eitaa logo
🌟سیرسلوک تاخدا🌟
6.7هزار دنبال‌کننده
39هزار عکس
9.7هزار ویدیو
177 فایل
⛔هرگونه کپی برداری از کانال کاملا آزاد و بدون اشکال شرعی میباشد درانتشار مطالب مذهبی کانال کوتاهی نکنید،هدف ما ترویج فرهنگ مهدویت میباشد. #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 🌸حاج اسماعیل دولابی : 🍃هنگامی که به یاد امام حسین(ع) می افتید; تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شما است 📕طوبای کربلا ، ص ۱۴۹ @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتمین منزل به مقصد، قافیه شدلفظ آب قافیه وقتی که آب است میشوددلها کباب بارقیه پای یک گهواره لالایی بخوان روزهفتم از محرم آمدومرگ رباب بیچاره رباب @seiro_solook_ta_khoda
▪️ ذکر صالحین ▪️ 👌بسیار زیباست تو آمریکا مراسم روضه بود ... شب اول یه سیاه پوست هم اومد مراسم ... براش ی مترجم گذاشتیم ... شبای بعد همین جور هی تعداد سیاه پوست ها زیاد میشد تا مجبور شدیم یه جای دیگه رو هم برا مراسم بگیریم شب آخر 150 تا سیاه پوست گفتن که میخوان شیعه بشن! پرسیدم برا چی میخواهین شیعه بشین؟! همه نگاه کردن به سیاه پوستی که شب اول اومده بود روضه! ازش پرسیدم برا چی شیعه؟!! گفت شب اول ی تیکه از روضه جوانی رو خوندی!!! غلام سیاه امام حسین .... همونی که وقتی امام حسین سر جوان رو گذاشت رو پای خودش، جوان سه بار سرش رو انداخت و گفت جایی که سر علی اکبر بوده جای سر غلا م سیاه نیست!! ولی امام حسین سرش رو گذاشت رو پاهاش و جوان شهید شد!! من رفتم و گفتم بیاید که دینی رو پیدا کردم که توش سیاه و سفید فرقی نداره ... ز معصیت سیه است روی نوکرت ارباب بیا و بار دگر روسیاه را دریاب... @seiro_solook_ta_khoda
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹براساس توافق بین و ، مشترکین اینترنت ایرانسل می‌توانند «» را رایگان ببینند. 💫 در این فیلم پرستاره بازیگران مطرحی چون فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، علی مصفا، صابر ابر و علی نصیریان بازی کرده اند. ✅ مشترکین ایرانسل تنها با عضویت در سایت و بدون نیاز به خرید اشتراک به همه فیلم‌ها و سریال‌ها بدون محدودیت دسترسی خواهند داشت. این فرصت جذاب را از دست ندهید. ➡️ @seiro_solook_ta_khoda
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔴کاغذهای برات از آتش برای اموات! ✅آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود. 🔆در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان می‌ریزد و مردگان جمع می‌کنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آن‌ها نمی‌کند!! 💠جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟ جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که می‌گویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان می‌آید؛ 🌀این کاغذها، برات آزادی از آتش جهنم است. ❇️پرسیدم: چرا شما استفاده نمی‌کنید؟ ♦️ گفت: من پسری دارم که‌ شب‌های جمعه یک کاسه آب برای من می‌فرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، می‌گذارم. 🔰 پرسیدم: اسم پسرت چیست؟ گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن می‌کند. 🔷 صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم. گفتم: شما پدر دارید؟ جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است. 🔶 پرسیدم: برایش خیرات می‌فرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شب‌های جمعه یک کاسه آب به نیت او می‌دهم. ♻️پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمی‌داشت، برمی‌داشت. ☘ پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی می‌گذارم که کسی برایشان خیرات نمی‌کند، پس چرا حالا برمی‌داری؟ ❄️گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده... 💥صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است. 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌻🍃🌼🍃🌸 @seiro_solook_ta_khoda
