بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم.💚 وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِٓ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (٦‌عنکبوت) و هرکس که جهاد کنند تنها به (سود) خودش جهاد می‌کند. بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است #الهی‌به‌امید‌تو...❣ https://eitaa.com/seedammar

نتانیاهو خبر نداره ما؛ عملیات کربلا رو تا ۱۰ رفتیم عملیات والفجر رو تا ۱۰ رفتیم عملیات فتح رو تا ۱۰ رفتیم عملیات نصر رو تا ۹ رفتیم #وعده_صادق که تازه ۲ ایم #حسین_دارابی

🇮🇷 شهدا و ذکر شریف #صلوات: 🔰شرط بندی در یکی از روزها آقا سید، ( شهید سید مجتبی علمدار) همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت: «بازی خشک و خالی صفا نداره، حتماً باید توی بازی شرط‌بندی هم باشه!!» همه جاخوردیم! یکی از بچه‌ها گفت: «آقاسید، شرط‌بندی!؟ از شما دیگه انتظار نداشتیم!» سید خنده‌ای کرد و گفت: «البته شرط‌بندی حلال!» باتعجب نگاهش کردیم. گفت: «هرتیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صد تا #صلوات بفرسته.» همه قبول کردند. از آن به بعد هر وقت بازی میکردیم، یا #صلوات دهنده بودیم، یا #صلوات گیرنده. با این کار آقا سید، کلمه بُرد و باخت و ناراحتی بعد از آن در ذهن بچه‌ها به اثری مثبت تبدیل شد. 📕 برگرفته از کتاب علمدار

حتما کتاب علمدار بخونید

چه قدر سخت است حال عاشقی که نمی‌داند❤️‍🩹 شهید سید مجتبی علمدار 💚 ➖ 🆔 https://eitaa.com/seedammar

🎥تصاویری بسیار زیبا از شهیدسیدحسن نصرالله عزیز❤️‍🩹(: . #سید_حسن_نصرالله #وعده_صادق #جمعه_نصر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❌برادر شهید فهمیده: سیدحسن نصرالله می‌گفت رمز پیروزی ما حسین فهمیده بود و عملیات استشهادی را از حرکت او اقتباس کردیم مجید فهمیده در ثریا: 🔹خطبه عقدم را سیدحسن نصرالله خواند و علی‌رغم تمام تدابیر امنیتی پدر و مادرم را تفتیش نکردند 🔹نصرالله پرسید آمده‌ای ازدواج کنی یا شهید شوی!؟ 🔹از حضرت آقا خواستم اجازه ولایی برای حضور در جنگ داعش به من بدهند و ایشان گفتند تا پدرت هست از او اجازه بگیر

فقط جواب امام😁👌❤️

🔴شب سوم؛ پخش زنده از بیروت با روایتگری #حاج_آقا_وکیل‌پور شرح مفصل از شرایط لبنان و روایتگری از احوال شیعیان مقاوم لبنان هر شب راس ساعت 21:30 به وقت ایران 🔴جهت واریز کمک‌های نقدی 👇 https://eitaa.com/BDON_SANSOR/39492 ✅ هرشب به صورت زنده، از بیروت در بدون سانسور 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794

از دست ندید

دلنوشته دختر شهید رئیسی ✖️امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم. دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند. ✖️مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند.

شادی روحشون صلوات