📖 لَا يَسْأَمُ الْإِنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ
💠 انسان از دعاى خير خسته نمىشود، و چون آسيبى به او رسد مأيوس [و] نوميد مىگردد.
#سوره_فصلت_آیه_۴۹
#تفسیر_صفحه_۴۸۲
🔑 انسان منحرف، كمظرفيّت است و در اولين برخورد با سختىها خود را در بن بست مىپندارد.
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
ای کاش جهان پرتو نورت میشد
میآمدی و محو حضورت میشد
این لشکرِ اربعینِ ارباب حسین
ای کاش که لشکر ظهورت میشد
☀️تعجیل در #ظهور 3صلوات☀
🌍
Ahd.mp3
زمان:
حجم:
2.07M
دعای عهد
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
#جانم_عباس❤️
عاشقی رایج نبود، عباس آن را باب کرد
او دو دستش را کنار علقمه، نذر سر ارباب کرد
ص
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
زمان:
حجم:
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
#معرفی_شهید
6 ساله بود که راهی دبستان روستای خود شد . دوران ابتدائي را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس به علت نبودن مدرسه ي راهنمائي در اين روستا جهت ادامه تحصيل به روستاي انارستان عزيمت نمود و شروع به تحصيل کرد . سال دوم راهنمایی به علت مشکلات مادی ترک تحصیل کرد و به کمک پدر شتافت.
حجت الله اخلاق خوب و پسنديده ای در مدرسه و خانه داشت ، هيچ کس از او نمي رنجيد. خود نیز علاقه ي وافری به پدر و مادر داشت.
با آغاز جنگ تحمیلی به علت علاقه ي زيادي که به جبهه داشت چندين بار به مراکز اعزام نيرو رفت ولي چون سن او کم بود موفق نشد که به جبهه برود . او در سال 1362 از طرف جهاد سازندگي و ستاد پشتيباني کازرون چندين بار به آبادان و خرمشهر به ياري جهادگران شتافت .
در سال 1363 جهت خدمت سربازي خود را به گروهان ژاندارمري معرفي و دفترچه ي آماده به خدمت و برگ اعزام دريافت نمود . چون سنش کم بود اعزام او به سال 1364 موکول گرديد .
وی در سال 64 با پسر عموي خود به مرکز اعزام نيرو به کازرون رفت و چون خانواده ي آنها از رفتن به جبهه او اطلاعي نداشتند پسر عموي وي به بهانه اي از رفتن خودداري نمود و متعاقباً در تاريخ 14/مرداد /1364 با هم به شيراز و از آنجا به لشکر 19 فجر اعزام شدند و از آن جا به تيپ الغدير انتقال داده شدند و بعد از چند روز عازم خط مقدم شلمچه شدند .
وی سرانجام در 15 شهریور ماه 1364 هنگام بازگشت از حمام با دو نفر از همرزمان خود در چند متري سنگرهايشان چندين خمپاره در نزديکي آن ها به زمين می خورد . و اسماعیل به دوستانش می گوید: الان يا زخمي مي شوم يا شهيد . در همين حين خمپاره ي مزدوران يعني در کنار آن ها به زمين می خورد و در حين زمين گير شدن ترکشي به گردن او اصابت نموده و به آرزوي ديرينه ي خود نائل آمد .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس