هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌹 سردار شهید عبدالرسول زرّین 🌹
بار آخر که اومد اصفهان، رفت خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بود و میگفت: های که راحت شدم...
سفارش همیشگیاش شده بود: نماز اولِ وقت، نمازِ جماعت، مسجد رفتن... بعد از شهادتش اومده بود به خوابِ همسرش و گفته بود: خوش به حال خودم که مسجد می رفتم...
منبع: کتاب ستارههای آسمانی، صفحه 27سردار شهید عبدالرسول زرّین
🌼┄┅═✼❇✼═┅┄🌼
⚡بعد گفت: داداش جون آدم باید کاسبی
حلال داشته باشه...
با پول حرام به هیچ جایی نمی رسی....
❓بعد پرسید چقدر سرمایه داشتی
که از بین رفته؟
گفت: حدود صد نوار و هر کدوم
پنج تومن پولش بود.
💵ابراهیم دست کرد توی جیبش...
گفت: این هزار تومان پول حلال....
برو با این پول کار و کاسبی حلال راه بنداز.
🍃جوان داشت بال در می آورد از خوشحالی
صورت ابراهیم را بوسید.
اومده بره که ابراهیم گفت: داداش جون تمام
علما گفتند که صدای زن تک خوان حرامه....
#موسیقی_حرام آدم رو #بی_دین می کنه.
پولی که از فروش این وسائل حرام به دست
میاد #برکت_نداره_حرامه....
تو هم دنبال این چیزها نرو از خدا بخواه
کمکت کنه.
💢جوان گفت چشم به خدا ما هم به پول
#حلال اعتقاد داریم.
من نمی دونستم این نوار ها حرامه...
مطمئن باش دیگه این کار رو نمی کنم.
جوان باقیمانده نوارها را ریخت توی سطل
و از ما دور شد.
🔹ابراهیم با اخلاص او را راهنمایی کرد.
در جایی خواندم که شخصی به نزد...
#آیت_الله_شاه_آبادی استاد حضرت امام(ره)
آمد و گفت: من از #نماز_خواندن لذت
نمی برم و به برخی از گناهان هم علاقه دارم.
💨ایشان بلافاصله گفتند: شما موسیقی حرام
گوش می کنی؟
طرف جا خورد و حرف ایشان را تایید کرد.
آیت الله شاه آبادی می گویند: ذکر لازم نیست
موسیقی حرام را ترک کن.
🎼صدای حرام انسان را به گناهان علاقه مند
و در نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده
و راه #حضور_شیطان را فراهم می کند.
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
🍃🌸در محضر شهید
«ای حسین !
در کربلا تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ومی بوسیدی ووداع می کردی .آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک وخون خود می غلتم :تو دست مهربان خود رابه قلب سوزان من بگذاری وعطش عشق مرا به تو وبه ،خدای تو سیراب کنی ؟
📍از این دنیای دون می گریزم .از اختلافات، خودنمایی ها ،غرورها ،خودخواهی ها ، سفسطه ها ، مغلطه ها ،تهمت ها ،ودروغ ها ، خسته شده ام .
📌احساس میکنم این جهان جای من نیست .
آنچه دیگران را خوشحال میکند ....مرا سودی نمی رساند .سرورم آمده ام تا در رکابت علیه کفر وظلم وجهل بجنگم .
#بیادشان_صلوات_
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و شش ✳قرار بود براي تصويربرداري به هادي و دوستان ملحق شويم. روز يکشن
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت نود و هفت
✳خودش بود. اولين شهيد شيخ هادي بود که آرام خوابيده بود.صورتش
کمي سوخته بود اما کاملا واضح بود که هادي است؛ دوست صميمي من. بالای سر هادي نشستم و زارزار گريه کردم.ياد روزي افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر مي گشتيم.
🔗هادي مي گفت براي شهادت بايد ازخيلي چيزها گذشت. از برخي گناهان فاصله گرفت و...بعد به من گفت:وضعيت حجاب در بغداد چطوره؟گفتم: خوب نيست، مثل تهران.گفت: بايد چشم را از نامحرم حفظ کرد تاتوفيق شهادت را از دست ندهيم.
🌀بعد چفيه اش را انداخت روي سر وصورتش.در کل مدتي که دربغدادبوديم همينطور بود. تا اينکه از شهر خارج شديم و راهي نجف شديم.
********************************
🌟سه شنبه بود. من به جلسه ي قرآن رفته بودم. در جلسه ي قرآن بودم که به من زنگ زدند. پرسيدند خانه اي؟ گفتم:نه. بعد گفتند: برويد خانه کارتان داريم. فهميدم از دوستان هادي هستند و صحبتشان درباره ي هادي است، اما
نگفتند چه کاري دارند.
⭕من سريع برگشتم. چندنفرازبچه هاي مسجد آمدند و گفتند هادي مجروح شده. من اول حرفشان را باور کردم. گفتم: حضرت ابوالفضل و امام حسين کمک مي کنند، عيبي ندارد.
📌اما رفته رفته حرف عوض شد. بعداز دو سه ساعت همسايه هاآمدندومادردو تن از شهداي محل مرا در آغوش گرفتند وگفتند: هادي به شهادت رسيده.
💟موبايل را استفاده نمي کنم. اين رابيشتر فاميل و در محل کارمعمولادوستانم مي دانند. آن روز چندساعتي توي محوطه بودم.عصروقتي برگشتم به دفتر، گوشي خودم را از توي کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا تماس بي پاسخ داشتم‼
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری