هدایت شده از ستارگان آسمانی ولایت⭐️
ظهورت میکند آباد هر ویرانه را آری ... !
گلستان میشود دنیای ما وقتی که باز آیی
#موعود
#ظهور
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷
1_16272061.mp3
3.61M
نجوا ویژه #همسران شهدای مدافع حرم با نوای حاج میثم مطیعی:
من از تو قول گرفتم که زنده برگردی...
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷
1_16323758.mp3
1.94M
#نگاهی_جدید به حجاب...
💢حتمادانلودکنید
همراه #طنزی #تلخ
#پیشنهادویژه_دانلود_خصوصا_خواهرا🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مبلغ کانال باشید🔼🔼
🌷🌷🌷🌷
#عاشقانه_شهدا❣
اولین سفر مشترکمون
ماه عسل بود...👫
زیارت امام رضا(علیه السلام)...
روزای اول زندگیمون...
کنار آقا سپری شد...😍
تو حرم دعای خوشبختی و سفیدبختی کردیم...
نمیدونم...
شاید رازی بود...
تو حرم امام هشتم...
آرزوی عاقبت بخیری کردیم و...
زندگیمون ۸ سال طول کشید...
اون روز به این فکر نمیکردم که سفید بختی...
تو منظر محمدحسین یعنی شهادت...😉
"تو" عاقبت بخیر شدی و "من" هنوز نه...
محمدحسین عزیزم...
دومین سالیه که...
نه مرور خاطرات اون سالها...
و نه دیدن عکسای اون روزا...
این دل بیقرارمو آروم نمیكنه...
٢ ساله كه تو همون ايام...
با کوهی از دلتنگی...💔
پناه میارم به همون حریم امن...
همون قطعهای از بهشت و...
همون قرار عاشقیمون...
صحن به صحن...
چشام پی تو میگرده...
بدون "تو" میام اما...
حضورت با منه...
این دلِ تنگ و بیقرار و زخمی رو...
همینجا...
تو غروب حرم...
ميدَمِش دست امامی رئوف...❤
تا با نگاه کریمانه ش...
آرامش به قلبم نازل شه انشاءالله...
میبینی منو...؟!
تنها نشستم...تو صحن بهشت و...
"تو" تو خودِ بهشت...
📚همسر شهيد،محمدحسين مرادی
ان شاءالله به حق همین روزا، سال دیگه این موقع همتوڹ به خصوصــــــ (مجردا😆) با همســ(ف)ــرتون پیش آقا امام رضا باشید😇
بلــــــــــــــــــــند بگو آمیــــــن😍✋
#آمین_یارب_العالمین🙏
#عاشقانهایبهتناسبعلیوزهرا
#عاشقانههایشهدا
#عاشقانههایپاک
#همسریعنیهمسفرتابهشت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۵ "💠 #ستارگان_آسمانی_ولایت 🌷شهید ابراهیم همت🌷 ✅ #پند_نام
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۶ "💠
#ستارگان_آسمانی_ولایت
🌷شهید مهدی زین الدین🌷
✅ #پند_نامه_شهدا
✅ #تلنگر
@setaregan_velayat313
•┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛫 🖊#کف_خیابون 33 خیلی خوشحال شدم که صدای 233 را شنیدم. گفتم: «الحمدلله که خودتون سال
🖊#کف_خیابون 34
این از مدیریت و کنترل اون سه نفر! برن فعلا خوش باشن و خوب بشن تا من برگردم. بچه هامون هم بیکار نیستن و تا میتونن از تماس ها گرفته تا پیامک ها و ایمیل ها و آدمایی که به ملاقات اونا میان و... اطلاعات جمع میکنند.
خب حالا ما موندیم و پرواز فرداعصرش و جایی که نمیدونیم کجاست و برای چی داریم میریم و... چون مامور مستقیم و سرتیم این پرونده خودم بودم، باید تمام دستورات و نامه ها و... را خودم با امضا و درخواست مستقیمم انجام میدادم. چون شوخی بازی که نیست. من فقط فهرست بعضیاش را میگم تا بدونین همیشه ماموریت ها و پرونده های ما هیجان و تعقیب و گریز و... نیست و بالاخره باید در مملکت بروکراسی زده مون کارها را پیش ببریم.
