eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💕🍃💕🍃💕 در این وانفساے دوستے هاے مجازے📱 بـہ من، افتخار دوستے بده اے دوست حقیقے و ناب! در ازدحام هوادارانت، با اشاره ے دست صدایم ڪن. و ڪف دستم را امضا ڪن، اے صاحب قلم،️ شفاعت ! ✔ و اجازه بده ! با تو عڪس یادگارے بگیرم، اے چهره ے محبوب همه ے فطرت هاے پاڪ! اے شهید !💓 #روزتون_شهدایے🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌼🍃🌼🍃 از ردِ پــاے " تـــو " مـے گیـــرد نــشــــاڹ، هــــر ڪـــہ دارد " آرزوے آســـــماڹ " #روزت
داستانی و به نقل از یکی از کانال با نام مجازی کنیزالزهرا 🌺🌺 الهی به امید تو من ۱۵سالم بود که بابا آسمونی شد و الان که دارم این خاطره رو برای شما عزیزان بازگو🎤 میکنم ۱۸ سالمه خیلی ناراحت بودم و بیتابی می کردم ماجرای من و عمو وحید از اینجا شروع میشه👇👇 از زمانی که بابا آسمونی شد و 👧 دخترش رو تنها گذاشت هرشب موقع خواب گریه می کردم و بابامو می خواستم تقریبا ۸ روز از آسمونی شدن بابام گذشته بود شب با گریه خوابیدم شبا که میخوابیدم🌌 یه آقایی می اومد بخوابم نمیدونستم کیه و چیه؟🤔 خواب ها ادامه داشت تا زمانی که.... توی خواب یه آقایی اومد پیشم و گفت فاطمه زهرا خانم ناراحت نباش😢 بابایی شما رو به آقا امام زمان عج سپرده و حضرت(عج) شما رو بمن سپرده من رو برد خونه شون و گفت تو برای همیشه دختر منی گفتم میشه اسمتونو بدونم؟ گفتن من وحید هستم وحید فرهنگی چند وقتی فکرم مشغول بود 96/8/15بود خوابیدم دوباره تو خواب عمو وحید رو دیدم خیلی بیتاب بابا بودم هیچکس بعد بابا به ما سر نمیزد😭 عمو وحید به من گفتن زهرا خانمِ من نباید ناراحت باشه خودم بهش سر میزنم به شرطی که اشکاشو نبینم، هر موقع دل تنگ بابایی میشم عمو وحید میاد بخوابم هرچی کم دارم برام میاره تو خواب من از شهادت عمو وحید خبر نداشتم تا اینکه 8/16 تو اینترنت اسم ایشون رو سرچ کردم و فهمیدم که روز قبل به شهادت رسیدند عمو وحیدم به من گفت هر چی میخوای به من بگو کسایی که بابا ندارن روشون نمیشه حرف دلشونو به کسی بگن اما تو تا منو داری غمی نداری حرف دلت رو بمن بگو تو دختر منی فاطمه زهرای منی🙈 عمو وحید من رو فاطمه زهرا صدا میکردن اما در حقیقت اسم من بود راجع به این خواب حرفی به مامان نگفتم و فقط گفتم مامان یک آرزو دارم فقط تو میتونی برآوردش کنی، کلید 🔑حل آرزوی من مامان بود مامانی گفت چی میخوای از من؟ تنها خواسته من از مامان این بود که بریم تو شناسنامه📓 اسمم رو عوض کنیم تا بالاخره مامان رو راضی کردم با هزار زحمت که اسمم رو عوض کرد تو شناسنامه اسمم شد عمو وحید همش بهم میگه از موقعی که بابا فوت شده هیچکس بهمون سر نمیزنه😞 بجز عمو وحید کم و کسری هامم میده همدم تنهایی های منه🙂 زیاد خواب ایشون رو میبینم به صراحت میتونم بگم هر شبی که ناراحتم پیشمه و بخوابم میاد عمو وحید یکبار از من پرسید"زهراخانم یکی از آرزو هاتو به من میگی؟ گفتم بله عمو،آرزو دارم زائر امام حسین ع باشم و خادم زائرها ی اربعین باشم یه لبخند کوچیکی زدن☺️ گفتن: به آرزوهات قول رسیدن بده به من گفتن نگران نباش ان شاالله با هم زائر امام حسین ع میشیم بعدش به من گفتن: منم به آرزوهایم قول رسیدن دادم آرزوم این بود که شهید بشم و ..... یکی دیگه از آرزوهام این هست که یک دیدار با خانواده داشته باشم😔 🍀🍀🍀 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا 🍀🍀🍀 @shahid_vahid_farhangivala🌺
رابطه شهیدآوینی با داداش ابراهیم👆👆 من باید یک کربلا از آن‌جا در بیاوردم!
راهکار شهادت 😍 اگر می خواهی پرواز کنی.... باید دل بکنی از دنیا و تعلقاتش😔 در سجده ی آخر نمازهایش این دعا را میخواند: اللهم اخرجنی حب الدنیا من قلوبنا
┄═❁๑🍃๑🔅🌸🔅๑🍃๑❁═┄ ساختار شڪنے بہ سبڪ شهید ابراهیـم هادے ...👆 📎ابراهیـم بہ جاے توجہ بہ ظاهر و قیافہ، بیشتر بہ فڪر ....
