚👌 🌿 تو میدانی که من به خاطر نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمی‌کنند... 🌿از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند.... 🌿هیچ‌گاه راضی نخواهم بود کسی بدون در راهم برایم گریه😭 کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.... 🌿الله من، ‌و ای معشوق من، بنده تو دیگر در تو سوخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم.... 🌿من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم از ته دل می‌گفتم جان، آن وقت فضا پرعطر می‌شد.... 🔅جملات بالا👆👆👆 فرازهایی از عارف و هنرمند است ،شهیدی که از شاگردان، عارف واصل، بود ،دوستانش می گفتند یکی از مهمترین مسائلی که باعث رشدش شد دغدغه بی حد و حصرش در مورد فقرا و محرومان بود . 🔆او نه تنها بی خیال، بلکه با خیال بود.علی، بیخیال این دنیا و تمام نعمت های حلالش شده بود.علی ،بی خیال تمام کسانی شده بود که در رسیدن او به پروردگار مانع می شدند،کلا بی خیال دنیای مادی شده بود؛برای این بود که با شور و شعف می نوشت: منم من.. 👈کتاب دومی که قصد معرفی آن را دارم کتابی ست که انتشارات در مورد این شهید بزرگوار کمتر شناخته شده منتشر کرده است. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆
📚👌 🍁علی با یکی از بچه ها سر یک موضوع اختلاف پیدا کرد و در مورد اون بنده خدا قضاوت درستی انجام نداد. از آنجا که این کار علی عجیب بود ؛اون بنده خدا چیزی نگفت و اعتراض هم نکرد. ⬅️فردای همان روز،اول صبح علی حیدری آمد سراغ همین بنده خدا و با اشک روی پاهای او افتاد .گفتیم:علی چی شده... گفت :دیشب خواب دیدم که بعد از قضاوت من قثیامت برپا شد و مرا به سوی جهنم می برند،فهمیدم اشتباه کردم و الان در حضو شما عذر خواهی و طلب بخشش میکنم. چند روزی حال علی به خاطر این موضوع خراب بود.لذا فرمانده ما تشخیص داد که بایستی علی چند روزی بره تهران و حال وهواش رو عوض کنه. شب که سوارقطار بودیم و راهی تهران،علی خیلی داغون بودو همش در مورد قضاوت بی جا،خودش رو سرزنش میکرد. یک دفعه دیدیم علی توی کوپه 🚂قطار داره داد میزنه و همش میگه:نه،نه منو به سمت آتیش نبرید،منو دارن می برند سمت جهنم و ... و دائما این حرف ها رو میزد می خواستیم کمکش کنیم .من اومدم دست علی رو بگیرم که باور کنید دستم سوخت!!😱 چون بدن علی به شدت داغ بود. یک دفعه دستش رو رها کردم و بازویش را گرفتم اما علی خیلی بی قراری می کرد و رنگش سرخ ،سرخ شده بود. چند لحظه بعد دیدیم یه دفعه علی آهی کشید و گفت :راحت شدم ،من دیگه بخشیده شدم ،بَه بَه چه جای خوبی من رو آوردند.چه جایی... این حرف ها رو زد و آروم شد و خوابید ... ص 98 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆
📚👌 🌸به مادرش تلفن زد ، که مادر راضی هستی جهیزیه ام را ببخشم؟ فاطمه خانم اول جا خورد! 😳اما یادش آمد کوچک که بود همین اخلاق را داشت.هر چه داشت با بچه ی یتیم همسایه نصف می کرد. گفت: «جهازت هدیه م بود به تو، هر چه می خواهی بکن» هفته بعد خواهرش سکینه خانم،مادر ابراهیم خبر آورد که طیبه جهیزیه اش را به نیازمندان بخشیده و گفته :«در این مسیر هر چه سبک بارتر بهتر».ص 15 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆
📚👌 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به معنای واقعی کلمه «شهید» بودِ، یعنی وجود شریفش مظهری از وجود حق تعالی و گواهی بر وحدانیت او بود، او به حقیقت رسیده بود و از همین رو، شهید زیست و شهید از دنیا رفت. بی نیازی­اش، تواضعش، مناعت طبعش، دانش دوستی و پیشتازی­اش در عرصه دانش، انسان دوستی و روحیه معلمی­اش همه و همه تجلیاتی از اسما الحسنای پروردگار در وجود او بود و معنای شهید همین است. 📚کتابی که قصد معرفی آن را داریم به زندگی ارزشمند این شهید شاهد(تعبیری که آیت الله جوادی آملی در مورد ایشان به کار برده بودند)پرداخته است و امید است که در این روزهای معنوی ماه مبارک رمضان، الگوی ارزشمند دیگری معرِف حضور بنده و دیگردوستان گردد تا چراغ راه مسیرمان شود. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @seedammar
📚👌 🔆یکی از شاگران شهید می گفت: 🌷وقتی دکتر به مقام استاد تمامی رسید،دوستان برایش جشن گرفتند و از او خواستند مقداری صحبت کند.ایشان صحبت هایش را با عبارت«کم من قبیح سترته»شروع کرد که در من خیلی اثر گذاشت.می خواست بگوید فکر نکنید همه چیز من این درجه یا مدرک است.زشتی های زیادی هم دارم که خدا آنها را پوشانده است.معمولا اگر در چنین مجلسی کسی بگوید «دود چراغ خوردم» یا «همسرم به من کمک کرده است» یا «خدا لطف کرد و استعدادی به من داد» دور از انتظار نیست؛ولی دکتر اصلا از خوبی هایش نگفت.این بزرگترین درسی بود که از او گرفتم...ص29 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @seedammar