May 11
خودآگاهی
آیا می خواهید شادتر باشید، نفوذ بیشتری داشته باشید، تصمیم گیرنده بهتری باشید و رهبر موثرتری باشید؟ پس خودشناسی و خودتحلیلی مهمترین عنصری است که باید رشد دهید. این چیزی است که شما را در مسیر هدف نگه می دارد
@selfknowledge1401
خودش را در جهان اطرافش پیدا میکرد،
در گرمای آفتاب
در خنکی رودخانه
در هیاهوی آدمهای اطرافش
در برخورد موجها به دیوارهی سنگی
در بوی چمن معلق در هوا
در بازی سگهای کوچکِ کمی آنطرفتر
در آغوش گرفتن دو فردی که سمت راستش نشسته بودند
و در دعوای دو نفر دیگری که سمت چپش نشسته بودند
و حتی در گُذر بی اعتنای ِ اُردکهای سوار بر تلاطم موجها.
او در سکوتِ کوچک خودش، به شکل و فرمِ پر هیاهو اما آرامِ اکنونِ زندگیاش در اتصال بود.
او مدتها بود رابطهاش را با زندگی ترمیم کرده بود.
و اکنون میدانست هر لحظهای که زندگی بر او ظاهر میشود، فرصتی برای ترمیم کردنِ رابطهاش با خودش است. چه با درد و جنگ و مبارزه ظاهر شود چه با آرامش و سکون و آزادی.
هر روز، هر لحظه، به هر شکل و فرمی که زندگیظاهر شود، قرار است او در مورد خودش شناخت پیدا کند.
و او هیچوقت، اینقدر، با خودِ در حالِ پیدا شدنش، راحت و آرام و صبور و کنجکاو نبوده است.
و این نتیجهی اعتماد او به زندگی در هر شکل و فرم، تحمل دردهایش بدون غر زدن و تلاش برای شناخت خودش بود.
مهران ترکزبان
@selfknowledge1401
4_5863755198089924229.mp3
3.6M
موسیقی به مثابه روان
@selfknowledge1401
آنچه که یک مراجع روانکاوی از درمانگرش می آموزد این است که به اندیشه های معینی اجازه دهد که برایش در دسترس باشند و به آن ها از نقطه نظری نگاه کند که از روانکاوش به دست آورده است.
@selfknowledge1401
تصور کنید به مهمانی ای رفته اید و در جمع افرادی هستید که به تازگی با آنها
آشنا شده اید و از مصاحبتشان لذت میبرید. همه گرم صحبت هستند و به
نظر میرسد که اوقات خوشی را میگذرانند. یکی از مهمانان به موضوعی
اشاره میکند و شما را به یاد داستان بامزه ای میاندازد. شما هم از این فرصت استفاده میکنید و تصمیم میگیرید آن داستان را تعریف کنید، چون یادتان
میآید که وقتی اولین بار آن را شنیدید، چقدر خندیدید و حاال میخواهید
دوستان جدیدتان را هم در لذتی که بردید سهیم کنید.
همینطور که داستان را تعریف میکنید و به پایان آن نزدیک میشوید،
به چهرۀ تک تک افراد نگاه میکنید و انتظار دارید بخندند.
سکوت.
پس از چند لحظه، یک نفر میگوید: »اِ! چه بامزه!«
ولی بازهم هیچکس نمیخندد.
ناگهان احساس میکنید چهره تان سرخ و صورتتان داغ شده. نگاهتان
را پایین میاندازید و سعی میکنید با کسی ارتباط چشمی برقرار نکنید.
یک لحظه احساس دستپاچگی میکنید، تمرکزتان به هم میخورد، افکارتان
آشفته و به هم ریخته میشود. بعد به خودتان میگویید که ای کاش اصلا این
داستان را تعریف نکرده بودید و دوست داشتید زمین دهان باز کند و در آن
فرو بروید. وقتی یکی از مهمانان باظرافت خاصی موضوع را عوض میکند و گفت و گو ادامه مییابد، خیالتان راحت میشود که دیگر آنها به شما توجه
نمیکنند و، حدود هفت یا هشت ثانیه بعد از تعریف داستان، وضعیتتان به
حالت عادی بازمیگردد.
