eitaa logo
کانال صراط نور
944 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12هزار ویدیو
196 فایل
🔴«بایدمقابل جریان غیرانقلابی داخل نظام ایستاد.» 🔴«امروز #جهاد_تبیین فریضه قطعی وفوری است» 🔴 «درفتنه #همه بایستی #روشنگری کنند؛ همه بایستی #بصیرت داشته باشند.» امام خامنه ای(مدظله العالی) ارتباط باما: @ammaresayyedAli 🌹🇮🇷 صراط نور 🇮🇷🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 تصاویری از حضور رهبر انقلاب در حرم حضرت معصومه (س) 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:«قم، حرم مطهّر و مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه علیها سلام است؛ آن بزرگواری که این سرچشمه جوشان و خروشان نخستین بار از کنار مرقد او جوشید و برکاتش به همه عالم و بخصوص به دنیای اسلام رسید.» ۷۹/۷/۱۴ ┄┅═✧☫✧═┅┄ س ع 🇮🇷 به کانال بصیرتی صراط نور بپیوندید: ✨ @serat_e_noor
🎥فاجعه‌ای جدید در مرکز نوار غزه؛ موجودات صهیونیست چادرهای محل اسکان آوارگان در بیمارستان شهدای الأقصی را بمباران‌ کردند/ مردم بی‌پناه زنده زنده در آتش سوختند و شهید شدند ⚠️حاوی تصاویر به‌شدت دلخراش ┄┅═✧☫✧═┅┄ 🇮🇷 به کانال بصیرتی صراط نور بپیوندید: ✨ @serat_e_noor
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت.۱) ۱)نام این پل معروف شد به پل آهنچی ┄┅═✧☫✧═┅┄ س ع سلام الله علیها 🇮🇷 به کانال بصیرتی صراط نور بپیوندید: ✨ @serat_e_noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عاقبت وطن‌فروشی! ⏪ اظهار درماندگی و بیهودگی حمید فرخ‌نژاد: مرا بکار بگیرید و سرمایه‌گذاری کنید؛ از اینکه از کشور بیرون آمده‌ام و مرا بکار نمی‌گیرید، ناراحتم!
🏴 انتشار به مناسبت سالروز وفات حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) ♦️ بدون تردید نقش حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عريقِ مذهبیِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوان تربیت شده‌ی دامان اهل بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمّه(عليهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل بیت(علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریک حکومت جبّاران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند. 📚 برشی از کتاب امامان معصوم(علیهم‌السّلام) دفتر دهم از مجموعه‌ی ۴۰ جلدی ره‌نامه https://shop.khameneibook.ir/product/کتاب-امامان-معصوم-علیهمالسلام-ره-نامه-10 @KhameneiBook ┄┅═✧☫✧═┅┄ ع س س 🇮🇷 به کانال بصیرتی صراط نور بپیوندید: ✨ @serat_e_noor