-من در بند خیالاتم... <@seyedehjana>

-عقل گفت: من سبب کمالاتم، عشق گفت: من در بند خیالاتم. -عقل گفت: من بوسم بوستان سلامت را، عشق گفت: من یوسفم زندان ملامت را. -عقل گفت: من سِکندرِ آگاهم، عشق گفت: من قلندرِ درگاهم. -عقل گفت: من در شهر وجود مهمترم! عشق گفت: من از بود و وجود بهترم... -عقل گفت: مرا علم و بلاغت است، عشق گفت: مرا از هر دو عالم فراغت است:) <@seyedehjana>

:)♥️

▪️⬛️ -واقعا چه اتفاقی افتاد برای حضرت زهرا[س] ؟! به روایتِ جناب‌روح‌بخش <@seyedehjana>

-منهده الرکن...🖤 #خاطرات_فضه

شما کاغذ و آبرنگ و مقوا و چسب و دفتر میبینید؛ من دویست و هفتاد و چهار هزارتومن از پول سهام عدالت🚬

-ضربه ها از بچگی روز به روز با ادما بزرگتر میشن...و هر روز جلوی چشم اون فرد رژه میرن...تا وقتی که بمیره... -در مقابل این ضربه ها، خداوند ی نعمتِ خیلی خوبی رو بهمون داده، اونم فراموشیه... یادمون میره اتفاقای تلخ گذشته رو؛ که به مرور زمان تبدیل میشن به خاطره های شیرین. آثارش هم میشه ی تجربه دلچسب و ی لبخند از ته دل. اونم وقتی که تو فکری و دلت میخواد برگردی باز اون اشتباهه کودکانه رو تکرار کنی:) <@seyedehjana>

-🎻

اومدیم هیئت...ی خانم سن و سال دار پیشم نشستن. ی آقایی دارن روضه میخونن؛ همون روضه تکراری همیشگی.. -ایشون همینطور که هق هق میکنن، زیر لب‌هم روضه میخونن...هی قریون صدقه میرن...هی خودشون رو نوکر این خونه میدونن...هی فداشون میشن...از خودشون گرفته تا اهل خانواده و مال و زندگی... ادم صفا میکنه :)

-ارادتمندان! لطفا بنا به معذوریت هایی، آستین به دهان گریه کنند:)

[يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي. فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ! فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ.. وَ بَكَتْ وَ بَكَى :) <@seyedehjana>