برشی از کتاب #یادت_باشد
حمید هم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت،چیزی نمی گفت ولی همین سکوت دنیایی از حرف داشت،راهش را انتخاب کرده بود ولی مگر می شد این دل عاشق را آرام کرد، از هم دوری می کردیم در حالی که هر دو می دانستیم چقدر این جدایی سخت و طاقت فرساست، به چند نفری زنگ زد و حلالیت طلبید،این حلالیت گرفتن ها و عجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبر از سفری بی بازگشت می داد، هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم.
چند دقیقه که گذشت حمید به آشپز خانه آمد و روی چهار پایه نشست،با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم،بغض کرده بودم، سعی می کردم گریه نکنم و خودم و عادی جلوه بدهم،تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، با گریه من اشک حمید هم جاری شد.
دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت:«فرزانه،دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی!».
تا این جمله را گفت تکانی خوردم ،با خودم گفتم :«چکار داری می کنی فرزانه؟تو که نمی خواستی از زن های نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟».
نگاهم را به نگاهش دوختم و به آرامی دستم را از دستش کشیدم وگفتم:«حمید خیلی سخته،من بدون تو روزم شب نمیشه،ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم،تو رو به امام زمان(عج) می سپارم،دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم».
لبخند روی لب هایش نشست،لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود،کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود،این حرف ها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت:«یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟».
پرسیدم:«چطور؟روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده،کدوم روز منظورته؟».
گفت:«یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من برآورده بشه،من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید بشم، تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه».
شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید،روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود،خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود می خواست برود!باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟ برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟
#یادت_باشد...
به روایت همسر شهید
حمید سیاهکالی مرادی
شهید مدافع حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 میکس تصاویری از کمکهای مردمی در خوزستان با صدای شهید مرتضی آوینی
#سیل ــــــــــــــــ
🇮🇷 @shahiddaghayeghi
#کلام_شهید:
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و #شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق #ظهور مولا باشیم
و این
همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست
و جز با #فداشدن محقق نمیشود حقیقتاً... .
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ازدواج نکرده بود اما مادرش میگفت🙂 قرار بود برگردد و دامادش کنیم. چند باری قصد سوریه کرده بود تا عازم شود اما در ساعت آخر همه چیز عوض میشد💔. بیقرار رفتن بود🕊. عمار بهمنی دلش میخواست اولین شهید شهرک محلاتی باشد ولی چندمین شهید آنجا شد.🌹
شهیدمدافعحرم
#عمار_بهمنی
#سالروزشهادت🕊
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸#در_محضر_شهیــــد"...
📿در حد توانتان نمازهایتان را سر وقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع در نماز طلب کنید.🙏
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌹
@setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌼هر که شد #پابند عشقتـ💞 در جهان
🌿از همـه عالــ🌎ـم بِبُـــرد #ناگهــان
🌼 #نام_تـو حاجت روایش میکند
🌿ای همـه دار و نـــدار #آسمــ🌅ــان
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْـ🌸🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313