eitaa logo
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
248 دنبال‌کننده
88 عکس
11 ویدیو
5 فایل
@Maliheakhoondi همه روزای خدا سه‌شنبه بود... شاعر و ترانه‌سرا🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
هم رفتنم خطاست و هم بازگشتنم چون ارّه در گلوی سپیدار مانده‌ام
. همراه با شعرخوانی برگزیدگان مشهد تالار دفتر تبلیغات اسلامی سه‌شنبه، ۲۹ خرداد ساعت ۱۹ 🕊 @seshanbee
باید بریزم در خودم درد کبودم را جای سکوتم بشکنم کل وجودم را خالی‌ترم خالی‌ترم از هیچ، می‌فهمید پژواکِ غم را در درونم هیچ می‌فهمید آرامشم آرامشی ماقبل طوفان است در سر به زیری، سرکشی‌های فراوان است می‌رقصم و می‌چرخم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بخندانم آن‌قدر بارانم، لبم را خنده بوسیده‌ انگار در من یک درخت سیب پوسیده بیرون، سرسبز و درون پاییزِ دلسرد است آرایشِ من دیگران را رنگ می‌کرده‌ست تا چشم‌ها بارانی و دل‌، تنگ‌تر می‌شد هر هفت خط آرایشم پررنگ‌تر می‌شد خورشیدِ بعد از گریه‌های بی امان بودم در زندگی قبلی‌ام رنگین‌کمان بودم مادر اگرچه رفتنش بی تکیه‌گاهم کرد با عشق جای خالی‌اش را پر نخواهم کرد محضِ نجات از غم که آدم دل نمی‌بازد بعد از وقوع سیل، که کشتی نمی‌سازد من تک‌درختِ محکمی که خوب فهمیدم از ریشه‌های مادرم در خاک روییدم شرطِ دوامِ ریشه تنها، «ایستادن» بود اقبال عاشق پیشه، «تنها ایستادن» بود می‌رقصم و می‌خندم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بچرخانم 🕊️🍃💚
. چه می‌شد حرف چشمان و دهانِ دیگری بودم زنِ غم‌لهجه‌یِ برقع به روی بندری بودم دلم می‌خواست که یک دختر غمگین‌کمان باشم خدا می‌خواهد انگاری زمین زعفران باشم سه‌شنبه‌ی من خدا رو خیلی شکر بابتش و امیدوارم اول مامانم و بعد شما دوستش داشته باشین.🕊 روش‌های تهیه‌ی حضوری و مجازی: مشهد احمدآباد، نبش قائم ۴، پلاک ۴۹، کافه کتاب آفتاب آدرس اینستاگرام: Cafe_ketab_aftab تهران رو به‌روی دانشگاه تهران، پاساژ فروزنده، طبقه منفی یک پلاک ۲۱۲، کتاب‌سرای فصل پنجم و سفارش در شخصی: @Maliheakhoondi
انشالله جلسه‌ی رونمایی و نقد کتاب رو در پیش داریم. ولی دوستان غیرمشهدی، یا شایدم مشهدی‌هایی که دوست دارین زودتر داشته باشین کتاب رو، در صورت تمایل برای خرید کتاب به بنده پیام بدین تا هماهنگی‌های لازم انجام بشه‌. کتاب براتون پست و ارسال خواهد شد. متشکرم🕊 @Maliheakhoondi
KhiyalBaz (1).mp3
10.57M
سجاد چاوشی موزیک: آرش بیات ترانه: ملیحه آخوندی
توی سطح شهر، خیلی کم خیاطی زنونه دیدم این سال‌ها... اصصلا یادم نیست دیدم یا نه! اکثرا داخل خونه‌هاست... چرا یکیشون با نمای تمام شیشه باید بیاد سر کوچه‌ی ما! و من همیشه از جلوش رد میشم و می‌پرسم دامن چند می‌دوزین و پیراهن چند می‌دوزین و... میگه وقت نداریم تا دو ماه دیگه، برا من که تک‌دختر یه مامان خیاط بودم و اگه صبح برای عصر مهمونی دعوت می‌شدم و پارچه‌م سه ساعته می‌شد یه پیراهن، غمگینه این نه شنیدن! پرتوقعی نیستا، فقط غمگینه.
هی چشم‌ها را سرمه کرده، سرخ می‌خندم موی پریشان را دم‌اسبی گرچه می‌بندم ↓ از مادری خیاط، پنهان می‌شود حالم؟ از سوزنش که گیر کرده روی احوالم؟ من شعر می‌خواندم که از هذیانِ در تب گفت می‌ترسم از ابهام این حرفی که یک شب گفت:↓ "مادر فدای های و هویِ روز و شب‌هایت که خنده‌هایت کوکه دختر کنج لب‌هایت" از پشتِ در با هق‌هقم تا صبح می‌سوزد چشمِ امیدم را ولی بر راه می‌دوزد شب، گریه‌ی وامانده‌ام را درز می‌گیرد روزش برایم دامن ِکوتاه می‌دوزد