فهرست کارهایی که باید میکردم از این قرار بود: تهیه و تحویل تقاضای برگ ماموریت خارج از کشور، تایید تقاضای ماموریت، ثبت تقاضای مذکور، تهیه بلیط، کنترل شماره رهگیری پرواز و ثبت در مخزن اطلاعات شخصی اداره، تهیه و ثبت ویزا، هماهنگی جهت برداشته شدن تیک ممنوع الخروجی، اخذ تاییدیه حفاظت، تهیه فرم ماموریت جهت مامور مباشر و غیر مباشر، هماهنگی با پلیس اینترپل، ثبت و معرفی نامه جهت دریافت مجوز حمل اسلحه، هماهنگی با اداره و بچه های..........پاکستانی، هماهنگی جهت دریافت نقدینگی و مخارج جاریه ماموریت، هماهنگی جهت اسکان، هماهنگی جهت دریافت خودرو، و صدها مسئله دیگه...
همه این موارد در طول حدودا 30 ساعت صورت گرفت!! رکورد خوبی بود برای چنین ماموریتی که برای همه مون در گرد و غباری از ابهام قرار داشت. اینقدر هنوز همه چیز برامون ابهام داشت و مشخص نبود دنبال چی هستیم و قراره چی به سرمون بیاد که واقعا نمیدونستم در «فرم تقاضای اخذ مجوز خروج از کشور» و «تبیین ضرورت این ماموریت» چی باید بنویسم؟!
خلاصه سرتون به درد نیارم... دو ساعت قبل از پرواز رفتم فرودگاه... یکی از بچه ها مانیفست کل مسافران را بهم داد... تک به تکشون را توسط دوربین داخلی سالن انتظار فرودگاه چک و رصد کردیم. ضمن اینکه در طول کل اون 30 ساعتی که گفتم، آمار لحظه به لحظه تاجزاده هم داشتم. حیف که الان صلاح نیست بگم دقیقا شب قبل از پرواز، تاجزاده با کیا قرار داشت و تا ساعت 11 شب، خونه کی جمع شده بودند!
خب مسافرا همه اومده بودند... پرواز یک ساعت تاخیر داشت... حالا چیز خیلی خاصی هم نیست... چون یک ساعت تاخیر در بیشتر پروازهای ایران، جوری طبیعیه که اگه رفتی شاکی شدی، بهت میخندند!!
راستی نگفتم براتون... ما خیلی تو فکر بودیم که حالا با این وضعیت تعداد زیاد زن و دختر در این پرواز و احتمال درگیری ها و پیش اومدن نقش های زنانه در طول ماموریت، تکلیفمون چیه و باید چیکار کنیم که هم دست تنها نباشم و هم مامور مکمل با خودم داشته باشم!
من فقط یه نفر به ذهنم خطور کرد... با تمام قابلیت هایی که از 233 در طول اون دو سه روز دیده بودم، فرم درخواست ماموریتش را از یگان پیاده اداره نوشتم... اولش چندان موافقت نمیشد... چون میگفتن تجربه ماموریت برون مرزی نداره و نیروی خیابونی هست و... اما بالاخره راضیشون کردم. چون افسانه و رویا هم نیومده بودند، جا برای دو نفر خالی داشتند! منم سریع ترتیبی دادم که بتونم 233 را در این ماموریت داشته باشم.
یک ساعت تاخیر، به علاوه نیم ساعت دیگه، سبب شد که 233 در دقایق آخر بتونه رضایت یگان پیاده را جلب کنه و خودشو به پرواز برسونه. دوس داشتم ببینم 233 کیه که هم سوار موتور شده و گریز داشته... و هم سابقه 5 سال خدمت پیاده موفق و موثر داشته... و هم عشق درگیری هست و در پروندش نوشته بودن که معمولا دست خالی مبارزه میکنه اما قادر به شلیک 20 گلوله تک تیرانداز در طول 30 ثانیه و اصابت موثر هست!! ... و هم 27 سالش هست و شوهرش هم در حال حاضر از ارکان یکی از یگان های نظامی هست و دو تا پسر دو قلو هم داره... اینا به کنار... در پرونده عقیدتیش نوشته بود که حافظ خطبه غدیریه به صورت کامل و خطبه فدکیه به صورت کامل هم هست!!