▪️ ذکر صالحین ▪️ ✨یا حسین یکی از دوستان تعریف میکرد میگفت وسط بیابون بنزین تموم کردیم خونوادم تو ماشین بودند هوا خیلی گرم بود تقریبا نزدیک ظهر گالن 4لیتری رو برداشتم اومدم کنار ماشین وایسادم شروع کردم به دست بالا کردن واسه ماشینهایی که به سرعت از کنارم رد میشدند ساعتی گذشت و کسی نایستاد کلافه شده بودم از من بدتر زن و بچه هام تو ماشین خیلی از این وضعیت شاکی بودند بازم سعی خودم رو کردم ولی بازم فایده نداشت یک دفعه فکری به ذهنم رسید سرم رو از شیشه داخل ماشین کردم و به خانومم گفتم بچه شیرخوارم رو بده پرسید میخوای چیکار کنی گفتم مگه نمیبینی کسی نگه نمیداره بهمون بنزین بده شاید به خاطر بچه نگه دارند به محض اینکه بچه رو بغل گرفتم دیدم ی ماشین 18چرخ منو که دید به سرعت نگه داشت و به سرعت پایین پرید و با ی کلمن اب به سمت ما دوید نفس زنان گفت چی شده ؟ بچه تشنشه؟ گفتم نه دوساعتی هستش اینجا ایستادیم برای بنزین دیدم کسی نگه نمیداره بچه رو بغل کردم دوستم میگفت دیدم اشک تو چشمای راننده حلقه زده گفت مرد حسابی تو که میدونی ما شیعه ها به اینجور صحنه ها حساسیم چرا با دل ما بازی میکنی ونشست کنار ماشین من و خونوادم دیگه حالمون رو نفهمیدیم و شروع به گریه کردیم نمیدونم چندتا ماشین نگه داشتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده ولی همینو میدونم هیچ وقت هیچوقت دیگه اون لحظه روضه رو یادم نمیره لحظ ای که امام نگاه کرد دید گوش تا گوش .....😭😭 یا علی اصغر حسین(ع) @seiro_solook_ta_khoda
▪️ ذکر صالحین ▪️ ✨پیامبر اڪرم (ص) فرمود من از جبرییل پرسیدم آیا بعد از من به زمین خواهی آمد ؟ 🍀 گفت : بلی یا رسول الله بعد از شما ۱۰ مرتبه به زمین نازل خواهم شد .... و ده گوهر از روی زمین خواهم برد ( به دلیل ڪفران مردم ). ✅پیغمبر فرمودند : آن گوهر ها چیست ؟ عرض ڪرد : 🍀 دفعه اول که نازل بشوم برڪت را خواهم برد . 🍀دفعه دوم رحمت را . 🍀دفعه سوم حیا را از چشم زنان . 🍀دفعه چهارم حمیت و غیرت را از مردان. 🍀 دفعه پنجم عدالت را از دل سلاطین . 🍀دفعه ششم صداقت و راستی را از دل رفیقان و دوستان . 🍀دفعه هفتم مروت را از دل اغنیا . 🍀دفعه هشتم صبر را از دل فقیران . 🍀 دفعه نهم حکمت را از دل حڪیمـــان. 🍀دفعه دهم ایمان را از دل مومنین. هر گاه خداوند غضب نماید، عذابی بر ایشان نازل نڪند . به جایش نرخ های آنان گران می شود و عمرهای ایشان ڪوتاه می گردد و تجارتشان سود نمی ڪنند و میوه هایشان نیڪو نمی باشد و نهر هایشان ڪم آب و باران از ایشان دریغ می گردد و اشرار بر آنان مسلط می گردد. 📚عیناثی، محمد بن محمد، اثنی عشریة فی المواعظ العددیه، ص 544 – 545، طلیعه نور، قم، 1384ش. @seiro_solook_ta_khoda
▪️ ذکر صالحین ▪️ حکایتی بسیار زیبا 🌺 اقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله علیه السلام) در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند. بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند. مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرد هتوجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت با بی میلی و اکراه استکان رو اوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم امدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود: آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من بادست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... (برگرفته از خاطرات آن مرحوم) التماس دعا 🌺 @seiro_solook_ta_khoda
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضارخندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.. @seiro_solook_ta_khoda
✨❣پیامبر اکرم(ص)❣✨ 💟محبت من و خاندانم در ۷مورد که بسیار وحشتناڪ است سود مےدهد 👌هنگام مـرگ 👌در قبر 👌هنگام زنده شدن 👌کنار نامه عمل 👌زمان حساب 👌نزد میزان 👌نزد صراط @seiro_solook_ta_khoda
خدایا امروز را نیز بانام توآغاز میکنم امروز قلبم مالامال ازشکرگزاری برای موهبت زندگی است کمک کن داستان زندگی‌ام را به همان زیبایی بیافرینم کہ توجهان را آفریدی بسم الله الرحمن الرحیم @seiro_solook_ta_khoda