اسم این هیجانی که تجربه کردید چیست؟
محققانی که در حوزۀ زیست شناسی هیجانات
مطالعه کرده اند بر این نکته اتفاق نظر دارند که نشانه های فیزیولوژیکی و
ذهنی ای که انسان در این ثانیه ها تجربه میکند بی شک نشان دهندۀ هیجان
شرم است. انسانها، در هر فرهنگ و قارهای که باشند، شرم را به همین شکل
تجربه میکنند: اجتناب از ارتباط چشمی، گیجی و آشفتگی ذهن، و تمایل
ً همراه با سرخ ِ شدن صورت و گردن یا سینه است.
افراد نسبت به شرم واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. این واکنشها
بستگی دارد به اینکه روند اجتماعی شدن آنها در کودکی چگونه بوده است
و برای مدیریت رنج هایشان از چه روشهایی استفاده کرده اند. تفاوت در
واکنشهای ما به میزان اعتمادی که به ارزشمندیمان داریم هم بستگی دارد:
یعنی آنهایی که در محیطی نامناسب بزرگ شده اند و مدام در تقلا هستند که
کمی به خودشان احساس خوبی داشته باشند ممکن است بعد از گفتن یک
لطيفه بی نمک احساس »شرم« کنند، درحالیکه همین موضوع ممکن است
در یک نفر دیگر فقط یک حس خجالت زدگی خفیف ایجاد کند.
هرکدام از ما هرروز با مجموعه هیجانات شرم روبه رو میشویم، فارغ
از اینکه چه واکنشی به آن نشان دهیم. ما اغلب، بی آنکه متوجه شویم، شرم
بالقوه را در تعاملاتمان با دیگران پیش بینی میکنیم و سعی میکنیم تا جای
ممکن از آن اجتناب کنیم، برای مثال: بقیه در مهمانی چه میپوشند و من
باید چه لباسی بپوشم؟ رئیسم در جلسه گزارش عملکرد سالانه چه خواهد
گفت؟ اگر از کسی که دوستش دارم درخواست ازدواج کنم ممکن است قبول نکند؟
همه ی اینها مواردی هستند که باعث تحریک احساس شرم در ما میشوند.
مهران ترکزبان روانکاو مرکز مشاوره شمیم پردیس
@selfknowledge1401
📍معنای سلامت روان
🔻در توصیف سلامت روان دو سنت عمده در غرب وجود دارد: لذتگرایی و سعادتگرایی
▫️در لذتگرایی؛ سلامت به عنوان شادکامی تعریف میشود، که بر اساس حضور عواطف مثبت و فقدان عواطف منفی توصیف میشود.
▫️بی شک یکی از ملاکهای سلامت روان، لذت و ظرفیت لذت بردن است. آدمها هر چه سالمتر باشند، ظرفیت بیشتری برای لذت بردن دارند و به میزانی که بیمار میشوند، درد و زجر یا ساز وکار غفلت و خود تنبیهی در اغلب رفتارها و فرایندهای روانی آنها قابل ردیابی است.
▫️اما توصیف سلامت روان با تکیه صرف بر لذت، امکان پذیر نیست و غایت قرار دادن لذت در زندگی، به سلامت و سعادتی نمیانجامد. همه ما این پدیده را در زندگی تجربه کردهایم.
▫️لذتی که در گاز نخست از بستنی اول است، قابل مقایسه با گاز نخست از بستنی دوم نیست!
▫️ذهن و سیستم عصبی به محرک تکراری خو میگیرد و در نتیجه اثر اولیه هر محرکی به تدریج محو میشود.
به زبان ساده؛ هر چیز لذت بخشی پس از مدتی عادی میگردد.
▫️از این روی، لذت چه جسمانی و چه روانی، پدیده ای گذرا است و امکان قوام و پایداری آن وجود ندارد و اصرار بر تولید آن در نهایت به درد منجر میشود.
▫️زیرا ظرفیت لذت بردن که تحلیل میرود، نیاز به محرک قویتر برای لذت است و این فرایند در نهایت به تولید درد می انجامد.
▫️بنابراین، نمیتوان سلامت روان را صرفاً بر اساس ظرفیت لذت بردن تعریف کرد، و در اینجاست که سنت دیگر سلامت روان، سعادتگرایی مطرح می شود.
▫️این سنت، بر این تأکید میکند که کامروایی همه تمایلات لزوماً به سلامت و سعادت نمی انجامد، حتی اگر لذات گذرا تولید کند.