خانمی چهارشونه... بسیار جدی و با حیا... با ظاهری بسیار معمولی... با چادری فاطمی... بدون حتی یک ساک دستی... اومد داخل اتاق دوربین سالن فرودگاه و با صدایی نسبتا مردانه گفت: «سلام علیکم... 233 هستم... با نام عملیاتی مطهره ... بسم الله!»
ادامه دارد...🚸
@mohamadrezahadadpour
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
ایتا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سروش
https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
هدایت شده از 🌹محب الشهدا🌹 شهیدسعیدبیاضےزاده❤
🖊#کف_خیابون 36
جملات قبل، آخرین جملات نوشتاری و گفتاری شهید شاهرودی بود. شرمندم که از ذکر نام و نام خانوادگی حقیقی آن شهید بزرگوار به خاطر محدودیت ها و مصالح مهم تر معذورم.
حدود سه روز همه در بی خبری محض به سر میبردند. هیچ اطلاعی از شاهرودی و 233 در دست نبوده. بچه های شاخه شمال شرق برون مرزی به شدت جویای احوال و سرنوشت شاهرودی و 233 بودند. اینقدر همه چیز به هم گره خورده بوده و سریع اتفاق افتاده که فرصت طراحی دقیق تری برای این عملیات از قبل نداشتند. وگرنه چندان سابقه نداشته که به همین راحتی ماموری مفقود بشه و از مامور مکمل و دستیار هم اطلاعی نداشته باشند!
اونطوری که نقل میکنند، روزهای سخت و پر استرسی به بچه های یگان پیاده و یگان طراحی و عملیات و... گذشته بوده. الان که دارم این چیزا را مینویسم، خدا را شکر میکنم که در اون شرایط نبودم وگرنه واقعا نمیدونستم عکس العملم باید چی باشه؟!
تا اینکه 79 ساعت پس از آخرین مکالمه و گزارش شاهرودی، پیامی روی سیستم یکی از بچه های مخابرات اداره از طریق کانال DFG123 خارجی اومده که نوشته بوده: «ما ز یاران چشم یاری داشتیم.... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!»
به محض دریافت این پیام، تیم رمزگشا وارد مرحله میشه. میفهمند که مربوط به کدهای گردان بانوان یگان پیاده است. میفهمند که 233 پیام داده. فورا کارشناسشون را میخوان و جمله را بهش نشون میدن.
کارشناس گردان بانوان رنگش عوض میشه و با حالت نگرانی میگه: «این ینی خطر! چندتا نکته بسیار نگران کننده داره... اول اینکه نتونسته با شاهرودی لینک بشه و ارتباطش قطع شده... دوم اینکه احساس بلاتکلیفی میکنه... سوم اینکه تهدید شده و یا احتمال و احساس تهدید جدی نسبت به جان و موقعیتش داره... از همش بدتر ... نمیدونم اما امیدوارم حدسم درست نباشه... ولی فکر کنم نسبت به مبدا پیام هم احساس ناامنی میکنه!!!»
واقعا شرایط اسفباری را داشتن تجربه میکردن. خدا نصیب کسی نکنه. تو کشور غریب... بدون سرتیم عملیات... با اهداف نامشخص عملیاتی... بدون اعتماد به کانال های ارتباطی... همه نامه ها و جواز تردد و همه چی دست کسی باشه الان غیبش زده... از همش بدتر این که «زن» باشی!!
از شاهرودی که کلا خبری نبود... وقتی پیامی به کانال فوق الذکر میاد، فقط تا دو ساعت فرصت پاسخگویی دارید وگرنه اون کانال، شخص پیام دهنده را نامعتبر میدونه و مسدودش میکنه. این کارو کردند تا نشه ازش حفره درآورد و محدودیت ارتباطیش سبب امن تر شدنش بشه.
الحمدلله بچه ها به موقع تونسته بودند جوابشو بدن و بتونن لینکشو حفظ کنند. به محض ارتباط با 233 ، ازش رمز عبور و کلمه ماموریت میخوان و 233 هم جواب درست را ارائه میده و میفهمند که خودشه. کارشناس پیاده را خبر میکنند و براش این بیت را میفرستند: «نرو ای گدای مسکین در خانه علی زن...... که علی خودش بیاید در خانه گدایان!»
حدود 22 تا پیام توسط این بیت بهش میرسونند و کاملا خیالش را از بابت امنیت و واسطه ها و میزان دسترسی و خلاصه چیزایی که لازمش باشه را بهش میرسونند.
