ستارگان آسمانی ولایت⭐️
چون پر پروانه تا ڪہ #دست گشودم دستِ مرا لحظہ ی قنوت گرفتنـد... #شهید_حامد_جوانی #بہ_مناسبت_سال
عاشق حضرت #اباالفضل (علیه السلام) بود.
قبل از شهادت #عڪسش را بدون دست ڪشید و برای شهادتش #پوستر آماده ڪرد.
در سوریه دو دستشو از دست داد و در بیمارستان تهران به شهادت رسید.
🌷 #شهید_حامد_جوانی 🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🕊🕊🕊
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
تولـد زیباتـریـں اتفاق زندگیسٺ امّـا زیباتـر از آڹ ، ایڹ اسٺ ڪہ زندگـے با ٺولـد آغـاز و با شهـادٺ
🔺🔺🔺
#وصــــیٺ_نامــــہ
اے عاشقان اهل بیٺ رسول اللہ! مڹ خیلے آرزو داشتم ڪہ ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رڪاب مولایم اماݥ حسیڹ(ع) مےجنگیدم تا شـــهید شوم و حاݪ، وقت آڹ رسیدہ ڪہ بہ فرماڹ مولایم امام خامنهاے لبیڪ گفتہ و از اهل بیٺ پیامبر دفاع بڪنم
لذا بہ همیڹ منظور عازم دفاع از حرمیڹ بہ سوریہ مےشوم و آرزو دارم همچوڹ حضرت عباس(ع) در دفاع از خــواهر بزرگوارشاڹ شهید بشوم
یا حسیڹ تا آخریڹ قطرهے خوڹ نميگذاریم دوبارہ خواهرٺ بہ اسارٺ برود...
#شهید_حــــامد_جـــوانے
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#ستارههای_زینبی
🔰آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔰با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
🔰بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
🔰می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه #سردارم باشی باید #شکسته شوی تا بزرگ بشی"و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
شهید مدافع حرم "حامد جوانی"
که بدون٢دست،و٢چشم به #شهادت
رسید،در وصیتنامه خود نگاشته بود:
آرزو دارم همچون #حضرت_عباس(ع)
در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت
برسم🌷🌱
بےراه نبود ڪه حامد بین مجروحین
ایـرانی معـروف شده بـود بـه
#شہیــد_ابوالفضلے "💚
جلوے چشم امیر تمام #روضه های
ابوالفضلی ڪه شنیده بود و تمام نوحہ
هایی ڪه خوانده بود مجسم شدند.
حامـد سر تا پا #زخـم بـود
بےدست و بےچشم هایش با سرے
مجروح و جسمے سرتا پا زخمیِ تیر
و ترڪش ...💥
یادش افتاد حامد همیشۀ خدا عاشق
روضۀ #ابوالفضل بود.یادش افتادحامد
همیشه مےگفت :من اگر روزی ریش
سفید هیئت شوم،همۀ نوحه خوانها
رو مےگویم فقط روضۀ #ابالفضل💕
بخوانند ...✌️
پاسدارے ڪه حامد را ازمعرڪه💥
برگردانده بود آنجا بود.دست کردتوے
پیراهن نظامےاش و یڪ دفترچہ دادبه
امیر گفت :این روز عملیات توے جیب
حامد بود.دفترچہ یادداشتی ڪه توے
یڪی از برگه هایش عکس رزمنده اے
نقاشے شده بود ڪه روے زمین افتاده
با #دست هاے قَلَم شده وسرتاپازخمے.
از کتاب : شبیہ خودش
نویسنده : حسین شرفخــانلو
#شهید_حامد_جوانی
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#ستارههای_زینبی
🔰 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔰 با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
🔰 بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
🔰 می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه #سردارم باشی باید #شکسته شوی تا بزرگ بشی"و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313