از دنیا که بگذریم... از همان... دلبستگی هایمان... همان خودِ خودمان..! از همه‌ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق ... لایق شهادت ... 📸شهيد مدافع حرم #علی_محمد_قربانی ايام #اربعین مرز #چزابه 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰سومین سالگرد شهادت تکاور شهيد مدافع حرم #محمد_ظهیری (شهيد ظهر عاشورا) 🗓اول آبان ماه 🔘مراسم گرامیداشت ١٠ آبان ماه ساعت ١٩ حرم مطهر علی بن مهزیار #اهواز 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و پنج 💟به محض اينكه از اولين سنگر عبوركرد نيروها فرياد زدند: انتحاري
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و شش ✳قرار بود براي تصويربرداري به هادي و دوستان ملحق شويم. روز يکشنبه نتوانستم به سامرا بروم. هر چقدر هم باهادي تماس گرفتم تماس برقرار نمي شد. تا اينکه فردا يکي از دوستان از سامرا برگشت. 🔗سلام کردم و گفتم: چه خبر از بچه ها؟ گفت: براي شيخ هادي دعا کن. ترسيدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمي شده؟ دوست من بدون مکث گفت: نه شهيد شده. همانجا شوکه شدم و نشستم. خيلي حال و روز من به هم ريخت. نمي دانستم چه بگويم. 🌀آنقدر حالم خراب شد که حتي نتوانستم بپرسم چطور شهيد شده.براي ساعاتي فقط فکر هادي بودم. يادصحبتهاي آخرش. من شک نداشتم هادي از شهادت خودش خبر داشت.به دوستم گفتم: شيخ هادي به عشقش رسيد. او عاشق شهادت بود. بعد حرف از نحوه ي شهادت شد. 💟او گفت که در جريان يک انفجارانتحاري در شمال سامرا، پيکرهادي از بين رفته و ظاهراً چيزي از او نمانده! ******************************** 🔳روز بعد دوربين هادي را آوردند.همين که دوربين را ديديم همه شوکه شدم. لنز دوربين پر از آب شده وخود دوربين هم کاملا منهدم شده بود.با ديدن اين صحنه حتي کساني که هادي را نمي شناختند، فهميدند که چه انفجار مهيبي رخ داده. 🌟از طرفي همه ي دوستان ما به دنبال پيکر شيخ هادي بودند. از هرکسي که در آن محور بود و سؤال مي کرديم، نمي دانست و مي گفت: تا آخرين لحظه که به ياد ما مي آيد،هادي مشغول تهيه ي عکس و فيلم بود. حتي از لودر انتحاري که به سمت روستا آمد عکس گرفت. 🔶من خيلي ناراحت بودم. ياد آخرين شبي افتادم که با هادي بودم. هادي به خودش اشاره کرد و به من گفت: برادرت در يک انفجار تکه تکه ميشه!اگر چيزي پيدا کرديد، در نزديکترين نقطه به حرم امام علي دفنش کنيد. 🔘نمي دانستم براي هادي چه بايدکرد. شنيدم که خانوادهي او هم ازايران راهي شده اند تا براي مراسم اوبه نجف بيايند.سه روز از شهادت هادي گذشته بود. من يقين داشتم حتي شده قسمتي از پيکر هادي پيدا مي شود؛ چون او براي خودش قبر آماده کرده بود. 🔲همان روز يکي از دوستان خبر داددر فرودگاه نظامي شهر المثني، يک کاميون يخچال دار مخصوص حمل پيکر شهدا قرار دارد. پيکر بيشتر اين شهدا از سامرا آمده. 🌟در ميان آنها يک جنازه وجود داردکه سالم است اما گمنام! او هيچ مشخصهاي ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقيق است. تا اين را گفت يکباره به ياد هادي افتادم. با سيد وديگر فرماندهان صحبت کردم. همان روز رفتم و کاميون پيکر شهدا را ديدم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
#کلام_شهید خدا را هر زمان و مکان فراموش نکنید. #نماز را ترک نکنید تا خدا را گم نکنید و در اصل خودتان را گم نکنید #شهید_حمید_رضا_دایی_تقی 
#هدفش که معلوم شد #راهش را که شناخت دیگر به دنیا اجازه نداد سد راهش شود📛 از آن گذشت. #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌹🍃🌹🍃
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🕊🍂 🌿🍂 🌸  ‌ وصیت نامه📝 شهید خلبان عباس بابایی🌹 #وصیت نامه اول  بسم الله الرح
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🕊🍂 🌿🍂 🌸  ‌ وصیت نامه📝 شهید خلبان عباس بابایی🌹 نامه اول 🌺ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . . 🌺ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . 🌺ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . . 🌺ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن . ⚡قسمت دوم 🌹شهید🌹عباس🌹بابایی🌹 🌹تاریخ ولادت: ۱۳۲۹ 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۶ 🌺شادی روح شهید صلوات 🌸 🌸 🌾🍂 🍃🕊🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #شهـید عباس بابایی #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
بسم الله الرحمن الرحیم
📖 وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ 💠 و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند. ۶۰ ۴۷۴ 🔑 در دعا فقط خدا را بخوانيم، نه خدا و ديگران را در كنار هم.