▫️مراد از سعادتگرایی؛ زندگی بر اساس من حقیقی فرد است.
▫️واترمن میگوید سعادت، زندگی کردن تمام و کمال (درآمیختگی با تجارب زندگی) و هماهنگ با ارزشها است.
▫️زندگی تمام و کمال، تجربه عمیق زنده بودن و اصیل بودن است؛ خود بودن و خود را زندگی کردن.
▫️بر خلاف لذتگرایی که بر راحتی، بی دغدغه و مشکل بودن، فقدان تلاش، و حظ بردن دلالت میکند، سعادتگرایی با انتخاب، تلاش، رویارویی با چالش، یادگیری، و معرفت همخوان است.
▫️فهم استعدادها (عقلانی و عاطفی) و شکوفایی آنها محور سعادتگرایی است.
▫️در سعادت غایت نه لذت، بلکه تحقق ارزشی است که استعداد آن در فرد وجود دارد.
@selfknowledge1401
در یک رابطه سالم عاشقانه مهر بر خشم فزونی دارد ، اما خشم به طور کامل محو نمی شود . ضرورت حفظ فردیت و استقلال ، وجود درجاتی از احساس خشم را در روابط گریزناپذیر می کند . عاشقی با تجربه جدایی و ناکامی همراه است و این جدایی برای عاشق ناکام کننده و در نتیجه همراه با احساس خشم است . رابطه عاشق با معشوق همواره بر پایه کامروایی نمی چرخد و همین ناکامی است که باعث گله عاشق از معشوق است. فقدان کامل خشم در رابطه عاشقانه واقع بینانه و امکان پذیر نیست . وهله های ناکامی و فقدان خشم معمولا نشانه این است که عاشق یا نمایش عشق به معشوق می دهد و واقعا عاشق نیست ، یا خشم را به تلاش برا وصل تبدیل کرده است که در واقع والایش خشم به خروش سازنده و واقع بینانه برای وصال معشوق است ، یا به معنای پایان عاشقی و یکی شدن باقی و کافی عاشق و معشوق است که در روابط انسانی و واقعیت زندگی به ندرت و گذرا رخ می دهد تنها حالت دوم نشانه واقعی عاشقی است . بنابراین ، محو کامل خشم در واقعیت انسانی تجارب عاشقانه امکان ناپذیر ، و غلبه خشم بر عشق نیز مغایر با آداب عاشقی است . رابطه ای که در آن خشم بر عشق پیشی گیرد عاشقانه نیست ، و رابطه عاشقانه ای که کاملا عاری از خشم و تلاش برای وصل باشد نیز واقع بینانه نیست .
برشی از کتاب سودای خوش اثر دکتر نیما قربانی
با سلام خدمت همراهان گرامی
کتاب موردنظر نوشته ی دکتر نیما قربانی نابغه روانکاوی ایران و استاد دانشگاه تهران هست.
انتشارات بینش نو
قصد داریم که کتاب ایشان را همخوانی کرده و فایل صوتی آن را در کانال خودشناسی قرار دهیم لذا کسانی که مایل به شرکت در این پویش هستند به شماره زیر در پیام رسان ایتا پیام دهند.
روند شرکت در این طرح به این صورت است که : ابتدا یک فصل را انتخاب کرده و سپس آن فصل را روخوانی کرده و ضبط میکنید و سپس فایل آن را برای ادمین ارسال میکنید.
۰۹۱۰۷۶۰۷۵۸۵
اگر درد اشتیاق آدمی در کودکی با والدین واقعیِ نسبتا خوب ، نه والدین خیالی کاملا خوب ، تسکین یافته باشد ، خیالی که در او شکل می گیرد چندان از واقعیت فاصله ندارد و در نتیجه یک عشق واقع بینانه به معشوق واقعی شکل می گیرد. اما اگر این فرافکنی از آرمانی حاصل شود که با واقعیت روابط انسانی فاصله بسیار داشته باشد ، یا به عبارتی مادر واقعا خوبی نداشته باشد که اندوخته تجربه عشق کودک شود و توان مهرورزی او را بیدار کند، آنگاه است که بیمار ، عاشق می شود ، یک بیمار عاشق است که عشقش خطی از واقعیت ندارد ، بلکه عشق او از خیالی نشات می گیرد که زاییده درد اشتیاق فطری اوست.
منبع : سودای خوش
به قلم نیما قربانی
@selfknowledge1401