الحمدلله هویت 233 تایید شد و قرار میذارن که با همون عملیات را ادامه بدن. اما ... لا اله الا الله ... پلیس اسلام آباد به سفارت ایران خبر میده که باید برای تشخیص و شناسایی جسدی که پس از چهار روز از آخرین مکالممون با شاهرودی گذشته بوده، به سازمان پزشک قانونی مراجعه کنند. حالا چرا سفارت را خبر کردن و چطور شد و از طریق کدوم دوربین های شهری کشف و ضبط شده بوده و این حرفها بماند... فرصت و ضرورت توضیحش نیست.
اما همینو بگم که وقتی برای شناسایی میرن، میبینند که خودش نیست... ببخشید اینو میگم... خیلی شرمندم که مجبورین اینارو بخونین... اما اینقدر چهره اش بهم ریخته بود که از طریق چهره نتونسته بودند بشناسنش که کیه؟... توی یکی از رودخانه های متروک حومه اسلام آباد پیداش کرده بودند... گفتم که: شهید شاهرودی نبود... اما پیامی برای ما داشت... بازم میگم... شرمندم که اینو میگم... شکم این میت را خالی کرده بودن و درون شکمش یک چشم و یک گوش و یک قلب گذاشته بودند!!
از آثارش مشخص بود که وحشیانه اما با برنامه این سه عضو را درون شکم یه میت گذاشته بودند و فرستاده بودند... پس از تطبیق و آزمایشات DNA مشخص شد که اون اعضای جدا شده، متعلق به کسی نیست جز شهید #شاهرودی عزیز‼️😔😭
ادامه دارد...🚸
@mohamadrezahadadpour
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
ایتا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سروش
https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
هدایت شده از 🌹محب الشهدا🌹 شهیدسعیدبیاضےزاده❤
🖊#کف_خیابون 35
مسافران پرواز شماره ... از تهران به مقصد اسلام آباد ... جهت دریافت کارت پرواز به خروجی دو مراجعه فرمایند!
تا اینو شنیدیم، 233 یا همون مطهره گفت: «قربان! اجازه بدید تا دیر نشده برم آماده بشم!»
گفتم: «خواهش میکنم. بفرمایید!»
به قسمت خواهران امنیت پرواز رفت و بعد از حدود پنج دقیقه برگشت... با چه وضع و تیپی! ... با مانتو و روسری معمولی اما کاملا پوشیده و اسلامی... با اندکی آرایش... بسیار اندک... بدون چادر... حق با اون بود. اینقدر من درگیر مسائل خودم بودم که اصلا رعایت این مسائل امنیتی و عدم جلب توجه و... به ذهنم نمیومد. اما 233 به خوبی و با اشراف کامل این موارد را رعایت کرد و با تیپی ظاهر شد که اصلا کسی فکر مشکوکی به ذهنش خطور نکنه.
خیلی طبیعی سوار هواپیما شدیم. صندلی من و 233 کنار هم نبود. اما حواسم بهش بود. در کل مسیر پرواز که حدودا سه ساعت طول کشید... اصلا نخوابید... هیچی به جز آب نخورد... روزنامه ورق میزد... بیرون نگاه میکرد... بقیش هم به قرآن کوچیک جیبی که داشت مشغول بود و قرآن میخوند.
و اما تاجزاده... رامین تاجزاده... با تیپ غیر رسمی و حدودا اسپرت به همراه دو تا زن سوار هواپیما شد... با ردیف های اطراف خودش گاهی حرف میزد و شوخی میکرد... اطرافش همشون زن ها و دخترانی بودند که بوی گند و کثافت انواع لوازم آرایشی و ادکلن های متفاوتشون داشت حالت تهوع به بقیه میداد... اینقدر وضعیت زننده ای داشتند که مونده بودم اینا تو مراسم عروسی و شوهایی که دارند، دیگه با چه تیپ و ظاهری حاضر میشند؟!
هنوز از فرودگاه تهران خارج نشده بودیم که متاسفانه همشون کشف حجاب کردند! حتی بعضیاشون کیف میکاپشون آوردند بیرون و شروع به آرایش کردند! داشتم شاخ در میاوردم که اینقدر وضعشون چندش آور بود که حتی خانم های میهماندار هواپیما دو سه بار بهشون تذکر دادند... بهشون میگفتند حداقل اجازه بدید از آسمان ایران خارج بشیم، بعدش هر کاری دوس دارین انجام بدید!!اما اونا گوششون به این حرفها بدهکار نبود.