﷽❣ ❣﷽ 👌می دانی احسن الحال یعنی چه؟ 👀 نگاه "بهترینِ عالم" بر تو باشد و لب هایش دعاگوی تو! ☀️تعجیل در 3صلوات☀
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar
﷽ ▫معلم گفت ضمایر را صرف کن.. گفتم: من، من. من!! گفت پس بقيه چه شدند؟ گفتم: همه رفتندکربلا فقط من جا مانده ام..😔 😭😭😭
#شهید_مسلم_نصر محل تولد: جهرم تاریخ تولد: ۵۹/۶/۲ تاریخ شهادت:۹۴/۷/۳۰ محل شهادت: حلب، سوریه محل دفن: جهرم یک فرزند دختر از شهید بزرگوار به یادگار مانده است . ستوان دوم پاسدار «مسلم نصر» از اعضای تیپ هوابرد ۳۳ المهدی در تاریخ 30 مهر سال 1394 در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه و در نبرد با تروریستهای داعش در حومه شهر حلب به همرزمان شهیدش پیوست .
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شهید_مسلم_نصر محل تولد: جهرم تاریخ تولد: ۵۹/۶/۲ تاریخ شهادت:۹۴/۷/۳۰ محل شهادت: حلب، سوریه محل دفن
. راوی:همسر بزرگوار شهید كظم غيظ مسلم مثال زدني بود. به یاد ندارم که عصبانی شده باشد. هر حرفي كه مي‌خواست بزند، هر وقت با هم به گلزار شهدا مي‌رفتيم، مدت زيادي ميان مزار شهدا مي‌ماند و از عطر وجودشان بهره مي‌برد. هر وقت تلویزیون مستند شهدا را پخش می کرد، آرام آرام زیر لب زمزمه می‌کرد شهیدان زنده اند الله اکبر. تا می توانست نماز را به جماعت می‌خواند و نماز شبش هم ترک نمی شد حتی در سفرها و یا مأموریت هایش. در جمع آرام و ساکت بود، اما در منزل خودمان شلوغ و شوخ‌طبع بود. در منزل در کار خانه و غذا درست کردن به من کمک می کرد. احترام به پدر و مادرش در اولویت برایش قرار داشت و به صله رحم خیلی اهمیت می‌داد. ما با هم خیلی ارتباط خوبی داشتیم و بیشتر با هم دوست بودیم. روزها که به سر کار می رفت یک مرتبه و یا دو مرتبه زنگ می زد و با من و مبینا صحبت می کرد و همیشه هم می‌گفت من هر کاری می‌کنم به خاطر تو و مبیناست . همیشه می‌بینیم که دختران علاقه شدیدی به پدرشان دارند و مبینا هم به پدرش خیلی وابسته بود و ارتباط عاطفی قوی بین این پدر و دختر بود، روزهای آخر که مسلم آماده سفر می‌شد سفارش مبینا را به من می‌کرد، و بعد از آسمانی شدن پدرش بنرها و عکس‌های پدرش را که مبینا می‌دید در عالم کودکی اش فکر می کرد که پدرش به مسافرتی چند روزه رفته و قرار است که برگردد. اما من به مبینا گفتم : پدرت رفته پیش خدا، و مبینای من با فکر و خیال اینکه پدرش پیش خدا است، کمی آرام شده است . در اين مقطع زماني كه همگي و گردنكشان ستمگر كمر همت به تضعيف و تسليم ساختن و نظام اسلامي با تمامي شيوه‌هاي فرهنگي- تبليغي جنگ نرم و تسخير فكر و ذهن ما بسته‌اند، همگي ما بايد در فتنه‌ها از مسير حق منحرف نشويم و چشم به چراغ‌بان و روشنايي ده اين مسير، مقام عظماي باشيم
💟#سلام_رفیق_شهیدم 💫رفیقتان می شوم تا شبیه تان شوم.... شبیه تان که شدم شهید می شوم.... 🌱#روزتون_معطر_بایاد_شهدا🌱
دستم نمیرسد به بلندای آسمان #شهادت🌷. اما دست به دامان تو میشوم #ای_شهید تا شاید ضمانتم را بکنی. #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌹🍃🌹🍃
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌹 سردار شهید عبدالرسول زرّین 🌹 بار آخر ‌که اومد اصفهان، رفت خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بود و می‌گفت: های که راحت شدم... سفارش همیشگی‌اش شده بود: نماز اولِ وقت، نمازِ جماعت، مسجد رفتن... بعد از شهادتش اومده بود به خوابِ همسرش و گفته بود: خوش به حال خودم که مسجد می رفتم... منبع: کتاب ستاره‌های آسمانی، صفحه 27سردار شهید عبدالرسول زرّین