جالب اینجا بود که 233 بین اون زن ها و دخترها نشسته بود. بدون هیچ گونه هماهنگی و یا برنامه قبلی. بعدا که ازش پرسیدم، گفت: «آنالیزشون چندان دشوار نبود. برای پول درآوردن میرفتند کراچی و لاهور... دارن میرن برای شو و مدلینگ... اینقدر بعضیاشون شوق و شعف داشتند که خنده ها و حرف های زیادی میزدند و شوخی های عصبی میکردند. از ده نفری که من روی اونها دید داشتم، همون اول شب و قبل از صرف پذیرایی هواپیما، قرص جلوگیری خوردند و حتی به بقیه دوستاشون هم تعارف میکردند! در تمام طول این پرواز، رامین تاجزاده فقط گاهی با بقیه شوخی کرد و بقیه مدت پرواز را مشغول شوخی های رکیک و جسمی با دختر جوان کنار دستش بود! دو نفر از زن ها مدام خواب بودند. احتمال میدم مریض بودند و چندان حالت طبیعی نداشتند و...»
به اسلام آباد رسیدیم. پایتخت پاکستان. برای بار اولم بود که به اونجا میرفتم. شنیده بودم کلا ادارات و دستگاه های امنیتی اونجا چندان اهل همکاری و دلسوزی و... نیستند. اینو بچه هایی میگفتن که عمده ماموریت اونا به اسلام آباد و دیگر شهرهای پاکستان هست. نمیتونستم خودمو درگیر کارهای اولیه مربوط به خودمون بکنم. چون تا رسیدیم و وسایلمون را تحویل گرفتیم، دیدم که تاجزاده با زن ها و دخترایی که باهاش بود، به طرف درب خروج رفتند و خیلی شیک و راحت، سوار یکی از مینی باس های توریستی شدند که اصلا برای اونا اومده بود و منتظرشون بود!
کلا از همین استقبال بدو ورودشون فهمیدم که همه چیز براشون از قبل به بهترین نحو برنامه ریزی شده و قرار نیست آب تو دلشون تکون بخوره.
ما هم دو تا ماشین گرفتیم. ینی من و 233 جدا از هم شدیم اما با هم در تماس بودیم. مجبور شدیم فعلا ماشین فرودگاه بگیریم تا بعدا یه فکری به حال ماشین اختصاصی بکنیم. وقتی سوار شدیم و جداگانه تعقیبشون کردیم، 233 تماس گرفت و به نکته خوبی اشاره کرد و
گفت: «قربان! شما فرمودید تعدادشون حدودا 20 نفر هست... اما من چشمی شمردم... بیست نفر نبودند... دقیقا 24 تا زن بود که با خود تاجزاده 25 نفر میشدند!»
یه لحظه تو فکر رفتم... گفتم: «چیز خاصی ذهنتون را مشغول کرده؟»
گفت: «نمیدونم اما اونجوری که شما گفتید، بچه های اداره تونسته بودند تعداد 20 تا زن را از طریق اون شماره ای که الان یادم نیست اسمش چی بود، رصد کنند و بفهمند که با هم هستند اما ... الان 24 تا زن شدند... گفتم شاید نکته خاصی داشته باشه!»
فورا پیامی به اداره دادم و ضمن شرح ما وقع، درباره 4 نفر اضافه هم استعلام کردم.
👈 این آخرین گزارش و ارتباط شهید شاهرودی با اداره بود.😔😔
ادامه دارد...🚸
@mohamadrezahadadpour
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
ایتا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سروش
https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
هدایت شده از 🌹محب الشهدا🌹 شهیدسعیدبیاضےزاده❤
سلام☺️✋
ممنون که مثل همیشه ماروهمراهی میکنید و مطالب کانالمون رو برای دوستاتون میفرستید
اگر انتقادی برای بهتر شدن کانال دارید لطفا بهمون بگید
کسی ایده جالبی داره به آیدی زیر پیام بده 🌷
⛔قبل اینکه لفت بدید ،دلیلشو بهمون بگید😢⛔
سپاس❤️
@shahid_bayazi_fathi313_76